شما اینجا هستید : خانه » آرشیو نشریه » شماره 5 » اگر نتوانیم اقتصاد مقاومتی را به زبان دانشگاهی اقتصاددانان و به زبان زن خانه دار تعریف کنیم، باخته ایم

گفتاری از دکتر عادل پیغامی

اگر نتوانیم اقتصاد مقاومتی را به زبان دانشگاهی اقتصاددانان و به زبان زن خانه دار تعریف کنیم، باخته ایم

چکیده اگر نتوانیم اقتصاد مقاومتی را به زبان دانشگاهی اقتصاددانان و به زبان زن خانه دار تعریف کنیم، باخته ایم :

شخصیتی آرام است و منطقی، بارزترین شاخصه شخصیتی او بی‌تکلف بودن اوست، به قول خودمان برای کسی کلاس نمی‌گذارد، این را در اولین برخورد با او به خوبی مي‌توان احساس کرد. علی‌رغم آن که یک اقتصاددان است اما دغدغه‌های زیادی هم در حوزه فرهنگ و تعلیم و تربیت دارد. از قدیمی‌های دانشگاه امام صادق(ع) است، مدتی است آیت‌الله مهدوی کنی او را معاون خود معرفی کرده است. دکتر «عادل پیغامی»، عضو هيأت علمي و معاون پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع) در کلاس‌های آموزشی «به سوی تمدن اسلامی» مؤسسه طلوع، پیرامون «اقتصاد مقاومتی» سخنان و مباحث مبسوطی را بیان کرد. <رمز عبور> در این شماره تلاش کرده تا یک برداشت اجمالی از موضوعات مطرح شده در این کلاس‌ها را در اختیار مخاطبین قرار دهد.

اگر نتوانیم اقتصاد مقاومتی را به زبان دانشگاهی اقتصاددانان و به زبان زن خانه دار تعریف کنیم، باخته ایم
  •  این که رهبر در سخنرانی تحویل سال، گفتمانی اقتصادی شکل بدهد و در حرم رضوی هم صحبت از شاخص شدت انرژی و مباحث اقتصادی می‌کند، اینها معنادار است و نشان می‌دهد که این رهبر به دنبال یک چیزهایی است که گاهی برای بعضی‌ها اصلاً اولویت ندارد! سال ۸۰ مقام معظم رهبری می‌فرمایند که امروز مسأله اقتصاد مسأله اول کشور است، ولی شما می‌بینید نظامات و نهادهای وابسته به انقلاب و خود ما خیلی اولویت اول ذهنی‌مان به عنوان یک پروژه انقلاب اسلامی، اقتصاد نبود، پارسال گفتند اگر استقلال اقتصادی را از دست بدهیم، استقلال فرهنگی را هم از دست می‌دهیم. خب قضیه چیست؟ یک نگاه رهبری این است که دشمن کید و حیله نظامی، امنیتی و فرهنگی کرده است، ولی در هیچ کدام از اینها موفق نبوده است به براندازی، اما کید و امید و حیله دشمن در عرصه اقتصاد برای این که منجر به تغییر نظام بشود، هنوز پابرجاست. خب این نشان دهنده آسیب‌شناسی و جنگ‌شناسی ایشان در مقابله با دشمن است برای همین اقتصاد اولویت دارد، از طرفی دیگر در واژه‌شناسی مقام معظم رهبری کلید واژه‌هایی را می‌شنویم که نشان از آینده‌شناسی رهبری هم هست، به طور مثال وقتی صحبت از اقتصاد مقاومتی می‌شود، ایشان می‌گویند مهم‌ترین عنصر اقتصاد مقاومتی، اقتصاد دانش‌بنیان است، اقتصاد دانش‌بنیان نه تدافعی است بلکه تهاجمی است، نه کوتاه مدت است بلکه بلندمدت است، ایجابی است کاملاً سلبی نیست اصلاً و به نحوی که اساساً اقتصاد مقاومتی ایشان یک پروژه بلندمدت است.
  •  با برخی از اقتصاددانان دنیا و ایرانیان اقتصاددان خارج از کشور هم که صحبت می‌کنیم و با زبان خودشان که با آنها طرح بحث می‌کنیم، می‌بینیم که منطقاً حرف اقتصاد مقاومتی و مقاوم‌سازی اقتصاد معنی دارد و او هم می‌فهمد و منطقاً کارهای ما را قبول می‌کند، حتی جایی و گاهی او از اقتصاددان ایرانی خیلی راحت‌تر می‌پذیرد. او وقتی «تولید ملی» را می‌شنود، مثل اقتصاددانان ایرانی سریع نمی‌گوید که این نوعی نگاه به درون است، انزواست، جهانی ندیدن اقتصاد است، می‌گوید؛ همه کشورهای پیشرفته دنیا با تأکید بر تولید ملی‌شان زنده‌اند، امریکا، آلمان، انگلستان و… اصلاً راحت می‌پذیرد و می‌گوید همین است، شما رهبرتان چرا زودتر این را نگفته، شما باید کشوری باشید منعطف. آدم با اقتصاددانان دنیا راحت‌تر می‌تواند ادبیات اقتصادی انقلاب اسلامی روز را به بحث بگذارد، معنادار است! آنها اصلاً به ما نمی‌گویند که حرف‌هایتان سیاست‌زده است، ایدئولوژیک و غیر علمی است، اما اقتصاددانان وطنی گاهی به ما می‌گویند؛ این حرف‌ها سیاسی است، ایدئولوژیک است! می‌گویند چون تحریم شده‌اید و گیر کرده‌اید، ریاضتی است و مجبورید بگویید اقتصاد مقاومتی!
  •  اقتصاد مقاومتی یک گفتمان (Discourse) است، هم به مفهوم زبانی، رسانه‌ای، ادراکی و ذهنی آن و هم به مفهوم واقعی آن که یک برنامه اقتصادی است، ولی بریده از نظام قدرت آن قطعاً نیست، «نظام قدرت» اگر نیاید پای کار- حالا رهبری یک بخش از نظام قدرت است- بقیه نظام قدرت اگر نیاید پای کار، قطعاً چرخ دنده‌های آن کار نمی‌کنند، اقتصاد دانش‌بنیان هم همین طور.
  •  یک برنامه‌ای در یورونیوز هست به اسم Learning World؛ در این برنامه خبرنگار وارد یک کلاس درس می‌شود و بچه‌های اول ابتدایی را نشان می‌دهد و می‌گوید ۶۰ درصد این بچه‌ها ۲۰ سال بعد در مشاغلی کار خواهند کرد که هنوز خلق نشده است و شما هیچ اسمی از آن مشاغل بلد نیستید و تصوری هم حتی از آن مشاغل نخواهید داشت، این جریانی است که دنیا دارد می‌رود به سمت آن، من هم همین طور هستم، من هم می‌روم سر کلاس بچه‌های ایرانی و می‌گویم این بچه‌ها ۲۰ سال بعد کجا کار خواهند کرد؟ اگر کسی بگوید ۲۰ سال بعد این دارد قالی‌بافی می‌کند، می‌گویم قالی یک ارزش افزوده‌ای دارد، اشکالی هم ندارد، ولی اگر این آقا می‌تواند جوری تربیت شود که ۱۰ واحد ارزش تولید کند، اگر ۲ واحد ارزش تولید کند خام فروشی انسان صورت گرفته است! این منطقی و عقلانی است و دنیا هم دارد به این سمت می‌رود، من هم باید نقش خودم را ایفا کنم.
  •  مثلاً رهبری در جایی می‌فرمایند؛ «اقتصاد مقاومتی همان اقتصاد کارآفرینی است»، حالا کارآفرینی یعنی چه؟ کارآفرینی یعنی «نوآوری» ضربدر «ریسک‌پذیری»، نوآوری را می‌آید و شعار سال می‌کند و ریسک‌پذیری آن را می‌رود و به آموزش و پرورش می‌گوید؛ بچه‌های ایرانی از سنین ابتدایی، باید ریسک‌پذیر بار بیایند. یکی از چیزهای خوبی که در فرهنگ غربی‌ها وجود دارد همین روحیه ریسک‌پذیری است. ریسک‌پذیری برای بچه‌های ایرانی خواسته می‌شود، سال هم «سال نوآوری» می‌شود، چند سال بعد هم می‌گویند؛ «اقتصاد مقاومتی یکی از معانی‌اش همان اقتصاد کارآفرینی است»، این حلقه‌ها را کنار هم دیدن، نشان می‌دهد این مجموعه یک نظم نسبی و منطقی دارد، این رهبر نقشه‌ای را می‌فهمد و دارد این نقشه را پیاده می‌کند، ولی اگر بدنه کارشناسی این نقشه را نفهمد، یعنی آدم که می‌رود در آموزش و پرورش و می‌بیند آنها اصلاً ریسک‌پذیری برای بچه‌ها، در برنامه‌شان نیست، کتاب‌های درسی هنوز همان زاغک و پنیر ۲۰ سال پیش است، آن وقت یعنی این که این سیستم‌ها با هم کار نمی‌کنند!
  •  رهبری می‌فرمایند؛ «اقتصاد دانش‌بنیان»، بعد جلسه می‌گذارند با شرکت‌های دانش‌بنیان، بعد می‌فرمایند سه هزار شرکت کم است و من ۲۰ هزار شرکت دانش‌بنیان می‌خواهم، بعد به شرکت‌های دانش‌بنیان می‌گویند؛ «تجاری‌سازی علم و تولید ثروت از علم به جای نفت»، بعد می‌روید در سیستم آموزش عالی و می‌بینید که وزارت علوم، مثلاً این دانشجو اگر دانشجوی رشته شیمی بود، ۲۰ سال پیش این واحدها را می‌خواند، حالا هم دارد همین واحدها را می‌خواند! در حالی که ۲۰ سال پیش این واحدها را می‌خواند که در بهترین حالت می‌خواست کارشناس یک کارخانه بشود، اما الان به او می‌گویند اگر کارخانه‌ای هم سراغ تو نیامد، تو باید کارآفرین باشی، خودت یک شرکت دانش‌بنیان تأسیس کنی، تجاری‌سازی فرمولت را هم بلد باشی، بازاریابی هم بلد باشی، در بازارهای جهانی هم بروی و برای فرمول خودت مشتری پیدا کنی، خب این آقا باید از کجا تجاری‌سازی بلد باشد؟ در واحدهای درسی‌اش نیست! مرز دانش را آیا در سرفصل‌های دانشگاهی‌اش دارد که بتواند با شرکت‌های دانش‌بنیان کره‌ای رقابت کند؟ نیست! این یعنی ساب سیستم‌ها (Subsystem) کار نمی‌کنند و رهبر دیگر یک نفر است، هیچ وقت با یک نفر و یک گل بهار نمی‌شود! با یک نفر ولو در بالاترین سطح، اگر ساب سیستم‌ها نخواهند اقدامی صورت نمی‌گیرد… اقتصاد فرق می‌کند با سیاست، چرخ دنده‌های آن متفاوت است با چرخ دنده‌های سیاست و زود گرم نمی‌شوند، نیروهای محرکه درونی و کار رسانه‌ای اقتصاد هم فرق دارد با سیاست.
  •  وقتی مقام معظم رهبری بحث اقتصاد مقاومتی را مطرح کردند، عیناً از ما دانشگاهیان خواستند که برای این مفاهیمی که من می‌گویم، شما با زبان دانشگاهی و آکادمیک بروید-حتی لفظ انگلیسی آکادمیک را هم به کار بردند- این حرف‌ها را بیان کنید، چرا؟ چون ایشان آدم عاقلی است و می‌داند که من اقتصاددانی که نشسته‌ام در دانشگاه‌ها، بالاخره این کتاب‌های درسی و تئوری‌ها را خوانده‌ام، اگر رهبر و نظام سیاسی به زبان من حرف نزند، من نمی‌فهمم. من اگر با زبان شما صحبت نکنم، با شما نمی‌توانم ارتباط برقرار کنم.
  •  سؤال اصلی ما این است که وجه غالب اقتصاد ما چیست؟ و چه باید باشد؟ اقتصاد مقاومتی در یک نگاه کارکردش این است که وجه غالب الگوهای ما، فکر ما و نگاه ما به اقتصاد، نیازهایش، آسیب‌شناسی‌هایش، راهکارهایش و آینده‌شناسی‌هایش را به ما بدهد و ما را تبدیل کند به یک برآیند جمعی عمومی، این لازمه هر نوع تغییر است.در ابتدای دوران تفکر اقتصاد کلاسیک (زمان ریکاردو) در اواخر قرن هجدهم، اوایل قرن نوزدهم، یک نامه‌نگاری در بین دو خانواده متشخص انجام شده است که یک خانمی به خانم دیگر می‌نویسد؛ «دوره و زمانه‌ای شده است که امروزه وقتی خانواده‌ها برای بچه‌هایشان می‌خواهند پرستار بگیرند، اولین سؤالی که می‌پرسند، این است که اقتصاد بلد هستی که به بچه‌های ما بیاموزی یا نه؟» این را در کتاب «تاریخ عقاید اقتصادی ژیدوریست» انتشارات دانشکاه تهران، ترجمه مرحوم سنجابی می‌توانید ببینید و در همان کتاب می‌گوید در آن دوره در کنار تئوری‌پردازی‌ها، جنبش‌های نرم‌افزاری دانشگاهی، فضای صنعت و فضای سیاستگذاری، یک لایه فرهنگی عمومی هم مشغول کار بوده است، خانم مارست، ۳۰ مجموعه داستان می‌نویسد، دوشیزه مارتینو معروف، حلقات انواع داستان و رمان‌های کودکانه را می‌نویسد که همه و همه سعی می‌کردند یک «گفتمان عمومی» از اقتصاد و الگوی اقتصادی را در بین آنها رایج کند. این نشان دهنده یک جریان عمیق فرهنگی است که نهایتاً می‌بینیم در قالب یک برآیند عمومی شکل می‌گیرد، یعنی حرف مسئول مملکتی، با نخبه دانشگاهی، با کارشناسی که در بدنه دولت مشغول کار است، با خانواده، یک همنوایی دارد و یک حرکت مستقیم را نشان می‌دهد. ما هم در اقتصاد مقاومتی، نیازمند این مسأله هستیم. این یک سؤال است که نقش رسانه‌ها، نقش عناصری که کارشان گفتمان‌سازی است، از آموزش و پرورش بگیرید تا ۱۴-۱۳ نوع رسانه دیگر واقعاً چه باید باشد؟ ما اگر نتوانیم اقتصاد مقاومتی را به زبان دانشگاهی اقتصاددانان و به زبان زن خانه‌دار تعریف بکنیم، باخته‌ایم، کما این که تا به‌حال خیلی از پروژه‌هایی که انقلاب اسلامی سعی کرده است اجرا بکند، دچار این تله‌ها شده است.
  •  می‌خواهیم ببینیم که هویت اسلامی اقتصاد مقاومتی چیست؟ اقتصاد مقاومتی حداقل در دو لایه اسلامی و شیعی چارچوب مفهومی دارد، نخستین این است که از نظر یک حوزوی، اقتصاد مقاومتی همان اقتصاد اسلامی است، هم در حوزه نقل و هم در حوزه عقل، چون اسلام متشکل از عقل و نقل است، کسی که به اسلام اعتقاد راسخ دارد، می‌گوید خداوند می‌فرماید؛ إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ یِهْدِیلِلَّتِیهِیَأَقْوَمُ (الاسراء/ آیه ۹)، من شما را به مسیری سوق می‌دهم که مستحکم‌ترین است، پس قرآن می‌گوید من در عرصه ساحت اقتصادی هم شما را به سمتی سوق می‌دهم که اقوم است، کلید واژه‌هایی مثل «ثبات»، چند بار در قرآن ذکر شده است و قرآن می‌فرماید آنچه که رنگ خدایی دارد، باثبات است. ثبات جزو چارچوب مفهومی اقتصاد مقاومتی قرار می‌گیرد، کلمه‌ای داریم «قیام»، قرآن می‌فرماید؛ این اموال را مایه قیام شما قرار داده‌ایم، می‌فرماید؛ وَلاتُؤْتُواالسفَهَاءَأَمْوَلَکُمُ (نساء/ آیه ۵)، چرا اموال را می‌گوید دست سفیهان (آنهایی که عقل‌شان رشد اقتصادی ندارد) ندهید، چون این اموال مایه قیام شماست، یعنی قیام را در عرصه اقتصادی خداوند تعریف می‌کند. دوباره می‌فرماید؛ إِنتَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُم ْوَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ. (محمد/ آیه ۷)
  •  پس پایه‌ای از شکنندگی‌های ما ناشی از این است که احکام الهی را پیاده نکرده‌ایم، اگر امام حسین(ع) در خطبه منا و چند ماه بعد در خطبه عاشورا می‌فرماید که لقمه حرام چه شکنندگی را ایجاد می‌کند، چه تخریب‌هایی ایجاد می‌کند، این برای ما حجت است، یعنی اگر جایی فساد ایجاد شد و لقمه حرامی دارد گردش می‌کند، معتقدیم که ما را ضعیف و شکننده می‌کند! ما حسب درجه‌ای که بتوانیم حق باشیم، مقاوم هستیم و هر چقدر که دچار بطلان و باطل بودن بشویم، شکننده‌ایم. برای ما لقمه حرام مایه شکنندگی است، برای ما دروغگویی مایه شکنندگی است، این را هم عقل ثابت می‌کند و هم نقل ثابت می‌کند.
  •  من از طرف یونسکو مأمور شدم که برای کشورهای آیسسکو در آذربایجان یک دوره فقرزدایی درس بدهم، وسط‌های کارگاه‌ها و اواخر کارگاه‌ها که بیکار می‌شدیم، به صورت جدی از ما سؤال می‌کردند که آقا شما که از ایران آمده‌اید، واقعاً بانک مرکزی‌تان تحریم شده است؟! مگر ممکن است؟! در هیچ یک از کتب اقتصادی، در هیچ مقاله علمی، اسمی از تحریم بانک مرکزی برده نشده است، اصلاً معنای علمی ندارد تحریم بانک مرکزی، پس چطور ممکن است یک چنین حالتی؟! اصلاً امکان ندارد ظرف یک هفته یک کشوری فروپاشی مطلق صورت می‌گیرد! می‌گفتند؛ یا کل این داستان دروغ است، یا شما دارید یک جوری با فضای بین‌الملل بازی می‌کنید. واقعیت همین است، هم آنها سودشان اقتضا می‌کند و هم ما یاد گرفته‌ایم با بعضی حیاط خلوت‌های مالی دنیا بازی کنیم، هزینه هم برای ما دارد ولی خب جنگ است دیگر! در جنگ که حلوا تقسیم نمی‌کنند!
  •  آمارها می‌گوید که در کشورهای موفق، به ازای هر یک سال درسی که بچه‌ها در دبیرستان می‌خوانند، ۱۷ درصد بهره‌وری آنها به طور متوسط افزایش پیدا می‌کند، ما بچه‌هایمان را آموزش و پرورش بهره‌ور بار نمی‌آورد، حالا غیر از این که بگوییم احکام خدا و خمس و زکات و… را در وجود اینها می‌کارد یا نه، اسراف را درمان می‌کند یا نه که جواب همه اینها منفی است، بلکه اینها را بهره‌ور اقتصادی با تعریف غربیش هم بار نمی‌آورد، اما با همه این کاستی‌ها، این گونه هم نیست که ایرانیان ۲۰ دقیقه در هر هشت ساعت کار می‌کنند و بزنیم توی سر خودمان! طبق آمار بهره‌وری آسیایی ما متوسط بهره‌وری‌مان (متوسط کارکنان دولتی و خصوصی) از ۱۰۰ نمره، ۳۸ است، مالزی ۳۴، چین ۷ و کره ۴۷ است. قضیه آن ۲۰ دقیقه هم این است که قبل از انقلاب، طبق تحقیق صورت گرفته در دوائر دولتی، بهره‌وری کارمندان، ۲۰ دقیقه بوده و این موضوع سالیان متوالی، همین طور روی زبان مردم مانده است!
  •  من از یک طرف می‌گویم ما اینقدر کارگر ایرانی را سیاه نبینیم، به او هم تلقین نکنیم که تو کم کار هستی، اگر به من هم ۶ بار بگویند کم کار هستی، واقعاً کم کار می‌شوم. این تصویر را علیه خودمان نسازیم، از آن طرف هم می‌گویم؛ ما مترهایمان را درست کنیم، مثلاً ما سال‌ها درباره بیکاری (unemployment) صحبت می‌کنیم، اما درباره کم کاری (Underemployment) آمار نمی‌دهیم، خب چرا؟! مترهایمان را درست کنیم و ببینیم که دقیقاً مشکل کجاست.
  •  وقتی مقام معظم رهبری سال ۹۲ را سال «حماسه سیاسی، حماسه اقتصادی» نامگذاری کردند، من به دنبال «مفهوم حماسه» می‌گشتم، چارچوب مفهومی که در بعد «حماسه» پیدا کردم، آنچه که در وجود ما کم است، «روح حماسی» است، می‌پذیریم، جنس بد به ما می‌دهند می‌پذیریم، دشمن می‌خواهد ما را تحریم کند می‌گوییم به آن بی‌توجه باشیم، پسری من دارم که الان ۱۰ سال دارد، پنج سال قبل، یک بار وقتی داشتم در بزرگراه همت او را می‌بردم برای پیش دبستانی، در بزرگراه تبلیغ یک برنج با نام ایرانی زده بود، قبلاً در خانه شنیده بود که من داشتم با کسی صحبت می‌کردم و می‌گفتم اینها برنج‌های خارجی را وارد می‌کنند و بسته‌بندی می‌کنند و به اسم برنج ایرانی عرضه می‌کنند! گفت؛ بابا، این مگه ننوشته برنج …! ، گفتم؛ بله، گفت؛ مگه این خارجی نیست؟ گفتم؛ بله، با یک حالت روحی که چشم‌هایش پر اشک شد و لرزید و با یک حالت غیرتی گفت؛ اگه خارجیه پس چرا توی خیابون‌های ما نشونش می‌دن؟! حالا من این بچه را یک جوری آرام کردم، ولی گفتم؛ اگه ما ایرانی‌ها اینجور غیرتمند بودیم، یک جور دیگری بود اوضاع! این همان روح حماسی است.
  •  کتابی را اخیراً ما ترجمه کرده‌ایم به اسم «نیکوکاران بدکار»، نوشته آقای چانگ، استاد اقتصاد توسعه دانشگاه کمبیرج انگلستان، آقای چانگ خودش کره‌ای‌الاصل است، این کتاب بسیار خواندنی است، می‌گوید؛ ما در سال ۱۹۶۰ بچه راهنمایی بودیم، کره در ابتدای پیشرفت خود بود، زمانی که شرکت سامسونگ تنها یک شرکت کوچک خرید و فروش الیاف بود، می‌گوید در مدارس به ما گفتند دولت ارز کم دارد و ارز باید نگهداری بشود برای انتقال تکنولوژی‌های پیشرفته در کشور، به ما در مدارس راهنمایی گفتند؛ هر جا در خانه فامیل‌تان رفتید و دیدید که شکلات خارجی دارند بدانید این خائن به میهن است، بیایید و اسم او را به عنوان خائن در تابلو مدرسه بزنید! می‌گفت من البته یادم نمی‌آید که اسم کسی را به تابلو مدرسه زده باشم، اما بارها می‌رفتیم به خانه فامیل و اگر می‌دیدم که شکلات خارجی دارند، آرام در دلم می‌گفتم؛ خائن به میهن! خائن به میهن! خب این روح حماسی است دیگر، تزریق می‌شود به دانش‌آموز که بفهمد کشورش الان در فشار است، خب حالا آیا دانش‌آموزهای ما این گونه بار می‌آیند، آیا خبردار می‌شوند که «تحریم بانک مرکزی یعنی لگد گذاشتن با پوتین روی گلو؟» اینقدر فشار زیاد است! این را می‌فهمند؟ نه، در بهترین مدارس ما، اول سال می‌گویند؛ پاک کن خارجی، مداد خارجی! و بچه هم این را می‌پذیرد!، چرا بچه‌های ما وابستگی و عرق و تعلق به اقتصاد ایران ندارد؟ من اتفاقاً می‌گویم که ما مشکل اول‌مان اقتصاد اسلامی نیست، ولی میهن‌دوستی است، ما میهن‌دوستی را فراموش کرده‌ایم، ما باید بچه‌هایمان را حسابی میهن‌دوست بار بیاورم، همانی که مقام معظم رهبری می‌گویند؛ «ایرانی اسلامی» و این مفهوم را تزریق می‌کنند.
  •  این کره سال ۱۹۶۰ بود، کره جنوبی در سال ۲۰۰۰ با صندوق بین‌المللی پول یک دعوا و اختلافی پیدا می‌کند و یک سری بدهی بار می‌آورد، زنان کره‌ای در یک جنبش اجتماعی بزرگ کلی طلا جمع می‌کنند، به نحوی که بدهی کره با صندوق بین‌المللی پول پاس می‌شود! مفهوم این کار در اقتصاد، «پایداری یا solidarity» است، پیوستگی اجتماعی است که زن خانه‌دار می‌آید پای مسائل کلان کشورش. زن خانه‌دار ما چرا نمی‌آید؟ چرا اوایل انقلاب و در دفاع مقدس آمدند؟ در دفاع مقدس ۳۰۰ هزار شهید دادیم، چند درصد از مادران این شهدا باسواد بودند و فهم اجتماعی آکادمیک داشتند؟ خیلی‌هاشان بی‌سواد و کم‌سواد بودند، ولی سر بزنگاه فهمیدند که باید شوهرشان و فرزندشان را بفرستند و تحمل کنند، چرا؟ چون این انقلاب و این کشور لازم دارد، چرا در عرصه اقتصادی ما این فهم را به مردم تزریق نکرده‌ایم و نمی‌کنیم؟ اینها سؤالات ماست.
  •  اقتصاد فقط «کارآفرین، بانک، مالیات، سازمان برنامه و…» نیست، آموزش و پرورش هم هست و آموزش و پرورش باید بچه‌های ما را «کارآفرین» بار بیاورد، رسانه‌ها هم هستند، نمایشنامه‌نویس‌ها و شعرنویس‌ها هم هستند و اینها حلقه‌های مفقوده در اقتصاد ایران هستند. بچه من کجا باید حماسی بار بیاید؟ آیا شعر حماسی داریم برای او؟ آهنگ حماسی داریم برای او؟ تصویرسازی‌های انیمشینی داریم برای او و اقتصاد ایران را برای او ترسیم کنیم؟!
  •  خیلی جالب است که در دو سال قبل وقتی شعار سال، «سال جهاد اقتصادی» بود، در دولت گذشته، معاونت اقتصادی وزارت امور خارجه تعطیل شد که ما خیلی تعجب می‌کردیم و می‌گفتیم امسال که سال جهاد اقتصادی است، معاونت اقتصادی باید پرشورتر و فعال‌تر بشود، چرا تعطیل شد و تنزل پیدا کرد در حد یک اداره کل؟ دیپلماسی اقتصادی برمی‌گردد به همین «نگاه‌های بیرونی» که نداریم.
  •  حتی در شعار سال ۱۳۹۱ حضرت آقا فرمودند؛ «سال تولید ملی»، نمی‌گویند «تولید داخلی»، البته در مصرف خانوار به ما می‌گویند؛ «تولید داخلی» را مصرف کنیم، اما در سیاستگذاری به ما می‌گویند؛ «تولید ملی». یکی از دوستان ما در همان سال از مرکز مطالعات جهانی شدن نهاد ریاست جمهوری آمده بود و به من می‌گفت؛ امروز ما کارشناسان مرکز مطالعات جهانی شدن دور هم نشسته بودیم و گفتیم؛ خب چون امسال شعار سال شده «سال تولید ملی»، پس ما که داریم «جهانی شدن و جهانی‌سازی» را دنبال می‌کنیم، ما دیگر بیکار هستیم و ما را در اولویت ندیده‌اند. من به ایشان گفتم؛ اتفاقاً این خیلی ساده است و بچه‌های لیسانس اقتصاد هم همه بلد هستند! برو به آنها بگو؛ رهبری گفته است سال «تولید ملی»، تولید ملی یعنی اتفاقاً تولیداتی که به اسم ایرانی و با عوامل و نهاده‌های تولید ایرانی در خارج از مرزها صورت می‌گیرد، مال ماست. پس ما باید مرز تولیداتمان را ببریم در آفریقا، ببریم در آفریقای جنوبی، ببریم در امریکای لاتین، ببریم در هر جایی که ممکن است، سرمایه ایرانی باید برود در هر جایی که «بیشترین مولدیت» را داشته باشد و در آنجا بچرخد، «برون گرایی» یعنی این.
  •  در اولین بند از سیاست‌های کلان اقتصاد مقاومتی آمده است که؛ تأمین شرایط و فعال‌سازی کلیه امکانات و منابع مالی و سرمایه‌های انسانی و علمی کشور به منظور توسعه کارآفرینی و به حداکثر رساندن مشارکت آحاد جامعه در فعالیت‌های اقتصادی با تسهیل و تشویق همکاری‌های جمعی و تأکید بر ارتقای درآمد و نقش طبقات کم‌درآمد و متوسط.
  •  اولاً پایه اصلی رشد اقتصادی همه کشورهای پیشرفته، «طبقه متوسط شهری» بوده است، اگر اشتباه کرده‌اند و ضعیف بوده‌اند، طبقه متوسط شهری بوده و اگر هم قوی بوده‌اند، طبقه متوسط شهری بوده‌اند. دهک ۸، ۹ و ۱۰، دهک بی‌فایده‌ای نیست، ولی دهک ۸ و دهک ۹ و ۱۰ دهک عمدتاً سرمایه‌دار هستند، در اقتصادی‌های نوین اولاً سرمایه خارجی می‌تواند بیاید در کشورها و لذا به عنوان یک رقیب و یک هوو برای دهک‌های سرمایه‌دار عمل می‌کند، رقیب دومش خود سیستم بانکداری است، سیستم بانکداری می‌تواند خلق اعتبار کند، پس دیگر نگاه سنتی ۳۰۰ سال پیش نداشته باشید که اگر ملاک و صاحب پول نباشد، ما ممکن است هیچ کاری نتوانیم بکنیم! در حوزه مصرف هم مهم‌ترین بازار، طبقه متوسط شهری است. بیشترین مصرف را این طبقه دارد. هر کشوری این طبقه را نادیده بگیرد، دچار بحران اقتصادی می‌شود. بحران اقتصادی سال ۱۹۳۰ ناشی از این بود که طبقه متوسط شهری نادیده گرفته شده بود، برای همین حقوق کمتر به آنها دادند و نمی‌توانستند خرید کنند، برای همین کینز آمد و گفت؛ پول بدهید و بگذارید خرید کنند تا چرخ اقتصادتان بچرخد.

ارسال دیدگاه


چهار + 1 =

رفتن به بالا