شما اینجا هستید : خانه » آرشیو نشریه » شماره 2 » سردار سلیمانی حامل نامه رهبری برای اسد

حسين شيخ الاسلام از ناگفته هاي سوريه مي گويد

سردار سلیمانی حامل نامه رهبری برای اسد

چکیده سردار سلیمانی حامل نامه رهبری برای اسد :

معطلي چند ساعته در راهروهاي مجلس شوراي اسلامي جهت اجازه پرسنل حراست اگر چه سخت بود و از زمان پيشبيني شده براي مصاحبه كاست اما اين مشقت به مصاحبه با شيخ الاسلام كه راحت و با صداقت صحبت مي كند مي ارزيد؛حتي آنقدر مي ارزيد كه وقتي مي بيني دارد مي رود سوار ماشين مشاور بين الملل رئيس مجلس می شوي تا حداقل جواب چند سؤال ديگر را درون ماشين بگيري؛ تحليل شيخ الاسلام روشن است. تروريست ها از مطالبه مردم سو ء استفاده كردند و خط سازش با زدن بشار اسد به دنبال خفه كردن مقاومت است هر چند كه اين تحليل باعث نمي شود شيخ الاسلام حزب بعث سوريه را بی عیب نداند اما آنچه اين مصاحبه را خواندنيتر مي كند روايت هاي شيخ الاسلام از نامه محرمان هاي كه 3سال پيش حاج قاسم سليماني براي اسد مي برد. نامه اي كه شيخ الاسلام محتوا آن را بازگو مي كند.

سردار سلیمانی حامل نامه رهبری برای اسد
تقریباً همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در سوریه نیز موجی از ناآرامی‌ها شروع شد که حافظ اسد در آن مقطع بشدت دست به خشونت و کشتار زد…
کشتار موسوم به حماه ۲ فوریه ۱۹۸۲ و کشتار زندان تدمیر در ۲۷ ژوئن ۱۹۸۰ یعنی در ۶ تیر ۵۹ بود. در همین رابطه با برخی از دیپلمات‌های قدیمی که صحبت می‌کردم می‌گفتند در آن مقطع بحث‌های چالشی در کشور به‌وجود آمده بود که آیا باید از حافظ اسد حمایت کرد یا نه؟! که جمع‌بندی به حمایت از اسد رسید؛ شما در آن مقطع معاونت سیاسی وزرات خارجه را به عهده داشتید از اتفاقات آن‌ سال‌ها و چرایی این تصمیم کشور برای ما بگویید.

انقلاب ایران، ماهیت اسد و دولت سوریه، همه این‌ها در این تصمیم گیری مؤثر بودند. قبل از انقلاب، سوریه مأمن بسیاری از انقلابیون کشور بود. سوریه به علت اینکه شاه همپیمان اسرائیل بود با پهلوی ارتباط خوبی نداشت چراکه از یک سو خاکش در اشغال اسرائیل بود و از سوی دیگر حافظ اسد در موضوع فلسطین جدی و صادق بود. بنابراین یک فرصتی بود که سوریه برای انقلابیون ایران یک پناهگاه باشد.
همچنین سوریه دروازه فلسطین بود و فلسطینی‌ها در سوریه و لبنان اردوگاه و پایگاه داشتند که می‌توانستند انقلابیون ما در آنجا دوره ببینند؛ مقبره مطهر خانم زینب و خانم حضرت رقیه(س) و ایجاد جو خاص مذهبی نیز باعث شده بود خیلی از آقایان که بعضی‌ها شاید دلشان نخواهد من اسمشان را ببرم که بعدها و همین الان هم وزیر و مسئول هستند در سوریه حاضر باشند.

خب این اتفاق در عراق هم رخ داده بود، یعنی حتی دولت بعث عراق رادیو «صدای روحانیت مبارز» را در اختیار انقلابیون ایران قرار داده بود.

عراق تفاوت اصلی‌اش این بود که ضدیت با ایران داشت ولی اسد از موضع ضدیت با همپیمانی شاه با اسرائیل از مبارزین ایرانی حمایت می‌کرد. به همین علت بعد از انقلاب دوستی اسد با انقلابیون حفظ شد ولی صدام تبدیل به یک ضد انقلاب می‌شود در واقع ضدیت خودرا علی رغم چرخش ۱۸۰ درجه‌ای سیاست و حکومت در ایران حفظ می‌کند.
صدام انقلاب ایران را برای خود خطر می‌بیند و در مجموعه شاهان و حکام مستبد عرب قرار می‌گیرد که بعدا منافقین نیز به اینها می‌پیوندند.

بحث دشمنی سوریه با اسرائیل که نباید ایدئولوژیک باشد. حکومت سکولاری که مسئله‌اش سرخاک و اختلافات مرزی است، چراکه بارها شاهد بودیم سوریه آماده مذاکره با اسرائیل نیز هست.

حکومت، سکولار است اما تعصبات عربی دارند. در قضیه فلسطین همچون ناصر هستند و در ماجرای فلسطین جزو جبهه‌های پیشرو ناصری هستند. در جنگ‌های ۶۷، ۷۳ و ۸۲ اینها جزو جبهه پیشرو بودند و زمانی که خاکشان هم اشغال نشده بود مسئله داشتند چراکه از موضع ناسیونالیست عرب، وجود صهیونیست را در تضاد با منافع خود می‌دیدند که البته بعدها قدرت ناسیونالیست عرب در مقابل قدرت انقلاب اسلامی و مردمی شکست. دیدیم که بعضی از همین معتقدان به ناسیونالیست عرب در مقابل انقلاب اسلامی موضع گرفتند. می‌خواستم دو جبهه را ترسیم کنم یک جبهه همه ضداسرائیلی که ایران در آن حضور اصلی را دارد؛ ایرانی که شعار می‌داد امروز ایران؛ فردا فلسطین و رهبرش معتقد به نابودی اسرائیل بود و رسماً و علناً این حرف را می‌زد.

صدام و قذافی را جزو این جبهه ضداسرائیلی قرار می‌دهید؟

نه بعد انقلاب ایران نبودند.
اما صدام در جنگ دوم خلیج فارس اسرائیل را با موشک مورد هدف قرار داد و در بین فلسطینی‌ها هم فرد محبوبی به حساب می‌آمد. صدام با شعارهای ناسیونالیست عربی با اسرائیل مخالفت می‌کرد و حرکت‌های این چنینی هم شاید انجام می‌داد ولی هیچ وقت نیروهای عراقی در جنگ با اسرائیل فعال نبودند. مثل نیروی سوریه، اردن و مصر یا حتی تونس کشته و زخمی ندادند.

قذافی چطور؟!

او هم شعاری بود، اصلاً چرا سازمان آزادی‌بخش فلسطین تشکیل شد؟! چون فلسطینی‌ها دیدند رهبران عرب از موضوع فلسطین به نفع مسائل خود استفاده می‌کنند اما باید تأکید کنم همین فلسطینی‌ها با اسد مشکلی نداشتند، البته فلسطینی‌ها به اسد خیانت کردند ولی اسد به فلسطینی‌ها نه… حالا یا به خاطر اشغال خاکش یا به خاطر تعریف وی از ناسیونالیست عرب یا به هر دلیل دیگر بعد انقلاب ایران، اسد در محور مقاومت اسلامی بود و درجبهه پیشرو عربی که معروف به جبهه پایداری عربی بود ایران را مشارکت داد. جلسه‌ای که در لیبی شکل گرفت متشکل از لیبی، یمن جنوبی، سازمان آزادی‌بخش فلسطین و الجزایر؛ می‌بینید که اینجا خبری از عراق نبود. اینها از ایران دعوت می‌کنند و آقای موسوی آن زمان‌ وزیر امور خارجه کشور بود و به نیابت از ایران در اجلاس پایداری شرکت می‌کند.

در چه سالی بود؟

۱۳۶۰٫

یعنی همزمان با ناآرامی‌های سوریه؟

بله؛ تقریباً با انقلاب، منطقه به دوجبهه تقسیم می‌شود. منطقه با جبهه پایداری و ضد اسرائیلی و امریکایی‌های مستبد و شاهان سازشکار. خب جبهه سازشکار می‌رود به دنبال حل تضاد درون خودش برای انسجام بیشتر؛حال این تضاد چیست؟! وجود اسرائیل برای همین «فهد» طرحی را در سال ۱۹۸۱ که صلح و ثبات برای تمام کشورهای منطقه را که زیرکانه اسرائیل هم جزو همین کشورها منظور می‌شود برای کنفرانس سران عرب طرح می‌کند. این طرح می‌رود در اجلاس سران عرب تصویب هم می‌شود و در مقابل حافظ اسد به این اجلاس نمی‌رود، چرا؟! چون می‌فهمد که باعث انسجام طرف مقابل می‌شود، در حالی که هنوز خاکش در اشغال است. چون سوریه تنها کشوری است که با اسرائیل در حال جنگ بود. اگر سوریه صلح نکند مفهوم صلح بی‌معنی است چرا که مصر و اردن که سازش کردند. کمپ دیوید هم که امضا شده.
وقتی طرح شکست می‌خورد عربستان تمام امکاناتش را جمع می‌کند که سوریه را به چالش بکشد. یکی قضیه حماه است که خط سعودی در آن روشن است. حماه در سوریه شبیه قم در ایران است. محل تجمع طلاب دینی است و همزمان اسرائیل نیز در سال ۱۹۸۲ لبنان را تا بیروت اشغال می‌کند.

15-sorya-1-609

 

گویا دور آخر ناآرامی سوریه از سال ۱۹۸۰ از زندان تدمر شروع شده بود؟

وقایع آن سال محصور به یک زندان بود خیلی مهم نبود ولی شهر حماه یک شهر بزرگ بود.

با ۴۰ هزار کشته؟

این تعداد کشته آمار دقیقی نیست ولی واقع امر این است که اسد شهر را به توپ بست چراکه وقایع را توطئه داخلی و خارجی می‌دانست.

بنابراین اخوانی‌ها را در خط اسرائیلی و سعودی می‌دانید؟!

فقط اخوانی‌ها نبودند؛ طلبه‌هایی بودند که ریشه در سعودی داشتند. اخوان هم البته از ابتدا با اسد مخالف بود. جریان اخوان جریان باسابقه‌ای است. اخوان در سال ۱۹۲۸ در مصر متولد شد و در دیگر کشورهای اسلامی الگو‌برداری شدند و در سوریه خیلی جدی‌تر ظهور و بروز داشتند. اینها همانطور که با ناصر مشکل داشتند و بشدت سرکوب شدند در سوریه هم با اسد درگیری داشتند. در واقع دعوای ناسیونالیست و تفکر سنی مطرح بود.

یعنی می‌خواهید بگویید اگر اخوانی‌ها در سوریه به قدرت می‌رسیدند با اسرائیل سازش می‌کردند؟!

این حرف را نمی‌خواهم بزنم ولی این واقعه با تحریک عربستان شروع شد و خب اخوانی‌ها هم با این جریان همراه شدند. دقت بفرمایید که ریشه درگیری‌ها، اخوان یا اسد نبود بلکه ریشه فشار به اسد برای پذیرش صلح با اسرائیل بود.
برای فهم بهتر، شما وقایع مصر را مشاهده کنید. آیا مرسی امریکایی و اسرائیلی بود؟! نه؛ ولی رفتارش به نفع آمریکا تمام شد؛ اخوان هم به همین شکل دیدید که نامه فدایت شوم برای پرز فرستاد و با امریکایی‌ها و سعودی‌ها نیز بیعت کرد. ولی نمی‌توان گفت اخوان‌المسلمین اسرائیلی بودند.
در اشغال جنوب لبنان سوریه مجبور می‌شود نیروهایش را به دره بقاع ببرد و همزمان این پیام را می‌گیرد که اگر این طرح صلح را نپذیرد ساقطش می‌کنند، وی هم می‌رود در فاس مراکش متأسفانه امضا می‌کند و این پیروزی بزرگی برای خط سازش بود ولی اسد اجرا نمی‌کند.

تشریح بفرمایید در وزارت خارجه کشورمان چه خبر بود، چالش در تصمیم‌گیری تا چه حد جدی بود؟ آقای محتشمی‌پور سفیر وقت کشورمان در سوریه در خاطرات خود تأکید می‌کنند به امام در رابطه با کشتار مردم سوریه پیام می‌دهند و امام هم محرمانه برای اسد پیام می‌دهد که دست از کشتار مردم بردار؟!

رابط اصلی اسد با ایران را جنگ تعیین می‌کند نه چیز دیگری. وقتی جنگ به ایران تحمیل می‌شود اسد در کنار ایران موضع می‌گیرد و این اسد است که اجازه نمی‌دهد جنگ عربی شود. به نحوی که صدام به اسد در کنفرانس اتحادیه عرب می‌گوید تو عرب نیستی چراکه با مجوس همپمان شدی و اسد پاسخ می‌دهد این جنگ ما نیست. بنابراین موضع‌گیری وی نسبت به جنگ ایران روابط ما با اسد را تعریف می‌کرد.

علوی بودنش چطور؟!

نه؛ جنگ دلیل اصلی بود. برای مثال وی لوله ترانزیت نفت عراق به مدیترانه را می‌بندد. این اتفاق بسیار مهمی است. یا آنکه وی اجازه می‌دهد هواپیماهای جنگی ما بعد از بمباران غرب عراق که محل اصلی ذاقه‌های مهمات صدام بود در فرودگاه‌های سوریه بنشینند و سوختگیری کنند. چراکه سوخت هواپیماها برای رفت و برگشت کفاف نمی‌داد و اگر هم می‌داد سیستم پدافندی عراق بعد بمباران در کمین هواپیماهای ایرانی بودند و این کار حافظ اسد که بیان هم نمی‌شد کمک بسیار مهمی بود. رسماً جنگنده‌های ایرانی در فرودگاه سوریه می‌نشستند.
هیچ کس به ایران اسلحه نمی‌فروخت ولی سوریه برای ما سلاح می‌خرید. موضع سوریه نیز ضد استکباری، ضد ارتجاع و شاهنشاهی عرب بود.
همچنین وقتی ما مقاومت وحزب الله را شروع به ساختن کردیم، اسد همکاری غیرقابل توصیف و تصوری را با ما انجام داد، حتی در بعضی جاها این همکاری را بر آبروی ارتش سوریه ترجیح داد. به عنوان مثال در درگیری‌های فتح الله(محله‌ای در بیروت) بین حزب‌الله و ارتش سوریه بچه‌های حزب‌الله فرماندهان ارتش سوریه را در توالت زندانی کردند تا هیبت این سوری‌ها که قدرت مهم لبنان بودند، بشکند. این امر برای فرماندهان سوری خیلی گران تمام شد و تصمیم گرفتند که این بچه‌ها را هر کجا دستگیر کردند اعدامشان کنند. میانجیگری ایران ماجرا را خاتمه داد و حافظ اسد فهمید و پذیرفت خدا را شکر که در سال ۲۰۰۰ حافظ اسد زنده بود و دید حزب‌الله چگونه اسرائیل را از خاک لبنان بیرون کرد. به واقع اگر کمک وی نبود ما نمی‌توانستیم این بچه‌ها را بیاوریم و ببریم، آموزش بدهیم یا سلاح بفرستیم.

 

15-sorya-2-609

 

الان اگر برای سوریه اتفاقی رخ دهد کل راه لجستیکی و پشتیبانی حزب الله قطع می‌شود و این هم دغدغه ایران است که باعث پافشاری از حمایت از حکومت سوریه شده؟

کل مقاومت اسلامی و نه فقط حزب الله.

با این شرایط جدید که حماس هم با معارضین اسد همپیمان شده چرا به تکرار اسم حماس اصرار دارید؟!

به هر حال فلسطینی‌ها مبارز هستند. درست است که حماس اشتباه کرده و اشتباه حیاتی کرده. اصولاً فلسطینی باید مسئله اولش فلسطین باشد اما اینها آمدند رابطه با ایران و سوریه را فدای مسائل داخلی اخوان المسلمین کردند.
حماس اصلاً با مقاوت مسلحانه ضد اسرائیل تعریف می‌شود؛ برای مقاومت مسلحانه هیچ کس نیست در دنیا که به حماس یک گلوله بدهد الا ایران یا سوریه و ما هم در فلسطین هیچ کس را نمی‌توانیم پیدا کنیم به غیر از همین‌ها جز حماس و مقاومت اسلامی! برای ما هم حیاتی است که نیروهای ضد اسرائیلی را پشتیبانی کنیم و در دامن بگیریم. پس نه حماس به غیرما کسی را دارد و نه ما به غیرحماس کس دیگری را… ممکن است روابط ما در این شرایط دچار بحران شده باشد اما از لحاظ راهبردی ناچار به وحدت هستیم. مطمئن باشید مسئله سوریه حل شود این چالش هم به پایان می‌رسد.

حتی اگر روز به روز حلقه‌های ارتباط حماس با قطر و عربستان تقویت شود؟

در نهایت عربستان و قطر یک گلوله هم به حماس نمی‌دهد.

اما دلار می‌دهد.

حماس برای جنگ دلار کم ندارد بلکه سلاح می‌خواهد.

یک نکته‌ای که رسانه‌های عرب روی آن مانور می‌دهند، برخورد دوگانه ایران با تحولات منطقه است؛ منتقدین تصریح می‌کنند ایران در ترکیه، مصر، اردن و تونس از حرکت اخوانی‌ها با عنوان بیداری اسلامی یاد کرده و از آن حمایت کرده ولی همین حرکت در سوریه.. .

عین این حرکت نبوده؛ حرکت اردن و مصر ضد شاهنشاهی و ضد اسرائیلی است. در طول زمان و قبل از بیداری اسلامی اخوانی‌ها علیه حکومت‌هایی که با اسرائیل سازش کردند حرکتی نکردند پس چرا علیه سوریه اقدام کردند؟!
من نمی‌خواهم بگویم اخوانی‌ها اسرائیلی هستند بلکه از جای اشتباهی هدایت شدند. همه ما که می‌دانیم در تونس و مصر اول اخوانی‌ها نبودند که اعتراض کردند. اخوانی‌ها اول موافق نبودند بعد آمدند به خاطر تشکیلاتشان سوار ماجرا شدند. بله مردم مصر مسلمان هستند و متعهد به تشکیلات اخوان هستند. این تشکیلات هم مسلمان هستند و از نظر روحی پاک هستند من اصلاً با این صحبت‌های اسد درباره اسلام سیاسی موافق نیستم. او یک چیز کلی را با ملاک‌های خودش مطرح کرده است.
ببینید اخوانی‌های خود سوریه در سال ۲۰۰۸ بعد پیروزی در جنگ ۲۲ روزه غزه چه موضع‌گیری داشتند. خود آقای بیانونی که مرشد عام اخوانی‌های سوریه است بیانیه داد که ما تا به حال با دولت سوریه مشکل داشتیم اما به علت افتخار دولت سوریه در پشتیبانی از مقاومت در این جنگ اختلافات خود با دولت سوریه را فریز می‌کنیم. از سوی دیگر در این سه سال اخیر، همرزم تمامی جنایتکاران بودند. افراد را یکجا نباید ارزیابی کرد.
پس حرکت در تونس و مصر از ابتدا متعلق به اخوانی‌ها نبود و آنها آمدند سوار کار شدند واتفاقاً کار خوبی هم کردند. اما اشتباه هم داشتند. در تونس کمتر و در مصر بیشتر به علت تکبری که داشتند در کنار تحلیل غلط از استکبار و نیروهای داخلی و تحلیل غلط از رژیم صهیونیستی که این آخری البته اشتباه مرسی بود نه اخوان؛ شکست را تجربه کردند.
دارم خیلی خالصانه صحبت می‌کنم اصلاً سیاسی با شما صحبت نمی‌کنم؛ در سوریه متأسفانه دولت شدت عمل بیش از حد انجام داد. عکس‌العمل بیجا و نتوانست مشکلات مدنی را ریشه‌یابی کند. شاهنشاهی‌های عربی خصوصاً درعربستان که می‌ترسید این موج به کشورهای آنها هم برسد دست به کار شدند، خصوصاً آنکه در بحرین این موج متبلور شده بود. آنان برای انحراف حرکت مردم تلاش کردند تا واقعه را به جنگ طایفه‌ای تبدیل کنند. پشتیبانی‌های سیاسی، مالی و در نهایت سلاح و نیرو هم انجام دادند.

اما بستر آن در خود مردم سوریه وجود داشت.

بستر وجود داشت در اینکه این نظام تک حزبی در سوریه یک حزب حکومت می‌کرد، در عربستان یک شخص دیکتاتوری می‌کند این درست است که این شخص دیکتاتور می‌خواهد مردمسالاری برای دیکتاتوری یک حزب بیاورد؟! نه دعوا چیز دیگری بود به دنبال ایجاد جنگ طایفه‌ای بودند. بسترش هم قدرت طایفه علوی در مقابل اکثریت سنی بود. با ریختن پول و نیرو و سلاح یک درگیری مدنی را تبدیل به جنگ داخلی کردند که تا به حال ده‌ها هزار نفر کشته داده است.

لازم شد اینجا این سؤال را بپرسم؛ جمهوری اسلامی ایران به عنوان قدرتی که به اسد نزدیک است و توان نقش آفرینی در وقایع سوریه را نیز دارد چقدر تلاش کرد که مردمسالاری را در سوریه افزایش دهد که کار به اینجا نرسد.

بشار اسد نسبت به پدرش خیلی دموکراتیک‌تر عمل کرد. جالب است بدانید تا قبل از بشار، روزنامه غیردولتی در سوریه نبود و بشار اجازه داد نشریه غیردولتی در سوریه متولد شود. بشار اجازه داد که مخالفین تشکیلات داشته باشند و همین تشکیلات «تنسیق» ۴۰ نفری بودند که با قدرت بشار متشکل شدند و با دولت هم مخالفت کردند و اولین مجله غیردولتی هم برای همین‌ها بود. اما باید پذیرفت که سرعت تغییراتی که بشار می‌آورد اصلاً پاسخگوی تحولات نبود.
بعد انقلاب اسلامی آزادیخواهی و مردم‌سالاری یک امر مطالبه عمومی بود و بعد از حرکت مردم مصر و عراق مردم منطقه نیز خواهان آزادی‌های بیشتری بودند.
الان سوریه می‌گوید انتخابات، می‌گوید راه حل سیاسی، یعنی دموکراسی، ولی عربستان مخالف دموکراسی هست. در عراق هم عربستان مخالف دموکراسی هست چون که دموکراسی خطری است برای نظام سعودی.

در رابطه با این قیاس شما اما در عراق با توجه به دموکراسی موجود بستری برای گسترده شدن اختلافات و درگیری‌ها وجود ندارد اما در سوریه دیکتاتور. . .

درست است. دموکراسی عراق سم است برای سعودی؛ می‌خواهم یکی از مهمترین‌های حرف‌هایم را بزنم خیلی مهمه که مردم خودشان حق تعیین سرنوشت خود را داشته باشند تااحساس عزت کنند؛ ببینید چقدر مردم افغانستان احساس عزت می‌کنند.
آن حرف مهم این است که به نظر من هیچ راه حلی بهتر از مردم‌سالاری برای حل واقعه سوریه نیست. هیچ پادزهری بهتر از صندوق رأی نیست؛دشمنان مردم سوریه رسماً مخالف پارلمان و انتخابات هستند. اگر به مردم حق انتخاب دادی خود مردم تروریست‌ها را حذف می‌کنند. نگاه کنید افغانستان بعد از این انتخابات می‌رود به سمت کم رنگ شدن طالبان؛ طالبان این را نمی‌خواست.

این اقدام در سوریه دیرهنگام نیست؟!

چرا همه چیز دیرهنگام است. ای کاش ما زودتر فعال می‌شدیم.
جمهوری اسلامی چقدر تلاش کرده این اتفاق رخ بدهد؟
در سوریه از اول مقام معظم رهبری موضع گرفتند که اصلاحات باید در سوریه انجام بگیرد.

یعنی اسد تمایل نداشت؟!

اگر صبر کنی همه را می‌گویم؛ آقای قاسم سلیمانی از طرف رهبری برای اسد در همان ابتدای درگیری‌ها پیام بردند که کشتار نباید صورت بگیرد و اصلاحات باید صورت بپذیرد. موضع علنی ما گفت‌وگوی سوری ـ سوری بدون دخالت خارجی بود. از سوی دیگر سپاه قدس با اسد مستقیم کار کرده بود و شناخت داشت. گاه ما نمی‌توانستیم به موقع موشک به حزب‌الله برسانیم. اسد از انبار خود موشک می‌داد.

 

15-sorya-3-609

 

از این دموکراسی که شما می‌فرمایید و آقای سلیمانی آن را به سوریه پیشنهاد داده بود قرار بود بازهم اسم بشار اسد از صندق بیرون بیاید؟!

نه ما می‌خواستیم کشتار نشود و سرنوشت سوریه را مردم سوریه تعیین کنند.

حتی اگر تصمیم مردم به رفتن بشار باشد؟!

این بند قانون اساسی ما است که از بالا تا پایین متعهد شدیم که ما حق نداریم در امور داخلی سایر ملت‌ها دخالت کنیم. اینکه نخست وزیر ترکیه، شاه قطر و عربستان یا رئیس جمهور امریکا برای سوریه رئیس انتخاب کنند را قبول نداریم پس خودمون هم این کار را نمی‌کنیم.

اجازه به من بدهید که این حرف شما رانپذیرم؛ جمهوری اسلامی در حال نقش آفرینی در سوریه است.

همه را شفاف بپرس من جواب می‌دهم ما اجازه موفقیت توطئه سعودی امریکایی را در سوریه نمی‌دهیم، اما ما بشار را به ملت تحمیل نمی‌کنیم. انتخابات در سوریه باید شفاف و آزاد باشد. من می‌گویم با این داده‌ها البته باز هم بشار انتخاب می‌شود چون توانسته است انسجام کشورش را حفظ کند.

با این شرایط آلترناتیوی هم برای وی وجود ندارد. کسی به تروریست‌هایی که جنایت کردند به مزدورهای خارجی رای می‌دهد؟!

حداقل شجاعت حضور در سوریه را هم ندارند، نه در قسمتی که بشار حاکم است بلکه در همان «رقه»؛ «دیر زور»؛ «حلب» آنجا هم مردم تیکه پاره‌شان می‌کنند. معلوم است که رأی نمی‌آورند البته ما از راهکار انتخابات برای قدرت اسد حمایت نمی‌کنیم بلکه برای نقش‌آفرینی مردم سوریه حمایت می‌کنیم. تحلیل بنده با راهکار ما دو امر متفاوت است.

پیام را سردارسلیمانی کی بردند؟!

اول درگیری ها، یعنی ۳ سال پیش! همان زمان که فهمیدیم ترکیه، عربستان، اسرائیل، امریکا و قطر می‌خواهند اسد را ساقط کنند و می‌خواهند روی حرکت مردمی موج سواری کنند.

اما اسد گوش نکرد!

اسد پذیرفت. اجازه بدهید راستش را بگویم! پذیرفت اما به واقع مکانیزم اجرای آن را نداشت. اسد اصلاً پلیس نداشت. هر چه بود ارتش بود و با کسی اگر مشکلی پیدا می‌کرد با مسلسل به روی آن جماعت رگبار می‌بستند.

درسته که می‌گویند سوریه اصلاً تجهیزات ضد شورش و حتی یک باتوم هم نداشت و هر چه بود سلاح جنگی بود؟

بله نداشتند اما الان دارند. یه مزیتی که ایران دارد این است که تمام فرماندهان ارشد نظامی و امنیتی‌اش ماجرای سوریه را می‌فهمند. همین آقای احمدی مقدم فرمانده سپاه ما در لبنان بود. سردار دهقان، سردار قاسم سلیمانی و. . . با منطقه آشنا هستند و می‌دانند مشکل بشار چیست. تا ۴ نفر جمع می‌شدند به جای برخورد پلیس، ارتش رگبارمسلسل می‌بست روی اینها. مذاکره با معارضین کجا بود اصلاً؟! فقط می‌خواست با زور حل کند. بخاطر اینکه مردم کشته نشوند ما رفتیم این امکانات را ایجاد کردیم. رفتیم نیروی سیاسی برای مذاکره با معارضین ایجاد کردیم اینکه بشار قبول کرده مذاکره کند خودش نکته مهمی هست.

عبارات درستی هست که اگر ایران از اسد حمایت نمی‌کرد تا به حال اسد سقوط کرده بود ؟!

نه؛ واقع امر پشتیبانی ما حیاتی بود ولی شک نکنید اسد انسان شجاعی بود و اراده کرد که ایستادگی کند و اگر او در داخل مقاومت و ایستادگی نمی‌کرد ما هر چه کمک هم می‌کردیم مؤثر واقع نمی‌شد. اول اسد تصمیم به ایستادگی گرفته و شایستگی خود را نشان داد و بعد روسیه و چین آمدند وتو کردند و گرنه آنها هم وارد صحنه نمی‌شدند. شما لیبی را ببینید. روسیه مقاومت نکرد اما اینجا روسیه و چین دور نخوردند.

ارتباط اسد با روسیه خیلی محکم‌تر از روابط با قذافی بود؟

نیاز روسیه به سوریه بیشتر بود، درسته. چراکه در سوریه در کنار دریای مدیترانه پایگاه دریایی دارند و آنجا برای آنها اهمیت بیشتری بعد از سقوط لیبی یافت.

اینکه تا به حال امریکا یا ناتو به سوریه حمله نکرده است علت اصلی‌اش چیست چرا اتفاقات شبیه لیبی یا.. .

نتوانستند؛ از نظر بین المللی نتوانستند موافقت شورای امنیت را کسب کنند.

اما ما سابقه تک روی امریکا را داریم، امریکا در عراق هم بدون مجوز شورای امنیت حمله کرد!

ماجرای سوریه پیچیده‌تر است، در سوریه یه عده هم در طرفداری اسد به خیابان می‌آیند و مخالف و موافق هر دو وجود دارند و کسی نمی‌تواند بگوید کدام بیشتر هستند.
حامیان اسد تنها علوی‌ها نیستند، بسیاری از تجار سنی که از حکومت اسد سود بردند، اعضای حزب بعث که همه آنها هم علوی نیستند، اقلیت‌های مختلف مذهبی همه اینها با اسد هستند و ماجرا با عراق فرق دارد.

چه شد که حزب الله وارد سوریه شد و آیا این خطر وجود ندارد که این جنگ داخلی سوریه تبدیل به جنگ شیعه و سنی در جهان شود؟

دقیقاً به عکس این دلیل، حزب‌الله وارد کارزار شد. حزب‌الله وقتی تحلیل کرد که تکفیری‌ها می‌خواهند جنگ را طایفه‌ای کنند و حرم حضرت زینب(س) از جمله جاهایی است که اگر دستشان برسد آن را نابود خواهند کرد و با موقعیت حرم حضرت زینب(س) نزد شیعیان و سابقه تعدی و تجاوز به مقبره سایر بزرگان همچون حجربن عدی این احتمال هم جدی بود و رهبری حزب الله و رهبری شیعیان در عراق متوجه شدند برای اینکه جنگ شیعه و سنی نشود و تجربه سامرا تکرار نشود نیروهای حزب الله و شیعیان عراق برای حمایت از حرم وارد سوریه شدند و اگر نرفته بودند اتفاقات تلخ‌تری رخ می‌داد.

اما دفاع محصور به منطقه نماند و در جبهه‌های دیگر هم نیروهای حزب الله وارد شدند.

ورود به این دلیل بود. اما جریانات تکفیری رشد کردند و از جاهای دیگر نیز به سوریه آمدند و مقرهای آنها منتقل شد. از سوی دیگر ارتش کلاسیک سوریه هم نمی‌توانست به صورت چریکی با این گروه‌ها درگیر شود و ما این را فهمیده بودیم که این ارتش کلاسیک نمی‌تواند حتی ما برای اینها جیش شعبی و بسیج را درست کردیم. ولی خب جیش شعبی از پس تروریست‌های حرفه‌ای بر نمی‌آمد. جا دارد همین جا به نکته مهم دیگری هم اشاره کنم وقتی ما تونل‌های داخل «حمص» را دیدیم فهمیدیم که این تونل‌ها برای این روزها نیست. ‌سال‌ها پیش تدارک دیده شده بود آن هم برای انتقال تجهیزات و سلاح. یعنی ‌سال‌ها برای این درگیری تدارک دیدند و حزب الله فهمید راه را باید ببندد و از همین رو در «قصیر» وارد نبرد شد نبردی که تکفیری‌ها ارتباط با پایگاه‌های مستقر در لبنان ایجاد کرده بودند.

اینکه از تمام دنیا عرب و سنی در حال اعزام نیرو به سوریه هستند این امر نگران کنند نیست؛ مبارزانی از الجزایر، تونس و آفریقا تا سنی‌های مستقر در اروپا…

خیال می‌کردند با اعزام این‌ها پیروز می‌شوند اما فهمیدند که پیروزی در کار نیست و البته تبلیغات وسیعی هم صورت می‌گرفت مثلاً طیب در الازهر چگونه در رابطه با شیعه و سنی صحبت می‌کرد؟! یا در حضور مرسی در ورزشگاه که تکفیری‌ها جمع شده بودند و خواستار اعزام به سوریه بودند چطور هرگونه توهینی کردند و مرسی هم ساکت نشست، الان دیگرشرایط تغییر کرده است.

سقوط مرسی و کودتا در مصر چقدر به اسد کمک کرد؟

خیلی به هم مرتبط نیست؛ علت موفقیت سوریه، پیروزی در میدان نبرد است نه در حوزه‌های سیاست خارجی. اینهایی که از خارج سوریه می‌آیند به علت اختلاف دیدگاه افتادند به جان هم و همدیگر را می‌کشند.

چرا ترکیه به صورت جدی وارد کارزار شده است؟!

ترکیه به دنبال احیای امپراطوری عثمانی است، البته نه از نظر جغرافیایی بلکه از نظر سیاسی. با این تصور که معارضین سوریه هم جزو اخوان المسلمین هستند و حزب عدالت و توسعه ترکیه هم اخوانی هستند، بنابراین امیدوارند امپراطوری را بازسازی کنند.

ترکیه تا پیش از وقایع سوریه ارتباط بسیار خوبی را با ایران داشت؛ وقایع سوریه چه تأثیری را بر روابط ایران با یکی از قدرتمندترین همسایه‌هایش داشته است؟!

ببینید ما باید مسائل سیاست خارجی خود را دسته‌بندی کنیم، مثلاً استقرار رادارها در ترکیه به نفع اسرائیل تمام شد و ترک‌ها این کار را انجام دادند و یک آسیب راهبردی به ما زدند. موضع غلط ترکیه در سوریه یک ضایعه است اما اینکه در ترکیه حکومتی است که مسلمانی را تقویت می‌کند و حجاب را تقویت می‌کند این مثبت است.

خود همین امر، خطری برای تفکر جمهوری اسلامی نیست، چون تا پیش از این پرچم حکومت اسلامی و همزمان توسعه در دست جمهوری اسلامی بود و تمام مسلمانان را به زیر چتر خود دعوت می‌کرد. الان گفتمان به اصطلاح اسلام آمریکایی از سوی ترکیه مطرح نمی‌شود؟!

نه ما دنبال عزت مسلمانان هستیم؛ اشتباه ترکیه این است که جبهه اسلامی را در مقابل اسرائیل تضعیف کرد اما اصل اینها که در مقابل لائیک‌ها هستند نکته مثبتی است.

پس هنوز جمهوری اسلامی خود را. . .

بله ما مدافع دولت ترکیه و اردوغان هستیم.

دیدار مقامات ارشد ترکیه و سفر آنها به تهران از چه رو بود؟

ما خیلی مسائل داریم و ارتباط زیادی هم با هم داریم. ما حتی نقش بسیار مهمی را در مذاکرات هسته‌ای به ترکیه دادیم و از سوی دیگر می‌خواستیم خط لولا داسیلوا را نیز در امریکای لاتین تقویت کنیم. . .

بنابراین راهکار ترکیه برای حل معضل سوریه مشخصاً چیست؟

متأسفانه دنبال تقویت تروریست است.

احتمال جنگ بین سوریه و ترکیه چقدر محتمل است؟

ترک‌ها عاقل‌تر از این حرف‌ها هستند.

سوریه چطور؟

سوریه هم عاقل‌ هست. اینها درگیری را توسعه نمی‌دهند البته این آرزوی تروریست‌ها هست.

در یک سال اخیر با اسد دیدار داشتید؟

بله در دیدار آقای لاریجانی از سوریه بود. اسد را بسیار محکم و سر حال دیدم، مصمم و آماده جالب آنکه در همان حال هم که ما آنجا بودیم صداهای درگیری می‌آمد. ولی اسد محکم بود.

نقش قطر در تحولات سوریه چیست؟

قطر به دنبال تعریف شخصیت مستقل خود است.
آ

قای روحانی تأکید داشتند دولت من از سقوط سوریه جلوگیری کرد، این حرف تا چقدر صحیح است؟!

نظری ندارم، روحانی در این مسیر همراه است.
آینده سوریه را هم پیش‌بینی بفرمایید.
انتخابات بسیار مهمه. باید انتخابات پاک، سالم و آزاد برگزار شود و این به نفع اسد است.

نویسنده :

روزنامه نگار

تعداد مطالب : 11

دیدگاه ها (2)

ارسال دیدگاه


دو + = 9

رفتن به بالا