شما اینجا هستید : خانه » آرشیو نشریه » شهید مطهری زنده بود احتمالاً اجازه نمی‌داد امثال دکتر پیمان وارد شورای انقلاب شوند

ناگفته های شورای انقلاب به روایت علی مطهری

شهید مطهری زنده بود احتمالاً اجازه نمی‌داد امثال دکتر پیمان وارد شورای انقلاب شوند

شهید مطهری زنده بود احتمالاً اجازه نمی‌داد امثال دکتر پیمان وارد شورای انقلاب شوند

مهدی علیپور/ رمز عبور؛ چهل و چهارسال از تشکیل دولت موقت در ۲۲ دی‌ماه می گذرد و هنوز نقش و اثرگذاری این شورا و چگونگی شکل‌گیری آن مورد سوال و کنجکاوی اهل تاریخ و سیاست است؛ این که زمینه‌های شکل‌گیری، اهداف و ماموریت‌های خاص شورای انقلاب چه بوده و طی نزدیک به ۲ سال از عمر این شورا، چه تصمیمات مهمی درآن به نتیجه رسیده است. شورایی که اولین نخست وزیر بعد از انقلاب را بر کرسی نشاند و در شکل‌گیری نهادهای انقلابی مثل کمیته‌های انقلاب اسلامی‌ و سپاه پاسداران، تدوین پیش‌نویس قانون اساسی، برگزاری همه پرسی نظام جمهوری اسلامی و… نقش داشت. در این میان آیت‌الله شهید مرتضی مطهری به عنوان یار دیرین امام(ره) محوری‌ترین نقش را در شکل‌گیری شورای انقلاب داشتند و تا پیش از شهادت، مهم‌ترین تصمیمات شورا تحت تاثیر نگاه و نظر ایشان قرار داشت. به همین بهانه هفته‌نامه رمز عبور سراغ دکترعلی مطهری، استاد دانشگاه تهران و نایب‌رئیس مجلس دهم رفته‌ تا ناگفته‌های شورا را از زبان ایشان به عنوان نزدیکترین فرد به شهید مطهری جویا شود.

 

چرا شهید مطهری مامور تشکیل شورای انقلاب شد؟ روایتی هست که اساسا تشکیل شورای انقلاب را ایشان به حضرت امام خمینی(ره) پیشنهاد کردند، درست است؟

در این که ایشان از طرف امام مامور به تشکیل شورای انقلاب شدند، تردیدی نیست. هسته اولیه شورای انقلاب در سفری که ایشان در آبان ماه سال ۱۳۵۷ به پاریس داشتند، شکل گرفت و بنا بر این بوده که اعضایی که علاوه بر هسته اولیه پنج نفره اضافه می شوند توسط شهید مطهری به امام معرفی شوند و شورا تکمیل شود. ولی اینکه پیشنهاد تشکیل شورای انقلاب از سوی شهید مطهری بوده، به احتمال قوی همین طور است. قاعدتا ایشان در آن سفر به امام(ره) پیشنهاد کرده‌اند که چنین شورایی باشد چون آن ایام شهید مطهری و دوستانشان نگران بودند که اگر اتفاقی برای امام افتاد این انقلاب بی سر نماند و دچار مشکل نشود. لذا احتمال قوی وجود دارد که حتی طرح تشکیل شورای انقلاب هم به پیشنهاد ایشان بوده است.
یعنی آن زمان تهدید جدی برای ترور حضرت امام(ره) وجود داشته؟احتمالات مختلف داده می‌شد، مثلاً در موضوع بازگشت امام به ایران.  این نگرانی وجود داشت که یک وقت چنین نهضت بزرگی که به وجود آمده در اثر یک اتفاق ابتر بماند. این شورا به وجود آمد، هم به خاطر این موضوع و هم برای این که یک بازوی مشورتی برای امام در رهبری نهضت باشد و اگر انقلاب پیروز شد کارها را مدیریت و هدایت کند و مقدمات تشکیل دولت موقت و سایر تمهیدات نظام جدید را فراهم کند.
در آن دیدار صحبتی از انتخاب افراد می شود؟در جلسه ای که شهید مطهری با امام(ره) در نوفل لوشاتو داشتند درباره ۵ نفربحث می‌شود که هسته اولیه شورای انقلاب را تشکیل می‌دادند. شهید مطهری، شهید بهشتی، آقای هاشمی، شهید باهنر و آقای موسوی اردبیلی. ظاهرا آنجا در این مورد صحبت شده و آن ۴ نفر مورد تایید امام بوده‌اند. قرار می‌شود شهید مطهری که به تهران می‌آید دوستان دیگر را در جریان بگذارد و افراد جدید هم به وسیله شهید مطهری به امام(ره) معرفی شوند. این کارها صورت می گیرد و امام(ره) طی اعلامیه‎ای تشکیل شورای انقلاب را اعلام می‌کنند.

در انتخاب این افراد چه شاخصه‌هایی مدنظر بوده؟

به نظر می‌رسد بعد از شکل گیری هسته اولیه، شخصیت‌هایی که اضافه شدند از افکار و عقاید متنوعی نسبت به هسته اولیه برخوردار بودند.قطعاً مهمترین شاخصه دارا بودن تفکر خالص اسلامی و به دور از التقاط بوده و نیز تقوا و اخلاص. بعد از تشکیل دولت موقت لازم بود برای هماهنگی بیشتر، برخی از اعضای دولت داخل شورا باشند تا کارها بهتر پیش برود. مهندس بازرگان اضافه شد و دکتر یزدی و … البته بعد از شهادت شهید مطهری افراد دیگری هم اضافه شدند که اگر شهید مطهری در قید حیات بود احتمالاً اجازه نمی‌داد برخی از اینها اضافه شوند مثل دکتر پیمان.چرا؟ایشان افکار خاصی داشت و مخصوصاً متأثر از مارکسیسم بود. بعید می‌دانم اگر شهید مطهری به شهادت نمی‌رسید اجازه می داد کسانی مثل ایشان به شورای انقلاب اضافه شوند. 

نظر شما این است که با انتخاب این افراد شورای انقلاب از مسیر اصلی‌اش خارج شد؟

خیر، چون اکثریت فکر سالمی داشتند، ولی آن حساسیت‌های فکری و ایدئولوژیک که شهید مطهری داشت کمتر در دیگران بود. ایشان مراقب بود کسانی که گرایش‌های مارکسیستی دارند وارد دستگاه رهبری نهضت نشوند. مثلاً  نسبت به مجاهدین خلق حساسیت شدیدی داشتند، در حالی که در دیگران این مقدار حساسیت وجود نداشت.

اتفاقا در صورت جلسات شورای انقلاب چند بار از زبان اعضا درباره تهدید چپ‌ها سخن به میان می‌آید. این واهمه از نفوذ چپی‌ها در شورا وجود داشته. فی‌المثل درباره برگزاری مراسم سالگرد دکتر مصدق این نگرانی وجود داشته که چپی‌ها مراسم را در دست بگیرند و در شورای انقلاب در این باره بحث می‌شود.

بله، اکثر آنها نسبت به چپ‌ها یعنی کمونیستها حساسیت داشتند اما درباره مجاهدین خلق این طور نبودند، چون مارکسیست بودن سران آنها و التقاط فکری آنها را به درستی درک نمی‌کردند. استاد مطهری بود که این مطلب برایش روشن بود. آن کسی که محکم ایستاد و اجازه نداد اینها وارد سازوکار رهبری نهضت  شوند شهید مطهری بود. برای ورود امام به ایران (۱۲ بهمن) خود شهید مطهری مسئولیت کمیته استقبال از امام را به عهده گرفت؛ مخصوصا به خاطر این که مراقب باشد اینطور افراد کار را به دست نگیرند. افرادی قرار گذاشته بودند که مادر رضایی‌ها (مهدی و احمد) از کشته‌شدگان سازمان مجاهدین خلق به نمایندگی از خانواده‌های شهدا در بهشت زهرا و در حضور امام(ره) پیامی را قرائت کند. اما ماجرا به شکل دیگری پیش می‌رود. آقایان ناطق نوری، کروبی، عسگراولادی و بادامچیان که در کمیته استقبال از امام بودند نقل می‌کنند که استاد مطهری می‌گوید صلاح نیست این کار انجام شود چون در واقع بهانه ای است برای ورود مجاهدین خلق به دستگاه رهبری نهضت. نباید اینها در این مراسم نقشی داشته باشند. شهید مطهری می‌گوید تماس بگیرید با پاریس و بگویید که صلاح نیست. آقای ناطق نوری می‌گوید ابتدا من صحبت کردم، حاج احمد آقا آن طرف خط بود و گفت اینجا ما تصمیم گرفته‌ایم که اینطور باشد. خلاصه قبول نمی‌کند.  آقای کروبی گوشی را می‌گیرد و ایشان هم توصیه می‌کند که این کار انجام نشود، اما باز آنها پافشاری می‌کنند. در نهایت خود شهید مطهری گوشی را می‌گیرد و مقداری با عتاب به حاج احمد آقا می‌گوید «احمد مراقب باش بیت امام مثل بیت آقای بروجردی نشود! از قول من به امام بگو اگر شما این برنامه را پذیرفته‌اید از این ساعت من همراه شما نخواهم بود!» البته شهید مطهری می‌دانسته که امام نپذیرفته بلکه این اطرافیان هستند که پذیرفته‌اند. در بین اطرافیان در آن زمان کسانی بودندکه گرایش به مجاهدین خلق داشتند. خلاصه ۱۰ دقیقه بعد، از پاریس تماس گرفتند و پیغام امام(ره) را رساندند که ایشان فرموده‌اند «هر چه آقای مطهری می‌گوید همان طور عمل کنید». یا مثلا ماجرای انتخاب آقای لاهوتی برای ریاست کمیته های انقلاب اسلامی که به بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مربوط می‌شود. امام خمینی(ره) حکم ریاست کمیته‌ها را برای مرحوم آقای لاهوتی نوشته بودند و حتی به قولی حکم در حال ارسال به صدا و سیما بود که خوانده شود. در این بین شهید مطهری مطلع می‎شود و می‌گوید این کار به صلاح نیست، به خاطر اینکه آقای لاهوتی در این دو سال آخری که در زندان بوده به مجاهدین خلق گرایش پیدا کرده و دو تا از پسران ایشان هم در کادر مرکزی مجاهدین هستند.این قضیه را آقای مهدوی کنی دو سه بار در سخنرانیهای خود تعریف کرد که با تعدادی از روحانیون تهران، شب دیرهنگام در اتاقی در مدرسه علوی نشسته بودیم. آقایان هاشمی و بهشتی و مفتح و باهنر و موسوی اردبیلی و چند نفر دیگر بودند. ایشان می گوید شهید مطهری سراسیمه وارد شد و گفت که چه نشسته‌اید که انقلاب در خطر است و امام حکم ریاست کمیته‌های انقلاب را به نام آقای لاهوتی نوشته‌اند و این به صلاح نیست. کدامیک از شما آمادگی دارید که این مسئولیت را بپذیرید تا  من با امام صحبت کنم.آقای مهدوی کنی می‌گوید من اعلام آمادگی کردم و شرط کردم که شماها هم کمک کنید. آقای مفتح گفت من کمک می‌کنم. در نهایت شهید مطهری با امام صحبت می‌کند و می‌گوید به صلاح نیست و موضوع گرایش آقای لاهوتی به سازمان مجاهدین را شرح می‌دهند و می‌گویند اگر این کار انجام شود کمیته ها به دست مجاهدین خلق می‌افتد. امام می‌گوید شما چه کسی را پیشنهاد می‌کنید و ایشان می‌گوید آقای مهدوی کنی مناسب است. مرحوم آقای مهدوی کنی ضمن نقل این خاطره می‌گفت من حکم خودم به ریاست کمیته‌های انقلاب اسلامی را به خط شهید مطهری و با امضای امام(ره) دارم. یعنی حتی متن حکم را هم خود شهید مطهری نوشته بودند.می‌خواهم بگویم حساسیت و مراقبت و برخی مواضعی که ایشان داشت، در دیگران نبود. برخی از آنها هم می دانستند که مجاهدین خلق یک گروه التقاطی است ولی این جور حساس نبودند که در بزنگاه‌های مهم بایستند. اساساً دلیل اصلی این که ایشان هدف اول برای ترور قرار گرفت همین بود. مجاهدین می دانستند که تا ایشان هست نمی‌توانند وارد نهضت شوند. فکر می‌کردند اگر ایشان را بزنند راه باز می‌شود. البته آن زمان مجاهدین خلق هنوز ترور را شروع نکرده بودند. گروه فرقان که در واقع شاخه‌ای از این سازمان بود این کار را انجام داد.

بعد از ترور شهید مطهری راه باز شد؟

نه باز هم آنچنان نشد چون خود امام(ره) هم همین قدر حساسیت داشتند. آنها فکر می‌کردند امام چنین حساسیتی ندارد. در جلسات خصوصی‌شان می‌گفتند استاد مطهری است که مانع ورود ماست و الاّ امام خمینی مخالفت چندانی ندارد. البته اشتباه می‌کردند.

بالاخره چهره‌هایی در شورای انقلاب وارد شدند که بعدها مشخص شد با سازمان در ارتباط هستند؟

خیر،  از مجاهدین کسی نتوانست وارد شود اما افراد دیگری که گرایش مارکسیستی داشتند بالاخره وارد شدند. البته درباره نوع برخورد با مجاهدین نظرها مختلف بود.

چطور؟

دو نظر وجود داشت. مثلا مرحوم آقای طالقانی به مجاهدین گرایش داشت و آن جور حساسیتی که شما در شهید مطهری می‌دیدید در ایشان نبود. آقای بهشتی هم در ابتدا آن حساسیت را نداشت، بعد از دو سال به همان نقطه‌ای رسید که شهید مطهری رسیده بود و به دست همانها هم شهید شد.  ایشان حتی گفته بود یکی دو تا پست در دولت موقت به مجاهدین بدهیم تا ساکت شوند. اما شهید مطهری گفته بود انقلاب مثل یک رودخانه نیست که بگوییم بخشی از آن از این طرف برود و بخش دیگر از طرف دیگر. انقلاب یک کل تجزیه‌ناپذیر است و چنین چیزی امکان پذیر نیست. ایدئولوژی دولت اسلامی نمی تواند با مارکسیسم التقاط پیدا کند. 

نکته و تصویری از برگزاری جلسه شواری انقلاب در خانه‌تان به خاطر دارید؟

جلسات شورای انقلاب ظاهراً هر هفته تشکیل می‌شد. یادم هست یک بار جلسه در منزل ما بود، به صرف ناهار هم بود. البته ما خدمت می‌کردیم، چای می آوردیم و سفره ناهار را می چیدیم و …یادم هست آقایان طالقانی، بازرگان، بهشتی، هاشمی، باهنر، موسوی اردبیلی و سرلشکر قرنی حضور داشتند. 

آقای دکتر! به نظر شما این مدل شورای انقلاب برای آن دوره چه معایب و مزایایی داشت؟

عیبی به نظرم نمی‌رسد، ولی یکی از مزایای آن  این بود که دیگر لازم نبود همه مسئولیت‌ها بر دوش امام(ره) باشد. شورای انقلاب مقداری بار مسئولیت را از روی دوش امام کم کرد. بالاخره یک شورای مشورتی برای امام بود و گاهی پیشنهادهایی می‌دادند. نظریاتی ارائه می کردند و کمکی بودند برای رهبری انقلاب و به ویژه برای تعیین دولت موقت. خب امام که همه افراد را به درستی نمی‌شناختند. به هر حال ۱۵ سال از ایران دور بودند و دایره شناختشان وسیع نبود. بیشتر، روحانیون و طلاب را می‌شناختند و تعداد کمی از دانشگاهیان را.مثلا کسی مثل شهید مطهری که علاوه بر سابقه طولانی در حوزه و دارای وجاهت میان روحانیون، سالها در تهران با تیپ تحصیلکرده حشر و نشر داشته و در انجمن اسلامی مهندسین و انجمن اسلامی پزشکان به صورت مستمر و دو هفته یک بار سخنران اصلی بوده و سخنرانیهای متعدد در دانشگاه‌های کشور داشته، طبیعتا شناخت بیشتری نسبت به افراد دانشگاهی داشتند. یا شهید بهشتی شناخت خوبی از قشر تحصیل کرده و جوان داشت. آقای هاشمی هم تا حدودی همین طور بودند. اینها کمک بودند برای امام که بتوانند افراد را معرفی کنند برای اداره کشور.

یکی از این موارد هم معرفی مهندس بازرگان برای نخست‌وزیری دولت موقت بود.

بله، انتخاب آقای مهندس بازرگان برای نخست وزیری دولت موقت پیشنهاد شورای انقلاب و در درجه اول شهید مطهری بود.

گزینه‌های دیگری هم غیر از آقای بازرگان مطرح بودند؟

نمی دانم. من در متن قضیه نبودم ولی فکر می‌کنم آقای بازرگان با اختلاف مورد توجه بود. یعنی افراد دیگر آن مزایای ایشان را نداشتند، مثل تفکر اسلامی، سابقه‌ای که ایشان در مبارزه داشت و سابقه اجرایی که داشتند. ایشان در دولت دکتر مصدق، معاون وزیر فرهنگ و رئیس هیئت خلع ید در صنعت نفت بودند و مدیریت سازمان آب تهران را برعهده داشتند. یعنی حتی تجربه کار اجرایی هم داشتند. از نظر فکری هم بالاخره گرایش و سواد معارف اسلامی ایشان مشخص بود. البته جالب است که در بحثهای انجمن اسلامی مهندسین و پزشکان، شهید مطهری نقدهایی بر برخی نظریات مهندس بازرگان درباره توحید و نبوت و معاد وارد می‌کنند. در عین حال ایشان را به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت معرفی کردند. این به خاطر آن بود که استاد مطهری مهندس بازرگان را فردی متدین و باتقوا می‌دانست و می‌گفت اگر در مواردی هم نظریات خاصی دارد به خاطر ناآشنا بودن با فلسفه و انس با علوم تجربی است و خلاصه فرق است میان افرادی که دنبال حقیقت‌اند و احیاناً اشتباه می‌کنند و افرادی که دارای نفاق‌اند، مثل سران مجاهدین خلق. به هرحال آقای مهندس بازرگان در درجه اول پیشنهاد شهید مطهری بود و دیگران هم که آقای بازرگان را می شناختند موافقت کردند و برای آن موقع هم انصافا تصمیم درستی بود.

چطور؟

مخصوصا به این علت که در نگاه غربی‌ها تاثیر گذاشت و باعث شد که آنها نگرانی کمتری از آینده ایران داشته باشند. چون آقای بازرگان ضد کمونیسم بود و غربی‌ها هم بیشتر نگران نفوذ شوروی بودند که نکند ایران تحت سلطه شوروی قرار بگیرد. لذا بعد از این انتخاب تا حدی خیال آنها آسوده شد و کمتر توطئه کردند. البته کار از دستشان در رفته بود و اگر هم می خواستند جلوی انقلاب را بگیرد امکان پذیر نبود و انقلاب تا عمق ارکان نظام سابق ریشه دوانده بود. حتی کل ارتش را گرفته بود. غیر از چند فرمانده رده بالا بقیه به انقلاب پیوسته بودند.

اگر این اتفاق نظر روی مهندس بازرگان وجود داشت، دیگر انتقادهای تند و تیز شورا از بازرگان چه بود؟

خود ایشان در مصاحبه‌ای گلایه می‌کنند از انتقادهای شدید شورا به خودشان. آقای بازرگان بعد از یکی دو ماهی کم کم شروع کرد گوشه و کنایه زدن به امام. خب شورای انقلاب هم موافق چنین چیزی نبود. حالا نمی دانم منظور شما بعد از شهادت استاد مطهری است یا قبلش.  شاید انتقادهای شورا  قبلش هم  بوده. از این جهت می‌گویم که در روز آخر زندگی شهید مطهری که شبش ایشان شهید شدند، سر سفره ناهار بودیم. اتفاقا آقای لاریجانی داماد ما هم بود. من به پدر گفتم که آقای بازرگان در مصاحبه اخیرش در تلویزیون چند تا گوشه و کنایه به امام زد. ایشان گفتند شما خودت شنیدی یا از دیگران نقل می‌کنی؟ گفتم خودم شنیدم. ایشان گفت بله مقداری ایشان رفتارش اینطورشده. حتی شهید مطهری جمله جالبی گفتند. ایشان گفت ما تصمیم داریم که این دولت را تغییر دهیم و دولت جدید معرفی کنیم. تا همین مقدار کافی بوده و کار خودش را کرده. البته شبش ایشان شهید شد و این دولت ادامه پیدا کرد تا رسید به ماجرای سفارت آمریکا و مسائل دیگر.

روایتی است که جلسه‌ای که بعد از آن استاد مطهری شهید شدند جلسه شورای انقلاب بوده؟

نه، اشتباه می‌کنند. یک جلسه‌ای بوده بین شهید مطهری و برخی افراد همفکر نهضت آزادی که هر چند وقت یک بار از قبل از انقلاب تشکیل می‌شده است. بعد از انقلاب هم که این افراد سمت گرفته بودند مثل آقای بازرگان که نخست وزیر بود و آقای کتیرایی وزیر مسکن و آقایان سحابی (پدر و پسر) در این جلسه حضور داشتند.

به نظر شما چرا آقای بازرگان از امام گلایه داشتند؟به نظر می‌رسد در مقطعی نقش شورا از نخست وزیر در اداره کشور پررنگ‌تر است و همین موضوع باعث گلایه مهندس بازرگان می‌شود. درست است؟

از دخالت هایی که در کار دولت می‌شد ناراحت بودند. معتقد بودند که اختیار عملشان کم است. چنین گلایه‌هایی وجود داشت. همان طور که بعد از ملاقات دکتر یزدی وزیر خارجه با برژینسکی در الجزایر که مقارن با تسخیر سفارت امریکا بود، ایشان گلایه می‌کند که اگر یک مقام دولت حق ملاقات با یک مقام خارجی را نداشته باشد و دائم باید اجازه بگیرد این طور نمی‌شود کشور را اداره کرد. حالا درست یا غلط، چنین نظری داشتند.

اما شهید مطهری قبل از این اتفاقات به این جمع‌بندی رسیده بودند که دولت بازرگان باید برود.

بله، ایشان به این نتیجه رسیده بود که چون آقای بازرگان انتقاداتی دارد ادامه کارش به صلاح نیست و ممکن است به جاهای باریکی بکشد که بعدها هم همین طور شد. ایشان می خواست این دولت با آبرومندی کنار برود.

بقیه اعضای شورای انقلاب هم همین نظر را داشتند؟

ممکن است. ولی اگر هم‌نظر بودند، بعد از شهادت ایشان در اردیبهشت ۵۸ این کار را می‌کردند اما نکردند. من از زبان خود شهید مطهری شنیدم که گفتند ما تصمیم داریم ظرف دو سه روز آینده این دولت را تغییر دهیم. اما بعد از شهادت ایشان این کار انجام نشد و رسید به چند ماه بعد که سفارت آمریکا تسخیر و گروگان‌گیری شد و دولت موقت استعفا داد. قطعاً اگر شهید مطهری بود قضیه به اینجا نمی‌کشید و بهتر مدیریت می‌شد و باعث می‌شد که آقای بازرگان و نهضت آزادی مقداری از تخریب‌ها مصون بمانند و برخوردهای تند با آنها انجام نشود.

جایی در صحبت‌هایتان اشاره کردید به انتخاب آقای مهدوی کنی به ریاست کمیته‌های انقلاب اسلامی. یکی از بحث‌های شورای انقلاب که در صورتجلسات شورا هم به آن اشاره شده موضوع خودسری‌ها و برخوردهای نابجای کمیته‌های انقلاب و ضایع شدن حق مردم است. جالب است مصاحبه‌ای از آقای مهدوی کنی خواندم که ایشان خودشان هم به عنوان رئیس این کمیته‌ها به این خودسری‌ها نقد داشته‌اند. چرا شورا با این موضوع برخورد نکرد؟

طبیعی است با توجه به این که در اول انقلاب هنوز تشکیلات منسجمی وجود نداشت و حتی سپاه تشکیل نشده بود اینگونه اتفاق‌ها بیفتد. کمیته‌ها صرفا از روی شناخت افراد در محله‌ها تشکیل شده بود و در هر محله‌ای مسئولیت را به روحانیون دادند. حتی شهید مطهری در یک مصاحبه می‌گویند اگر ما امروز این مسئولیت‌ها را به روحانیون دادیم به این خاطر است که فعلا مردم روحانیت را قبول دارند ولی روحانیت بعدا این طور نخواهد بود و کار دیگری دارد.آن موقع گزینش دقیقی وجود نداشت و افراد همین طور براساس آشنایی با هم و علاقه به انقلاب وارد کمیته ها شدند و طبعا در بین اینها گاهی افراد ناباب و حتی لات‌های محله هم وارد می‌شدند و تخلفاتی رخ می‌داد. از جمله یک موردی که من خودم شاهد برخورد و عکس العمل شهید مطهری بودم این است که خبر دادند دو نفر کمیته‌ای وارد خانه‌ای شده و جرمی مرتکب شده‌اند. یادم است شهید مطهری تلفنی به آقای مهدویکنی گفتند که شما این دو نفر را بازداشت کنید و پس از ثابت شدن موضوع، به نام «کمیته‌ای» مجازات شوند. یعنی اعلام شود دو نفر کمیته‌ای که مأمور جمهوری اسلامی هستند  جرمی مرتکب شده‌اند و مجازات می‌شوند، تا مردم بدانند که در جمهوری اسلامی هیچ کسی مصونیت ندارد حتی فردی که مامور انقلاب است، در شرایطی که آن موقع اصلا کسی جرئت نمی کرد بگوید کمیته‌ای تخلف کرده. این اتفاق مربوط به کمتر از یک ماه بعد از پیروزی انقلاب است. این نگاه جالبی بود که شهید مطهری داشت. اگر این روش را ادامه می‌دادیم و نمی‌گفتیم اگر فلان فساد در فلان نهاد یا فلان سازمان دولتی اعلام شود و مجریان مجازات شوند نظام آسیب می‌بیند، فساد بسیار کمتری در کشور پیدا می‌شد.

 

ارسال دیدگاه


سه − = 1

رفتن به بالا