شما اینجا هستید : خانه » آرشیو نشریه » شماره 11 » ماجرای خدام شهید عقیله بنی‌هاشم(س)

گفت‌وگو با مهدی از افغانستانی‌های ساکن زینبیه

ماجرای خدام شهید عقیله بنی‌هاشم(س)

چکیده ماجرای خدام شهید عقیله بنی‌هاشم(س) :

شما چند سال ساکن سوریه هستید؟ من الان تقریباً 9 سال است ساکن سوریه هستم. قبل از جنگ اینجا بودم و با شروع جنگ هم بیرون نرفتم. از درگیری‌های اولیه منطقه زینبیه چه خاطراتی داری؟ جمعه صبح یا پنجشنبه صبح ساعت‌های هفت و نیم، هشت صبح بود که یک اتوبوس همان پشت حرم توی گاراژ روبه‌روی حرم حضرت زینب(س) منفجر شد. ما از خانه خواستیم بیاییم این طرف که مثلاً امن باشد. مردم آنجا ما را راه ندادند. سلاح‌هایشان را همان موقع درآوردند. یعنی همان روز انفجار سلاح‌هایشان را گرفتند. گفتند ما هیچ کسی را داخل زینبیه راه نمی‌دهیم. ممنوع است. هیچ کسی. حالا شیعه، سنی‌، هر دینی داری داشته باش؛ از این راه نیا. یعنی حتی خودمان را راه ندادند و گفتند برگرد. ما هم گفتیم کجا برویم، کجا نرویم، چی کار کنیم، خلاصه خودمان را هرطور بود رساندیم داخل زینبیه. آمدیم بپرسیم چی شده؟ چی نشده؟ شنیدیم که انفجار شده. بعد از آن هم دیگر جنگ بالا گرفت و بحث تشکیل کمیته‌های مردمی و لجان شعبی شروع شد.

ماجرای خدام شهید عقیله بنی‌هاشم(س)

متن کامل مطلب را در این شماره هفته نامه رمز عبور مطالعه فرمایید.

جهت خرید نسخه pdf این شماره به صفحه خرید اینترنتی مراجعه فرمایید.

ارسال دیدگاه


+ چهار = 9

رفتن به بالا