شما اینجا هستید : خانه » آرشیو نشریه » شماره 1 » راز قیام فاطمه(س) و سکوت علی(ع)

گفتاری از آیت الله مصباح یزدی در تفسیر خطبه فدکیه

راز قیام فاطمه(س) و سکوت علی(ع)

چکیده راز قیام فاطمه(س) و سکوت علی(ع) :

خطبه مبارک حضرت زهرا (س) با مضامین بلند و در عین حال زیبای خویش که تالی تلو وحی قرآنی است، «فدکیه» نامیده می‌شود و یکی از بهترین و افتخارآمیزترین منابع شیعی به شمار می‌آید. این خطبه از نظر فصاحت و بلاغت، اتقان مطالب و شیوه استدلال، جدال و مناظره در اوج است و چکیده‌ای از عقاید مذهب شیعه به‌شمار می‌آید. آیا واقعاً آن گریه‌ها، ناله‌ها و دادخواهی‌ها برای متاع اندک دنیا بود؟! چنین تصوری خام بیجا و نابخردانه است. حقیقت امر این است که این مسئله دست‌مایه‌ای بود تا بانوی بزرگ اسلام(س) حقایقی را چنان افشا کنند که تا قیامت نور آن آشکار بماند و کسی را یارای فرونشاندن آن نباشد

راز قیام فاطمه(س)  و سکوت علی(ع)

خطبه مبارک حضرت زهرا (س) با مضامین بلند و در عین حال زیبای خویش که تالی تلو وحی قرآنی است، «فدکیه» نامیده می‌شود و یکی از بهترین و افتخارآمیزترین منابع شیعی به شمار می‌آید. این خطبه از نظر فصاحت و بلاغت، اتقان مطالب و شیوه استدلال، جدال و مناظره در اوج است و چکیده‌ای از عقاید مذهب شیعه به‌شمار می‌آید.
این خطبه شریف آنقدر زیبا و در اوج فصاحت و بلاغت است که حتی متخصصان فن هم از بیان دقایق نکات رعایت شده در این عبارات ناتوان‌اند. انسان وقتی این خطبه شریف را می‌خواند، زیبایی خاص آن را درک می‌کند. برخی متن‌ها به قدری زیبایند که انسانِ بی‌خبر از دنیای ادبیات نیز زیبایی آنها را درمی‌یابد؛ همانند زیبایی قرآن که گرچه انسان با شنیدن آن به درستی نمی‌فهمد این زیبایی ناشی از چیست، خوب می‌فهمد که زیباست. زیبایی قرآن به قدری محسوس است که حتی بسیاری از کسانی که ایمان به اسلام هم ندارند، آن را درک کرده‌اند. چه‌بسا کسانی که بر اثر جاذبه‌ زیبایی قرآن به اسلام گرایش یافته‌اند.
ماجرای ایراد این خطبه شریف به حوادثی باز می‌گردد که پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) روی داد. در آن برهه زمانی، برخی مسلمانان درباره سرزمین فدک با اهل بیت گرامی پیامبر رفتاری کردند که رنجش محبوبه قلب رسول خدا(ص) را به همراه داشت، همین امر، سبب شد تا حضرتش به میان جمعیت مسلمانان آمده، مسائل بسیار مهمی را بیان فرمایند که این مطالب به ویژه در آن عصر، تنها از زبان مبارک حضرت زهرا‌(س) قابل بیان بود. بدین ترتیب بسیاری از حقایق، دست‌کم برای آیندگان روشن شد. اگر کسی بگوید این خطبه حضرت زهرا (س) ضامن بقای مذهب تشیع شد، سخنی به گزاف نگفته است.

شاهکار دختر رسول خدا(ص)

ماجرای تصرف فدک به هر دلیل که روی داد‌ ـ بگوییم: به دلیل این شبهه بود که اقدام‌کنندگان گمان می‌کردند خلیفه رسول خدا هستند و اکنون وظیفه آنهاست که این اموال را بین فقرا تقسیم کنند یا …ـ حضرت زهرا (س) را به واکنش شدید واداشت. آنچه در این میان عجیب می‌نماید، سطحی‌نگری برخی است که گمان کرده‌اند حضرت زهرا(س) را بسیار رنج می‌داد، از دست رفتن مشتی درهم و دینار بود. این گمان کوتاه، گاه در مرثیه‌خوانی‌ها خود را نشان می‌دهد و بر زبان این چنین آشکار می‌شود که حضرت فرمودند: «نان بچه‌هایم را گرفتند!» اگر بگوییم این کوتاه‌نظری یکی از بزرگ‌ترین ظلم‌هایی است که ما شیعیان در حق اهل بیت(ع) روا می‌داریم، سخن گزافی نیست. چگونه کسانی که همه ثروت‌های عالم را در دید بلند آنها به اندازه تل خاکستری ارزش ندارد، برای از دست دادن مال دنیا نگران می‌شوند؟! مگر این ساده‌اندیشان سخن امیرالمؤمنین‌(ع) را در نهج‌البلاغه ندیده‌اند که می‌فرماید: و ما أصنع بفدک و غیر فدک؛ «من را با فدک و غیرفدک چه کار؟!»
آیا واقعاً آن گریه‌ها، ناله‌ها و دادخواهی‌ها برای متاع اندک دنیا بود؟! چنین تصوری خام بیجا و نابخردانه است. حقیقت امر این است که این مسئله دست‌مایه‌ای بود تا بانوی بزرگ اسلام(س) حقایقی را چنان افشا کنند که تا قیامت نور آن آشکار بماند و کسی را یارای فرونشاندن آن نباشد. این حقایق به‌گونه‌ای بود که جز فاطمه (س) هیچ کس حتی شخص امیرالمؤمنین‌(ع) توان بیان صریح آنها را نداشت! امیرالمؤمنین‌(ع) خود در طرف دعوا با خلفا قرار داشتند و خلافت پیامبر‌(ص) را حق خویش می‌دانستند؛ از این رو هر سخنی از ایشان صادر می‌شد، ایشان را متهم به دفاع از منافع شخصی می‌کردند؛ اما حضرت زهرا(س) حقایق را با لحنی بیان فرمودند که حتی امروز هم کسی جرأت آن صراحت بیان را ندارد. در آن شرایط خاص، این شاهکار تنها از دختر رسول خدا (ص) بر می‌آمد و حضرتش در اندک فرصتی که داشت چنان درخت حقیقت را آبیاری کرد که برای همیشه مانع از خشکیدن آن شد.

تدبیر بی‌نظیر

پیش از ورود به خطبه مبارک بانوی یگانه جهان آفرینش، باید این اندیشه خام را از ذهن شسته، گمان نکنیم نزاع قدیسه عالم وجود‌ با مدعیان خلافت بر سر متاع ناچیز دنیا بود؛ بلکه اقدام شجاعانه حضرتش بهانه‌ای بود برای ماندگاری حقایق در دل تاریخ، تدابیر بعدی ایشان نیز در راستای تأمین همین هدف اندیشیده شد. اگر فاطمه (س) با وصیتش مانع شرکت برخی تشییع جنازه شریف خویش شد، نغوذبالله از سر کینه‌توزی به این امر مهم اقدام نکرد؛ بلکه این وصیت سیاستی بی‌نظیر بود تا بر ادعاهای ناحق خط بطلان کشد. برخی چه کودکانه از این وصیت حکیمانه سوءاستفاده کرده، آن را دستمایه تسویه حساب‌های شخصی می‌کنند و هنگامی که با شخصی از خویشان یا غیرخویشان اختلافی دارند به استناد این سفارش حضرت، وصیت می‌کنند که «من راضی نیستم آن شخص در تشییع جنازه من شرکت کند». چه مغالطه عجیبی! هدف حضرت زهرا(س) این بود که با اثبات نهایت خشم و غضب خویش نسبت به‌برخی، آنها را مصداق این سخن رسول خدا (ص) معرفی کنند که فرمودند: اِنَّ اللهَ یَغضِبُ لِغَضبِ فاطمه و یَرضِی لِرِضاها؛ «حقیقتاً خداوند عزوجل به سبب غضب فاطمه غضب می‌کند و به خاطر رضایت او راضی می‌شود».
دفن مخفیانه جسم شریف دختر رسول خدا (ص) این هدف را دنبال می‌کرد که همه تاریخ‌ بدانند فاطمه هیچ گاه از آن افراد راضی نشد. این هدف کجا و کینه‌‌توزی کجا! به یقین آیینه رحمت و مهربانی الهی اگر کوچک‌ترین امیدی بر هدایت دشمن‌ترین دشمنانش هم داشت، ‌از هدایت آنها مضایقه نمی‌کرد؛ اما کار به جایی رسیده بود که اگر فاطمه (س) این تدبیر را نمی‌اندیشید، چراغ حق خاموش می‌شد و ما امروز اسلام و تشیع را نمی‌شناختیم. اگر امروز چشم دل میلیون‌ها انسان با حقیقت آشناست، برکتی از تدبیر بی‌نظیر زهراست. بی‌شک می‌توان گفت اگر آن افراد به واسطه شرکت در تشییع جنازه حضرت زهرا‌(س) هدایت شده، از خطای خویش توبه می‌کردند، فاطمه مهربان بر شرکت آنها در تشییع پیکر پاکش اصرار می‌ورزید. اما فاطمه‌(س) می‌دانست کسانی که آشکارا به مخالفت با امیرالمؤمنین‌(ع) برخاستند، به هیچ قیمتی حاضر به پذیرش حق نخواهند شد. از این رو تدبیری اندیشید تا آیندگان بفهمند جریانی در امت اسلامی نمایان شد که برخلاف مسیر واقعی اسلام و برخلاف مقاصد و سفارش‌های پیامبر (ص) عمل کرد و در پرتو این فهم، اگر خواستند راه حق را برگزینند توان قدم نهادن در آن مسیر را داشته باشند.

قیام فاطمه و سکوت علی

ممکن است گفته شود اگر مبارزه با حکومتی که پس از رحلت رسول گرامی اسلام (ص) بر سر کارآمد لازم بود، چرا امیرالمؤمنین‌(ع) خود به این امر اقدام نفرمود؟
حقیقت این است که قیام مسلحانه امیرالمؤمنین‌(ع) در برابر عمل انجام شده در سقیفه، هم اشکال سیاسی داشت و هم اشکال امنیتی، اشکال سیاسی آن این بود که مردم کوتاه‌نظری که به آسانی دست از حمایت علی‌(ع) برداشتند، به سرعت قضاوت می‌کردند که حضرت علی‌(ع) به خاطر رسیدن به ریاست و محکم کردن جایگاه خویش چنین کارهایی را انجام می‌دهد و با وجود چنین قضاوتی در فضای عمومی جامعه اسلامی، اهداف والایی که امیرالمؤمنین‌(ع) به دنبال آن بودند، تأمین نمی‌شد. اشکال امنیتی این کار نیز این بود که به راه انداختن جنگ داخلی در جامعه اسلامی، فتنه‌ای عظیم و تفرقه‌ای شدید در جامعه به راه می‌انداخت که موجب طمع دشمنان برای نابودی دین اسلام و جامعه نوپای اسلامی می‌شد و بدین ترتیب تمام زحمات رسول خدا(ص) بر باد می‌رفت. شرایط سیاسی و امنیتی اقتضا می‌کرد که امیرالمؤمنین(ع) در برابر دستگاه خلافت به پا نخیزد و از وقوع فتنه‌ای عظیم که اساس اسلام را به خطر می‌انداخت پیشگیری کند.
با این حال دختر رسول گرامی اسلام (ص) وظیفه‌ای دیگر داشت که به خوبی بدان اقدام فرمود. اگر قیام زهرای طاهره‌(س) برخلاف موازین و مصالح اسلام بود، امیرالمؤمنین‌(ع) از آغاز باید مانع او می‌شد. مگر ممکن است صدیقه کبری (س) برخلاف خواست امام خویش، امیرالمؤمنین‌(ع) رفتار کند؟! بی‌شک حرکت بانوی دو عالم صددرصد موافق نظر امیرالمؤمنین بوده است و حضرتش با قیام خویش حقانیت شیعه را اثبات فرمود. البته حرکت حضرت زهرا(س) درامر یاری دین منحصر به چند روزی نیست که پیامبر اسلام (ص) رحلت فرمود؛ بلکه فاطمه زکیه در طول رسالت پیامبر چنان یاوری برای پدر بزرگوار خویش بود که «ام ابیها» لقب گرفت.
بنابراین ممکن است امر به معروف و نهی از منکر در شرایطی خاص برای شخص محذور داشته باشد و مفسده‌ای که بر انجام آن مترتب می‌شود، بیش از مصلحت آن باشد؛ اما سکوت او وظیفه را از عهده دیگران بر نمی‌دارد و آن باید وظیفه امر به معروف و نهی از منکر خویش را انجام دهند.
شاهد این حقیقت، این است که گاه در زمان امام معصوم، برخی از بهترین شیعیان ایشان کارهایی می‌کردند که امام معصوم، خود از انجام آن خودداری می‌ورزید؛ اما آنان را از انجام آن کار باز نمی‌داشت. نمونه بارز این معنا، جناب ابوذر است. در ایام خلافت خلیفه سوم، اسراف فراوانی در مصرف بیت‌المال صورت می‌گرفت؛ اما امیرالمؤمنین(ع) تنها به تذکراتی دوستانه بسنده می‌فرمود و برخوردی تند با خلیفه وقت نمی‌کرد.
حتی هنگامی که مردم برای قتل خلیفه سوم اجتماع کردند، ایشان از این کار جلوگیری فرمود و هنگامی که آب را به روی خلیفه بستند، ایشان به او آب رساند؛ اما جناب ابوذر برخوردهای تندی با خلیفه و عوامل حکومتی وقت داشت. با این حالتی یک مورد هم در تاریخ نیامده است که امیرالمؤمنین‌(ع) ابوذر را به رفتاری آرام‌تر دعوت فرموده باشد. یکی از کسانی که با ابوذر اختلاف فکری داشت، شخصی به نام کعب‌الاحبار بود که از دین یهود به اسلام گرویده بود و با دستگاه خلافت همکاری فراوانی داشت. در مجلسی نزد خلیفه که ابوذر حضور داشت، کعب‌الاحبار فتوایی برای مباح دانستن ثروت‌اندوزی آنان صادر کرد که ابوذر را به‌شدت به خشم آورد؛ به گونه‌ای که برخاست و با عصای خویش محکم بر سر کعب‌الاحبار زد و گفت: ای پسر زن یهودی کافر! تو کجا و فتوا دادن در احکام مسلمانان کجا؟! سخن خدا از سخن تو صادق‌تر است که فرمود:
یا أیها الذین آمنوا إن کثیرا من الأحبار والرهبان لیأکلون أموال الناس بالباطل ویصدون عن سبیل الله والذین یکنزون الذهب والفضه ولا نفقونها فی سبیل‌الله فبشرهم بعذاب ألیم؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بسیاری از دانشمندان اهل کتاب و راهبان، اموال مردم را به باطل می‌خورند و آنان را از راه خدا باز می‌دارند؛ و کسانی را که طلا و نقره را گنجینه می‌سازند و در راه خدا انفاق نمی‌کنند، به مجازاتی دردناک بشارت ده.
هنگامی که از امیرالمؤمنین‌(ع) برای قضاوت در این باره دعوت کردند، امیرالمؤمنین‌(ع) به ابوذر نفرمود چرا متعرض مسلمانی شدی و این روش امر به معروف و نهی از منکر نیست؛ بلکه در تأیید او حدیثی از رسول خدا (ص) نقل فرمود که «از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود: آسمان بر مردی سایه نیفکنده و زمین مردی روی خود حمل نکرده که راستگوتر از ابوذر باشد».
در نهایت خلیفه وقت ابوذر را به ربذه ـ سرزمینی که ابوذر از آن نفرت داشت؛ چراکه پیش از اسلام آوردن در آنجا بود ـ تبعید کرد. در هنگام تبعید ابوذر نیز، امیرالمؤمنین‌(ع) به همراه فرزندان خود امام حسن و امام حسین‌(ع) برای مشایعت او آمدند. این در حالی بود که خلیفه وقت، ابوذر را به منزله شخصی خاطی از مدینه بیرون می‌کرد.
امیرالمؤمنین‌(ع) به او فرمود:
ای اباذر! به راستی تو تنها برای خداوند سبحان خشم گرفتی، پس به همان کسی امید داشته باش که برای او خشم گرفته‌ای، این مردم از تو برای دنیای خویش هراسیدند؛ اما تو از کارهای ایشان بر دین خود هراسناک شدی و از این رو آنها تو را از پیرامون خویش راندند و به بلایت گرفتار آوردند. به خدا سوگند اگر همه آسمان‌ها و زمین به روی بنده‌اش بسته باشد و آن بنده تقوای خدا را پیشه کند، خداوند برای او گشایشی مقرر فرماید. پس مباد چیزی جز حق و راستی تو را به انس و همدمی گیرد و جز باطل و نادرستی به هراست افکند.
بنابراین گاهی ممکن است شخصیتی بزرگ به سبب شرایطی خاص وظیفه نداشته باشد سخنی را مطرح کند؛ اما سکوت او به معنای جواز سکوت دیگران نیست و آنها باید وظیفه خویش را انجام دهند و امر به معروف و نهی از منکر کنند. ما باید این حقیقت را درک کنیم که چرا امیرالمؤمنین‌ علی(ع) مانند حضرت زهرا (س) اقدام نکرد. آری، اگر امیرالمؤمنین‌(ع) کاری را حرام شمارد و دیگران را از انجام آن منع کند، البته در این صورت همه باید مطیع باشیم. همچنین اگر رهبر جامعه اسلامی حکمی حکومتی می‌دهد و همه را از انجام کاری نهی می‌فرماید، همه باید با جان و دل فرمان او را پذیرا بوده، بدان عمل کنیم و معنای ولایت هم چیزی جز این نیست؛ اما گاه ایشان حکم حکومتی نداده و دیگران را از امر به معروف و نهی از منکر باز نداشته‌اند. در این صورت دیگران باید وظیفه خویش را انجام دهند و از نادانی است که بگویند اگر این کار خوب بود، رهبر خود بدان اقدام می‌فرمود. باید با دقت و بصیرت بفهمیم که چرا رهبر به آن کار اقدام نمی‌کند. بنابراین برای ترک امر به معروف و نهی از منکر که حکم قطعی اسلام است، حجتی شرعی لازم است وحجتی که می‌تواند موجب ترک واجب شود، حکم حاکمی مبنی بر این است که در این موقعیت، امر به معروف خلاف مصلحت اسلام است و من از آن نهی می‌کنم. حال اگر چنین حکمی نبود، تنها به استناد رفتار شخصی حاکم نمی‌توان تکلیف را از روی دوش خود برداشت.

دیدگاه ها (1)

  • مسعود

    البته بعد از ماجرای سقیفه چهل نفر از مهاجرین و
    انصار در منزل حضرت علی علیه السلام به ایشان قول دادند به او برای
    قیامیاری کنند و حضرت امیرالمومنین علیه السلام از آنها خواست که همه با
    سرهای تراشیده و در هنگام ظهر در مقابل مسجد حاضر باشند که البته جز سه
    نفر یا چهار نفر نیامدند. اما این سوال مطرح می شود که اگر آن چهل نفر
    شرط حضرت علی علیه السلام را برای قیام پذیرفته بودند ، آیا امام قیام
    نمی کرد؟ پاسخ قطعا منفی است. پس همین مساله نشان می دهد در شهر حدود ده
    هزار نفری آن وقت مدینه چهل نفر برای قیام کافی بودند.
    پس دلیل سکوت امام غلی علیه السلام غریبی و بی کسی ایشان بوده است نه چیز دیگری.
    چنانچه خطبه جگر سوز بی بی فاطمه در آن مردم موثر نیافتد اما هفتادهزار نفر با یک
    اعلان عایشه علیه امام علی علیه السلام شمشیر بستند!
    الناس عبید الدنیا

    پاسخ

ارسال دیدگاه


پنج + = 14

رفتن به بالا