ســرمقاله
تقابل انقلابیها با ترمیدورها
چکیده تقابل انقلابیها با ترمیدورها :
بیش از 10 سال پیش،شاید سال 1381، جلسه دفاعیه پایاننامهای در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع تطبیق نظریه «کرین برینتون» بر انقلاب اسلامی ایران برگزار میشد. دانشجو همان توضیحات همیشگی را درباره نظریه معروف «کرین برینتون» میداد که با تعمیم الگوی انقلاب فرانسه، معتقدند همه انقلابها از سه مرحله میگذرند؛ حکومت میانهروها، حکومت رادیکالها و دوران ترمیدور. میانهروها (ثروتمندان و مشاهیر)، گروه مخالفان قدیم هستند که بیش از دیگران، آماده سازش با رژیم گذشتهاند و اینک بر امواج خیزان جنبش تودهای انقلاب، سوار شده و به قدرت رسیدهاند.
۱- بیش از ۱۰ سال پیش،شاید سال ۱۳۸۱، جلسه دفاعیه پایاننامهای در دانشگاه امام صادق(ع) با موضوع تطبیق نظریه
«کرین برینتون» بر انقلاب اسلامی ایران برگزار میشد. دانشجو همان توضیحات همیشگی را درباره نظریه معروف «کرین برینتون» میداد که با تعمیم الگوی انقلاب فرانسه، معتقدند همه انقلابها از سه مرحله میگذرند؛ حکومت میانهروها، حکومت رادیکالها و دوران ترمیدور. میانهروها (ثروتمندان و مشاهیر)، گروه مخالفان قدیم هستند که بیش از دیگران، آماده سازش با رژیم گذشتهاند و اینک بر امواج خیزان جنبش تودهای انقلاب، سوار شده و به قدرت رسیدهاند. رادیکالها (انقلابیون تندرو) نسبت به ضعف، دو دلی و سازش میانهروها، منتقدند و با شعار شتاب انقلاب، به ساخت دوگانه قدرت (میانهروها+ رادیکالها) پایان میدهند و در نهایت تب انقلاب فروکش میکند و دوران ترمیدور با ویژگیهای کاهش سختگیریهای دوره انقلاب، رهایی حوزه خصوصی زندگی مردم و اقتصاد از قید نظارت حکومت، جایگزینی واقعگرایی به جای آرمانگرایی انقلابی و غیرسیاسی شدن مردم آغاز میَشود.
آن دانشجو سپس دوره دولت موقت را حکومت میانهروها، دهه ۶۰ تا آغاز دوران سازندگی را دوره رادیکالها و در نهایت دولت هاشمی و خاتمی را ترمیدور خواند. استاد راهنمای این پایاننامه یکی از اساتید معروف علوم سیاسی دانشگاه تهران بود که اخیراً عنوان نظریهپرداز اعتدال را نیز کسب کرده بود که با خوشحالی با اعلام این که ترمیدور یعنی نقاهت پس از فرونشستن تب انقلاب و در ادامه گفت؛ انقلابیون وقتی مشکلات اداره جامعه را دیدند محافظه کار شدند و این محافظهکاری تا آنجا پیش می رود که عملاً تفاوتی میان رفتار دولتمردان قبل از انقلاب و دولتمردان حاکم، به جز مقادیری شعار! وجود ندارد.
۲- اگر چه روزگار به مراد آن استاد علوم سیاسی نگشت و او چند سال پیش به امریکا کوچید اما یکی دو سال میشود که افرادی بر قوهمجریه کشور مسلط شدهاند که مصداق کامل سخنان استاد مشاور آن پایاننامه شدهاند.
برخی وزرای هزار میلیاردی بر سر کار آمدهاند که بعضاً تصمیمات وزراتیشان ربطی به شرکتها و کارتلهای چند دهگانهشان دارد.
در سیاست خارجی هم، سیاست موازنه مثبت در پیش گرفته شده و وزیر محترم امورخارجه به امریکایی ها قول قبول محدودیتهای ظالمانه ۱۰ ساله میدهد و بهاصطلاح <نه> در مذاکرات نمیآورد!
و یا این که وزیر خارجه رسماً در مقابل مقامات امریکایی بگوید که اگر با ما توافق نکنید،رقیب ما سر کار میآید و از اروپا و آمریکا بخواهد نسبت به پیامی که رفتارشان به ایران ارسال میکند دقت داشته باشند! وزیرخارجه که مسئول تیم مذاکرات بر سر حساسترین پرونده مربوط به امنیت ملی است! تصویر تلخ این گفتار همانند، زبونی محمدرضا پهلوی در مقابل سفرای امریکا و انگلیس در دی ماه ۱۳۵۷ است، زمانی که مصوبات کنفرانس گوادالوپ را به او ابلاغ میکردند!
و یا رئیس شرکت ملی نفت دوره پهلوی، اگر روزی قیمت نفت با توطئه امریکا به کمتر از نصف میرسید و درآمد کشور نصف میشد حداقل در جلسات خصوصی گلایهای از امریکاییها میکرد و یا این که درخواست تشکیل اجلاس ضروری اوپک را میکرد نه این که خود را به ندانستن بزند و بدون اطلاع از روابط شرکت آرامکو و دولت سعودی، عربستان را عامل کاهش نفت بداند!
از همه سوگمندانهتر ، آقازادههایی است که غرق در فساد اقتصادی و سیاسی و بعضاً اخلاقی هستند و ضرباتی به کشور زدهاند که حتی شاهزاده رضا پهلوی هم نزده است! فقط تصور کنید که در دوره پهلوی یکی از شاهزادهها که روابط خوبی با روند حاکم در کشور نداشت،به وزارت خزانهداری کشور متخاصم برود و درخواست تحریم کند!
۳- «فاسد ترین دولت تاریخ ایران» و «مجری بزرگترین فسادهای قرن گذشته» و … تنها بخشی از عناوینی است که بلندمرتبه ترین مقامات دولت مستقر برای توصیف ۸ سال گذشته به کار می برند. این توصیفها نشان از دو واقعیت دارد؛ اول این که مقامات دولت مستقر مشروعیت خود را در تخریب گذشته میبینند و دستهای خالی کارنامه اجراییشان در حوزههای مختلف را با حرفهای درشت میخواهند پر کنند. دومین واقعیت،عصبانیت از وقفهای است که در سالهای ۹۲-۸۴ بر روند ظهور ترمیدور به وجود آمده است. اگر امروز نشریه اکونومیست «پایان انقلاب»را تیتر میکند، نشانهای از همین موضوعات است.
۴- پدر معنوی دولت مستقر و اتاق فکرش پا را از محدوده فوقالذکر درباره پایان انقلاب هم فراتر گذاشته و با تحریف تاریخ انقلاب خود را مالک و صاحب کشور و انقلاب دانسته تا لطیفه رایج اوایل دهه هفتاد، بار دگر به ذهن بیاید که «ما یک باغ پستهای داشتیم، انقلاب که شد کشور افتاد در این باغ پسته!»
نتیجه خود را محور انقلاب دانستن این میشود که هر کسی که انتقادی به «عالیجناب تکیهگاه» داشته باشد، منحرف از مسیر اصل شود. ایشان «جریان انحرافی» را یادگار خود دانسته است که الحق با توصیفات آن استاد علوم سیاسی این یادگاری جور درمیآید؛که اولین جریانی که مسیر انقلاب اسلامی را منحرف کرد و به اسم سازندگی دنیاگرایی، مصرف گرایی و فساد را غالب کرد، اطرافیان ایشان بود. فساد سازمان یافته نیمه اول دهه هفتاد که موجب ظهور نسل جدیدی از یقهسفیدها و آقازادهها شد، فراموش نشدنی است. اتفاقاً اگر نقدی هم به دولت نهم و دهم وارد باشد، که وارد است، انتقاد به تلاش برخی برای حاکم کردن سیاست دولتهای سازندگی و اصلاحات با نام دولت سابق است! چه این تلاش از رأس دولت باشد و چه از لایههای زیرین!
در واقع منتقدین و مخالفین ایشان دایره وسیعی را تشکیل میدهند، بسیاری از مبارزان و رزمندگان تا دلبستگان پنجاه و هفتی انقلاب اسلامی. شاید کلیت جریان اصولگرایی تنها بخشی از این طیف وسیع مخالفین باشد. چراکه هنوز دلدادگان انقلاب اسلامی اکثریت قریب به اتفاق ۸۰ میلیون ایرانی را تشکیل میدهند و اگر هم کسی احترامی برای ایشان قائل است، بهجز تعدادی مرید و معدودی جیرهخوار برای سوابق حضور در عرصههای انقلاب است.
۵- آنچه گفتیم همه ماجرا نیست. چند هفته نمیشود که باردیگر اصطلاح «غیرت» در ادبیات نفر اول حکومت به کار رفت، چند روز نمیشود که دستور حمله سیدحسن نصرالله به نظامیان صهیونیست در مزارع شبعا موجب تغییر موازنه قوا در منطقه غرب آسیا شد. هنوز در شبکههای اجتماعی تگ #من_جهاد_هستم به یاد شهید جهاد مغنیه دست به دست میشود.
ترمیدورها اگر چه شعار« من شارلی هستم» سر میدهند و با وزیر خارجه شیطان بزرگ به گردش میروند اما هنوز کثیری از زنان و مردان هستند که با افتخار بگویند:«من انقلابیام».