روایت <رمز عبور> از یک سخنرانی صریح و پرسش و پاسخ چالشی
ناگفتهها و ناشنیدههای جلیلی از مذاکرات هستهای ایران و ۱+۵
چکیده ناگفتهها و ناشنیدههای جلیلی از مذاکرات هستهای ایران و ۱+۵ :
روز سوم خرداد 1392 دکتر سعید جلیلی نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با دعوت تشکلهای دانشجویی به دانشگاه شیراز رفت و به سخنرانی و گفتوگو با دانشجویان پرداخت. این جلسه دانشجویی با پرسشهای چالشی و حمایتی دانشجویان گرم و پرحرارت شد. متن کامل سخنان دکتر جلیلی و پرسش و پاسخ با دانشجویان را در ادامه میخوانید:
به هر حال این یک انتظار منطقی است که برای ادامه مسیر صحیح در کشور و انقلاب اسلامی، دانشگاه برای این سؤالات جواب مناسب داشته باشد. شاید این سؤال به ذهن شما هم متبادر شده باشد که مختصات کشور ما با توجه به جایگاهی که در آن قرار دارد و پیشینه آن و نیز روندی که میخواهد ادامه بدهد، کدامند؟ شناخت این مختصات بسیار مهم است.
شاید یکی از آسیبهایی که متوجه برخی از کشورها شده و کشور خود ما هم در مقاطعی از آن آسیب دیده، ناشی از غفلت و عدم اشراف ما بر مختصات زمانیای است که در آن قرار داریم. آسیب دیدن برخی از کشورها به این دلیل بوده که نتوانستهاند مختصات زمانی کشور و جامعه خود را که انتزاعی و جدا از گذشته و بیارتباط با آینده نیستند، تبیین کنند.
بنابراین با توجه به این که کشورها از هم جدا نیستند و هر واحد سیاسیای با سایر کشورها ارتباط دارد، شناخت مختصات کشور بسیار اهمیت دارد. بدیهی است ارتباط ما با همسایگان ـ که حداقل از نظر جغرافیایی به ما نزدیکترند ـ و با بقیه کشورها به تناسب برخی از موضوعات و عرصهها تعریف میشوند.
این سؤال مهمی است که مختصات منطقه ما کدامند و چه ارتباطی با گذشته و آینده آن دارند. سؤال مهمتر این است که امروز چه مناسباتی بر صحنه جهانی حاکمند و چه مختصاتی دارند.
به نظر بنده اگر نتوانیم به این سؤالات پاسخهای درستی بدهیم، در مسیر پیش رو، خدای ناکرده دچار اشتباه خواهیم شد و نمیتوانیم انتظار داشته باشیم جامعه برداشت دقیقی از گذشته، حال و آینده خود داشته باشد و این مسیر را درست طی کند. اینها سؤالاتی اساسی هستند و بدیهی است یکی از جاهایی که میتواند پاسخ درستی به آنها بدهد دانشگاه، دانشجویان و اساتید هستند.
نکاتی که عرض میکنم حاصل تأملات و برخی از مشاهدات شخصی است و شاید در پژوهشی که شما انجام میدهید تا حدودی مفید باشند. به هر حال لازم است کار جدیتری انجام شود. اگر ندانیم دیگران چه برنامههایی دارند، این گونه نیست که بگوییم این یک سؤال خوب است و هر وقت فرصتی پیش آمد میتوانیم به آن جواب بدهیم و روی آن تأمل کنیم.
خیر، این یک ضرورت است. این گونه نیست که اگر ما به این موضوعات نپردازیم، در خلأ خواهند ماند و دیگران هم از آنها غفلت خواهند کرد. خیر، دیگران نهتنها به آنها میپردازند، بلکه برای آنها برنامهریزی و بر مبنای آنها برای مصالح، حقوق و ارزشهای ما تعیین تکلیف میکنند.
انقلاب و کشور ما مختصات خاصی دارد که به آنها اشاره خواهم کرد. کشورهای زیادی مختصات ما را هم ندارند، اما این دلیل نمیشود که کشورهای استکباری نسبت به آنها بیتفاوت باشند. به عنوان مثال رئیسجمهور یک کشور اروپایی همین دو ماه پیش در مورد افریقای مرکزی گفت ما در آنجا منافعی داریم که به خطر افتادهاند، لذا نیروی نظامی به آنجا اعزام خواهیم کرد. بنابراین این گونه نیست که اگر کشوری به این مختصات توجه نکند، سایر کشورها هم توجه نکنند.
در تاریخ کشور ما هم در مقاطعی دیگران مینشستند و در باره کشور ما تصمیم میگرفتند. در قراردادهای ۱۹۰۷، ۱۹۱۹ و قبل از آن، چند کشور خارجی میگفتند پایین کشور ایران مال تو، بالای آن مال ما. بعد هم حوزه نفوذی را برای هم تقسیم میکردند. در آن زمان شعارهای تند انقلابی هم که نبود که بگویند این مردم حرفهای تندی میزنند و باید با آنها مقابله کرد. مسأله اینجاست که عدهای بر اساس مناسباتی که خودشان تعریف میکنند، چنین حقوقی را برای خود قائلند و چنین رفتارهایی از آنها مشاهده میشود. از این موارد فراوان داریم، مخصوصاً در یکی دو قرن اخیر کشور ما در شرایطی بود که دیگران مینشستند و در باره مصالح ما تصمیم میگرفتند.
لذا این نکته بسیار مهمی است که دانشجوی آگاه و متعهد ما و کسی که نسبت به انقلاب، کشور و همه چیزهایی که منافع، حقوق و ارزشهای این کشور محسوب میشوند، برای تمام سؤالاتی که برای او تعهد ایجاد میکنند، جواب داشته باشد تا بر اساس آن پاسخها بتواند اقدام مقتضی کند، راهش را ادامه بدهد و بداند چگونه باید عمل کند.
بنابراین اگر میخواهید وارد بحثی شوید و برای مسائل پاسخی پیدا کنید، باید همزمان تحولات داخلی و تحولات منطقهای و بینالمللی را نیز در نظر داشته باشید، چون آن تحولات بسیار تأثیرگذارند و نمیتوان نسبت به آنها بیتفاوت بود.
بر همین اساس باید از مناسباتی که امروز بر جهان حاکم است، تعریف دقیقی داشته باشیم. در هر دورهای نوعی از مناسبات بر جان و بر کشورهای مختلف حاکم بودهاند. بعد از جنگ جهانی دوم مناسبات جدیدی در سطح جهان شکل گرفتند که بر مبنای مفاهیمی چون عدالت، دموکراسی، حقوق بشر و… نبودند، بلکه بر اساس مبناهای مورد نظر چند کشور خاص شکل گرفتند که مدعی بودند باید از امتیازات خاصی چون حق وتو برخوردار باشند. این ادعا را صراحتاً هم بیان کردند و هیچ ابایی هم از بیان آن نداشتند.
این مناسبات فقط در این زمینه هم حاکم نبودند و مثلاً در موضوع هستهای در NPT آمده است که این چند کشور میتوانند سلاح هستهای داشته باشند، اما بقیه نمیتوانند. این وضع مربوط به تاریخ گذشته نیست و همین امروز حاکم است. برخی از انحصارات در صحنه بینالمللی شکل گرفتند که بر مبنای آنها برخی از قدرتها انحصارات ویژهای دارند و انکار هم نمیکنند.
حالا اگر کشوری از سوی یکی از این کشورها مورد ظلم قرار گرفت، گفتهاند به شورای امنیت مراجعه کند، ولی اگر به شورای امنیت رجوع کرد، همان کشور میتواند او را وتو کند. اگر کشوری ظلم کرد و حق وتو هم داشت، کشور مظلوم نمیتواند به حقوق خود برسد، دیگر وای به حال وقتی که چند کشور بخواهند با هم ظلم کنند و منافعشان اقتضا کند که پنج نفری در مقابل کشور دیگری بایستند. آن وقت ببینید چه مناسباتی شکل میگیرند. مبنای مناسبات، عدالت، دموکراسی و حقوق بشر نیست، بلکه قدرت است. اگر سؤال کنید که شما چرا باید چنین امکاناتی را در اختیار داشته باشید؟ پاسخ خواهند داد چون قدرت داریم، آن هم قدرتی که خودشان تعریف کردهاند، یعنی یک منطق قدیمی استکباری: «فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّه».(۱) چرا؟ چون زورمان از همه بیشتر است. چرا؟ چون ثروت بیشتری داریم. این منطق آنهاست. اگر گاهی هم دعوا و اختلافی هم با هم دارند، در چارچوب این منطق است و به اصطلاح خودشان بر این مبنا جهان را اداره میکنند.
قبل از جنگ جهانی اگر فردی مثل هیتلر به کشورها حمله میکرد و زور میگفت، هیچ ابایی نداشت که بگوید مثلاً طرفدار تبعیض نژادی است و بر اساس نوعی تفکر غلط این کار را ادامه میداد و بیان هم میکرد، ولی امروز، زور با تزویر در هم آمیخته است، یعنی کسی که سلاح هستهای دارد و بارها از آن علیه انسانهای بیگناه استفاده کرده است، مدعی خلع سلاح هستهای است و میپرسد چرا در فلان نقطه جهان این تعداد سانتریفیوژ کار میکنند؟ این طنز تلخ تاریخ معاصر است. کسانی که علیه حقوق ملتها کار میکنند، مدعی حقوق بشر و کسانی که بدترین رفتارها را با ملتها انجام میدهند، مدعی دموکراسی هستند.
در همین منطقه خودمان کشورهایی که اساساً در تاریخشان چیزی به نام انتخابات و حتی قانون اساسی وجود ندارد، متحد کشورهای مدعی دموکراسی و حقوق بشرند. تزویری که به آن اشاره کردم این است که یکمرتبه میبینید راجع به موضوعی ابراز نگرانی شدید میکنند. بعد که از آنها میپرسید پس چرا نزدیکترین متحدین شما دیکتاتورهای اصلی منطقه هستند، پاسخی دریافت نمیکنید. اینها مناسبات و انحصارات دنیای امروز هستند.
مهمترین مشکل آنها این است که این مناسبات توسط کشوری به چالش کشیده شوند و کسی سؤال کند این مناسبات بر اساس کدام منطق بر جهان باید حکم برانند؟ اینجاست که میگویند طرف دارد تنشزایی میکند. میپرسید چطور تو میتوانی هزاران کلاهک هستهای داشته باشی، اما دیگری حق ندارد حتی از انرژی صلحآمیز هستهای استفاده کند و کارش خلاف است؟
لذا یکی از مهمترین مسائل در سطح جهان این است که کسانی بخواهند این موضوع را به چالش بکشند. چند مثال میزنم. در مناسبات تعریفشده و نظم گورستانیای که اینها ایجاد کردهاند و اجازه نمیدهند کسی آن را به چالش بکشاند، نهتنها کسانی این مناسبات را به چالش نمیکشند، بلکه این قدرتها فضا و گفتمانی را غالب کردهاند که بر مبنای آن، بقیه باید بگویند خیلی هم خوب است و ما از شما متشکر هم هستیم!
این که عرض میکنم لطیفه نیست، بلکه یک واقعیت است. بنده در سال ۸۸ به ژاپن رفتم و با نخستوزیر و وزیر امور خارجه و برخی از مسئولین آنجا ملاقاتی داشتم. از خانم سالمندی که از شاهدان عینی ماجرای بمباران هیروشیما بود گرفته تا مقامات ارشد کشورشان، همگی معتقد بودند حقمان بود و باید بمباران میشدیم! استکبار به چنین مناسباتی نیاز دارد که نه تنها کسی او را به چالش نکشد، بلکه بگوید هر کاری هم که کردی و میکنی درست است. من گفتم این که منطق بسیار غلطی است. نخستوزیر ژاپن ـ که اسمش سخت است و یادم میرود ـ گفت حزب ما بعد از ۶۰ سال توانسته است در انتخابات برنده شود و حکومت را به دست بگیرد. شعار ما این بود که بیش از ۶۰ سال از جنگ جهانی گذشته و حالا دیگر وقتش شده که امریکاییها پایگاههایشان را از ژاپن جمع کنند. بهرغم این که ژاپنیها خودشان را متحد امریکا میدانند و امریکاییها هم همواره از ژاپن به عنوان متحد مهم خود در منطقه یاد میکنند، ولی آن پایگاهها همچنان سر جای خودشان هستند. نخستوزیر ژاپن میگفت چون این از جمله شعارهای انتخاباتی او بوده و نتوانسته محقق کند، شاید مجبور شود استعفا بدهد. همین طور هم شد و چند ماه بعد استعفا داد. اتفاقاً چند ماه بعد از آن به عنوان نماینده مجلس ژاپن به ایران آمد. در ملاقاتی که با هم داشتیم، گفت بالاخره فضای حاکم بر دنیا همین است.
اینهایی که دارم میگویم تاریخ نیست، بلکه داستان همین امروز ماست. در شرایط فعلی با چنین مختصاتی، طبیعی است که استکبار نمیخواهد به چالش کشیده شود، اما حاکمیت او فقط بر مبنای زور نیست، بلکه بر مبنای تزویر هم هست.
این چند کشور، خود را با جامعه جهانی میدانند و میگویند جامعه جهانی در باره فلان موضوع ـ مثلاً فعالیت هستهای جمهوری اسلامی ایران ـ نگران است. در بحثهایی که با آنها داشتیم یکی از سؤالاتمان این بود که جامعه جهانی یعنی چه؟ ما۱۸۰ کشور داریم که دو سوم آنها جزو جنبش عدم تعهد هستند که دهها بار در پشتیبانی از فعالیتهای هستهای ایران اطلاعیه داده است. این ۱۲۰ کشور جزو جامعه جهانی نیستند، اما چهار تا کشور یعنی جامعه جهانی؟ متاسفانه در داخل کشور هم میبینیم که برخی دائماً تکرار میکنند با جهان دعوا نکنیم. آیا این چند تا کشور یعنی جهان؟ آنها خودشان را جامعه جهانی مینامند و بعد میگویند اگر کسی با من طرف شد، من دارم از طرف جامعه جهانی صحبت میکنم.
مهمترین چیزی که میتواند اینها را نگران کند این است که کسانی بپرسند چه کسی به تو این حق را داده؟ مناسبات بر چه مبنایی باید این گونه شکل بگیرند؟ اگر در تحقیقات و بررسیهایتان دقت بیشتری کنید، بیشتر متوجه تزویرشان میشوید. دموکراسی و حقوق بشر به کنار، اینها شعار بازار آزاد میدهند و میگویند ما میخواهیم برای دو شعار دموکراسی و بازار آزاد کار کنیم. تمام رؤسای جمهور امریکا وقتی آمدند، این دو، شعار اولشان بود. خب! تویی که از بازار آزاد حرف میزنی چگونه است که تا به حال ۷۰ کشور دنیا را تحریم کردهای؟ نهتنها میگویی من با تو مراودات ندارم که اگر دو تا کشور دیگر هم خواستند با تو مراوده داشته باشند، آنها را هم تحریم میکنم. این یک منطق ثابت استکباری است که اولاً نمیخواهند به چالش کشیده شود و ثانیاً اگر از سوی کسی به چالش کشیده شد، میخواهد که اگر مبارزهای صورت گرفت، او در این مبارزه موفق نشود تا بقیه کشورها هم حساب کار دستشان بیاید و بگویند این کشوری بود که میخواست استکبار را به چالش بکشد و چنین سرنوشتی پیدا کرد. یا سرکوبش کردند و یا مانع پیشرفتش شدند.
در دنیا کشورهایی بودهاند که به هر دلیلی و با هر نگاهی که داشتهاند حرکت و مقاومتی کرده و خواستهاند روی پای خودشان بایستند. فراوان میخوانیم که میآیند و در آن کشور اقداماتی را انجام میدهند. در کشور خود ما یک زمانی ملت خواست نفت ملی شود و آنها به خودشان اجازه دادند بیایند کودتا کنند و حکومت ملی را کنار بگذارند. تزویری که میگویم این است که امروز همانها مدعی آزادی شدهاند. آنها دولتی را که خواست نفت را ملی کند کنار گذاشتند و یک دیکتاتور را حاکم کردند و امروز دلشان برای آزادی سوخته است! در دنیا موارد فراوان از کشورهایی را سراغ داریم که خواستند یک حرکت کوچک کنند و آنها سعی کردهاند او را سرکوب کنند و یا حداقل مانع از پیشرفتاش بشوند. مثلاً کوبا که میروید میبینید آن کشور انگار ۶۰ سال است که فریزر شده است و با تحریمها و فشارها هیچ امکان پیشرفتی برایش باقی نگذاشتهاند. آقای کاسترو و حکومتش با همه این فشارها ماندهاند، ولی کوبا نتوانسته پیشرفتی کند.
بنابراین اگر کسی در مقابلشان بایستد، به او اجازه نمیدهند پیشرفت کند و آنها را به چالش بکشد. وقتی میگوییم ما در چه مختصاتی هستیم، باید این مختصات را خوب بشناسیم. در این مناسباتی که در جهان شکل گرفتهاند، حالا یک مجموعه و یک واحد سیاسی در یک جایی حرکتی کرده و این نظام را به چالش کشیده است. اگر در کوبا حرکتی شد، مثلاً اگر دو کشور مخالفش بودند، دو تا هم موافق داشت، ولی ویژگی این واحد سیاسی جدید این است که هر چهارتای آنها با او مخالفاند. چه کسی است که نداند وقتی انقلاب ما خواست شکل بگیرد، همه مخالف بودند، اما نهتنها نتوانستند مانعی بر سر راه انقلاب ایجاد کنند، بلکه انقلاب توانست اراده خود را بر آنها تحمیل کند.
بعد هم جنگ را بر ما تحمیل کردند. امروز اسنادی منتشر شده که به تأیید خود آنها هم رسیده که به صدام کمک میکردند. سوپر اتاندار را یکی میداد، اگزوست را یکی دیگر، میگ را یکی، میراژ و آواکس را دیگری. آنهایی هم که اینها را نداشتند، پولش را میدادند. این که امروز میگویند گزینه نظامی روی میز است، این طور نیست که آن را برای روز مبادا گذاشته باشند، بلکه اتفاقاً این اولین گزینهشان بود و هشت سال هم آن را بر کشور ما تحمیل کردند.
در بحثهای راهبردی، پیروزی یعنی این که کسی بتواند ارادهاش را بر دیگری تحمیل کند. آنها همه این کارها را انجام دادند، اما نهتنها موفق نشدند، بلکه ملت ما نهتنها وارد عرصه مبارزه شد و آنها را به چالش کشید، بلکه اراده خود را هم بر آنها تحمیل کرد. در جاهای دیگر هم همین طور است. در بحث تحریمها، طبق گفته خودشان اولین فشارهایشان را به صنایع دفاعی و هستهای ایران آوردند. آنها انحصاری را که ایجاد کرده بودند که فقط چند کشور خاص فلان فناوری هستهای را داشته باشند، اما دیدند کشوری که آن فشارها و تحریمها را بر او اعمال کردند، اتفاقاً در همان زمینهها موفقتر شد و آن انحصار را شکست و گفت من هم میتوانم غنیسازی داشته باشم، یعنی نهتنها آنها را به چالش کشاند، بلکه وارد این میدان مبارزه شد و از آن مهمتر اراده خود را در این مبارزه محقق کرد.
اگر انرژی هستهای ارزش نداشت اینقدر سر و صدا نمیکردند!
این چند کشور دنیا که خودشان هزاران کلاهک هستهای دارند، آیا واقعاً نگران چند سانتریفیوژ ما هستند که زیر نظر آژانس و دوربینهای آن و بازرسیهای مکررش کار میکنند؟ سؤال این است علت چیست که این قدر سر و صدا میکنند. یک بار کسی در خیابان از من پرسید: «آقا! این چند تا سانتریفیوژ این قدر ارزش دارند که برایشان این قدر هزینه کنیم؟» پاسخ دادم: «بروید از آنها بپرسید که واقعاً این قدر ارزش دارند که این قدر سر و صدا میکنید؟» چرا این قضیه این قدر برای آنها اهمیت پیدا کرده است؟ به این دلیل که الگویی دارد شکل میگیرد که نهتنها آنها را به چالش میکشد و مقاومت میکند، بلکه الگوی خود را محقق و بلکه موفق میکند.
این الگو حتماً برای آنها خطرناک است، چون نمیخواهند فضایی ایجاد شود که این الگو بتواند آنها را به چالش بکشد. این همان چیزی است که در افسانههای کهن بسیاری از ملتها هست که نکند کسی داد بزند که این پادشاه لخت است و همه متوجه شوند و همه بفهمند آن تصویری که از او نزد خود ساختهاند، واقعیت ندارد، بلکه میتوان در برابر او هم ایستاد و موفق شد.
همه رؤسای جمهور امریکا از کارتر تا اوباما با این جمله امام موافقاند که امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند
بر همین مبناست که اخیراً یکی از نویسندگان امریکا نوشته. آقای فریدمن جملهای را نوشت که بسیار دقیق است؛ او میگوید مشکل امروز ما این نیست که قدرتی پیدا شده که میگوید بدون امریکا هم میشود موفق شد و پیشرفت کرد، بلکه مشکل ما این است که این قدرت یک گام جلوتر آمده و میگوید نهتنها بدون امریکا، بلکه در مبارزه با امریکا هم میشود پیشرفت کرد. این نکته برای آنها اهمیت دارد. مشکل آنها امروز این است که مردم منطقه ما میبینند چه اتفاقی دارد میافتد.
دو سه سال پیش و اوایل انقلاب مصر آقای فهمی هویدی، اندیشمند مصری در مقاله خوبی نوشت ما چند ماه قبل از انقلاب ایران با امضای کمپ دیوید، متحد امریکا در منطقه شدیم. ایرانیها چند ماه بعد از آن انقلاب کردند و شدند مبارز با امریکا. حالا مقایسه کنید. ما ۳۰ سال متحد امریکا بودیم و سه میلیون نفر در گورستانهای قاهره میخوابند، ایران امروز که در مبارزه با امریکا بود، ماهواره به هوا میفرستد. آنها این را میبینند که الگویی پیدا شده است که آنها را به چالش کشیده، لذا مسألهشان چند سانتریفیوژ نیست.
الگوی آزادی جنوب لبنان ، از سوم خرداد ۱۳۶۱ بود
در سالروز آزادی خرمشهر هستیم. اگر چند قدرت جمع شدند و سعی کردند با فشار نظامی و اشغال به اهدافشان برسند، ولی این قدرت جدید توانست با اراده و الگوی خود خرمشهر را آزاد کند. مشکل آنها فقط آزادسازی خرمشهر نبود. امروز مشکل آنها این است که میبینند وقتی این الگو تشکیل میشود، جنوب لبنان هم آزاد میشود و هیمنه رژیم صهیونیستی میشکند. بعد از ۱۹۶۷ میگفتند پیروزی فقط از آنِ رژیم صهیونیستی است و در هر جنگی پیروز میشد، اما یکمرتبه با فاصلههای زمانی کوتاه پیروزی از آنِ مخالفان رژیم صهیونیستی است و شکست به او تحمیل میشود. اول جنگ ۳۳ روزه لبنان، بعد ۲۲ روزه غزه و بعد هشت روزه غزه.
امروز این الگو وشکلگیری یک تمدن جدید آنها را نگران کرده است. آنان برای چند قرن از مشکلات و چالشهای درون جهان اسلام استفاده کردند و نوعی مونوپل و انحصار تمدنی را به راه انداختند و همه چیز را در مدرنیته خلاصه کردند، اما امروز میبینند این گونه نیست و تمدن جدیدی دارد شکل میگیرد که در حین مقاومت، پیشرفت هم میکند و تکثیر هم میشود، لذا آنها باید این تمدن را مشوّه کنند و نگذارند موفق شود.
این که بارها عرض کردهام که امریکا و اسلام امریکایی دارند یک حمله گازانبری را انجام میدهند، به همین خاطر است، چون تحریمیها و تکفیریها یعنی امریکا و اسلام امریکایی باید جلوی این جریان بایستند.
آقای ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی امریکا در سال ۲۰۰۱ مقالهای نوشت به نام Toward a Great Democracy in Muslimoon. در آنجا میگوید باید جهان اسلام را بین دو اسلام مخیّر کنیم یا اسلام از جنس طالبان و القاعده که بهراحتی بتوانیم آن را سرکوب کنیم یا اسلام از جنس لیبرال که برایمان ضرر و تهدید تمدنی نداشته باشد. او در آن زمان رئیس Policy Planning Staff وزارت امور خارجه امریکا بود و این موضوع را عملیاتی هم کردند. این که میبینید چنین گروههایی را درست و برایشان هزینه میکنند و بعد به بهانهای با آنها میجنگند، به این خاطر است که اجازه ندهند پرچم اسلام نابی را که امام ما بلند کرد، در دنیا به عنوان یک الگو معرفی، شناخته و تکثیر شود. لذا از نظر آنها اساساً این مبارزه نباید شکل بگیرد، به همین دلیل میبینید برای بسیاری از مفاهیم، تعاریفی را جعل میکنند تا بتوانند مبارزه را از درون خالی کنند، مثل همین مفهوم تروریسم. هر چه را که بخواهد شکل مبارزه داشته باشد، با این برچسب خالی، ولی از آن طرف به بدترین گروههای تروریستی کمکهای مالی میکنند.
عرض من این است که وقتی گفته میشود ما در یک پیچ تاریخی قرار داریم، این یک بحث دقیق تاریخی و علمی است. در دانشگاه روی این نکته تأمل بیشتری بفرمایید.
هم ایران هم امریکا در یک پیچ تاریخ قرار دارند
یکی از اندیشمندان امریکایی اخیراً در مقالهای نوشته نهتنها دوران تک ابرقدرتی گذشته است، بلکه باید بپذیریم قدرتهای جدیدی شکل گرفتهاند. این ادعای من نیست، بلکه اظهارات خود امریکاییهاست، آن هم نه چند نویسنده معترض، بلکه مقامات رسمی آنها معتقدند امروز ایران تبدیل به یک قدرت منطقهای شده است و نمیتوان مسائل منطقه را بدون او حل کرد، لذا باید او را از این قدرت خالی کرد. این که گفته میشود ما امروز در یک پیچ تاریخی قرار داریم، یعنی به برکت امام و شهدا، نظام و کشورمان در جایگاهی قرار گرفته است که حتماً آنها نمیخواهند روز به روز پیشرفت کند، همچنان که آنها هم در یک پیچ تاریخی قرار دارند.
آقای ریچارد هاس یک ماه پیش کتابی نوشته تحت عنوان democracy begins at home و میگوید ما الان داریم دوران افول را شروع میکنیم و اگر به داخل نپردازیم، دچار مشکل خواهیم شد.
در چنین شرایطی اگر دانشگاه و مردم ما درک صحیحی از موقعیت تاریخیگذشته،آینده و حالای کشور داشته باشند، میتوانندبهگونهای عمل کنند که مسیر مقاومت انشاءالله همراه با پیشرفت و پویندهتر طی شود.
نظام ما برای اکتفا به حداقلها شکل نگرفته است
بحث اقتصاد مقاومتی هم بر همین مبناست که مطرح میشود. اقتصاد مقاومتی یعنی اقتصادی که موانعی سر راه پیشرفت را برمیدارد.. تمدنی که در حال شکلگیری است، باید به قلهها نگاه کند و نباید اجازه بدهد موانع، سد راه پیشرفت او شوند و مثلاً بگوید تورم را که حل کنیم، کافی است، بلکه نظام ما باید در تراز انقلاب و تمدن اسلامی ظهور و بروز کند.
در مورد موضوع هستهای نکتهای را عرض میکنم. مقاومتی که نظام و ملت ما تا کنون در این زمینه نشان داده، در حقیقت دفاع از این حقیقت بوده که دانشگاه بتواند به مسیر پژوهشی خود ادامه بدهد. یعنی نظام گفته هزینه میدهیم تا این پیشرفت متوقف نشود.
یکی از طنزهای جالب این است که اینها در بحثهایی که پیشنهاد میکنند میگویند current=v/r. شما میگویید میخواهید پیشرفت هستهایتان متوقف نشود؟ بسیار خوب، اما آن را در سطح فعلی نگه دارید! پارادوکس را ببینید. میگویند تحقیق در سطح فعلی متوقف شود، در حالی که لازمه تحقیق، پیشرفت است. چطور میشود گفت تحقیق بکن، اما current=v/r در سطح فعلی باشد؟
چرا این حرف را میزنند؟ برای این که نمیخواهند این روند شکل بگیرد. تحقیق یعنی هر روز یک گام به جلو و کشف و فهم یک مطلب جدید. اتفاقاً موضوع هستهای نشان داد انقلاب اسلامی و نظام حاضر است برای پیشرفت تحقیق علمی در دانشگاه و پیشرفت فناوری در کشور بایستد و هزینه بدهد.
لذا ارتباط دو سویه دانشگاه و نظام بسیار مهم است. اگر امروز بحث اقتصاد مقاومتی مطرح است، دانشگاه باید یکی از مهمترین قرارگاههای آن باشد. چگونه؟
بحث عزم ملی و مدیریت جهادی، نگاه آسیبشناسانه به روندی است هستند که مانع پیشرفت کشور شده است. مدیریت جهادی یعنی به جای این که نگاه کنند آیا تخصیص بودجه وجود دارد یا ندارد و آیا بودجه در اینجا کم است یا زیاد، استعدادها و امکانات و ظرفیتهایی را کشف کنند که مغفول ماندهاند و دهها برابر بودجهای که مطالبه میشود، کارآیی دارند.
ما امروز باید بتوانیم در عرصههای مختلف این روند را محقق کنیم تا انشاءالله همان طور که وقتی در عرصه نظامی وارد شدند، در دفاع مقدس آن تودهنی را خوردند و وقتی در عرصههای سیاسی وارد شدند، نتوانستند کاری از پیش ببرند، در عرصههای اقتصادی هم کشور بتواند موفقیتهای بزرگی را رقم بزند.
منتهی در این زمینه دو بحث اساسی باید دنبال شود. اول این که وقتی از اقتصاد مقاومتی حرف میزنیم، باید ساختار اداری کشور و مناسبات موجود تغییر کنند و ظرفیتها، استعدادها و امکانات کشور فعال شوند. این لازمه مدیریت جهادی است.
ما در کشور، در زمینه سختافزار و نرمافزار، استعدادهای فراوانی داریم. یکی دو مثال میزنم. امریکاییها تصور میکنند با ۴ میلیارد دلار هر حرفی دلشان خواست میتوانند به ما بزنند. اقتصاد کشور ما امروز اقتصاد هجدهم دنیاست. بین هفده و هجده مرددم. بودجهای که فقط همین امسال دولت به مجلس برد چقدر بود؟ ۱۰۰ هزار میلیارد تومان، یعنی اگر با دلار ۴۰۰۰ تومان هم حساب کنید میشود ۲۰۰ میلیارد دلار. ضمن این که ما از بسیاری از امکاناتی که داریم استفاده درست نمیکنیم. ما در همین سال گذشته فقط ۱۱ میلیارد دلار محصولات کشاورزی وارد کردیم، در صورتی که اگر از استعداد کشاورزی مملکت به شکل درست استفاده کنیم، بهرهوری کشاورزی ما بهراحتی چندین برابر خواهد شد. اگر ما این ۱۱ میلیارد دلاری را که برای برنج، گندم، دانههای روغنی و… میدهیم، به بخش کشاورزی اختصاص بدهیم، میتوانیم برخی از محصولات کشاورزی را در کوتاهمدت و برخی را در درازمدت تولید کنیم و آن وقت ببینید چه میزان تولید، اشتغال و ارز در کشور تامین خواهد شد. به اینها اضافه کنید ارزی را که برای کالاها و محصولات غیرضروری وارداتی صرف میکنیم که ارقام و اعداد بسیار قابل توجهی هستند.
چرا ۱۱ هزار میلیارد باید در دست ۲۳ نفر باشد
اگر بتوانیم انشاءالله رویه اداری و اجراییمان را با نگاه جهادی منسجم کنیم و سوراخهای آن را بگیریم، کارهای بزرگی را میتوانیم انجام بدهیم. گزارش آقای اژهای به مجلس را که شنیدید. ما چرا باید ۶۳ هزار میلیارد تومان معوقه بانکی داشته باشیم؟ با همان دلار ۴۰۰۰ تومان هم حساب کنید ببینید چقدر میشود؟ آن هم ۱۱ هزار میلیاردش فقط دست ۲۳ نفر باشد. برای این که تقریب به ذهن شود، عرض میکنم یارانهای که کل جمعیت کشور در ماه میگیرند ۳۵۰۰ میلیارد تومان است. آن وقت چیزی نزدیک به سه چهار برابر این را ۲۳ نفر بگیرند و هجده ماه هم از سررسید آن بگذرد و پس ندهند؟ بعد هم وقتی از بانکهایمان خواهش میکنیم بیایید از اینها شکایت کنید، از این کار خودداری میکنند!
ما اگر به داشتههای خودمان توجه کنیم، با وحدتی که بهرغم تمام تفاوت سلیقههای موجود در کشور، هنوز وجود دارد، انشاءالله میتوانیم در عرصهای که آنها بعد از ناکام شدن در همه عرصههای دیگر به آن دل بستهاند، آنان را ناکام بگذاریم و روز به روز موفقیتهای بیشتری را برای کشور به دست بیاوریم.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
پرسش و پاسخ:
سرنوشت مذاکرات هستهای را در نهایت چگونه میبینید؟
من زیاد اهل پیشگویی نیستم. به هر حال در مذاکرات باید شاخصهایی حاکم باشند. بحث هستهای خدای ناکرده در مباحث تنگ سیاسی یا جناحی یا سلیقهای قرار نمیگیرد، بلکه یک موضوع ملی است و انشاءالله با یک نگاه صحیح دنبال میشود.
رهبری برای این موضوع دو شاخص اساسی را بیان فرمودهاند. یکی عدم عقبنشینی از حقوق ملت و دیگر ایستادگی در برابر زیادهخواهیهای دشمنان. دفاع ما از حقوق هستهای، دفاع از همه حقوق ملت است. اگر زمانی از خرمشهر دفاع میکردیم، فقط دفاع از خرمشهر نبود، بلکه دفاع از سرخس و همه شهرهای ایران هم بود. اگر دشمن میتوانست خرمشهر را بگیرد، به دنبال آن سایر شهرهای کشور هم در معرض تهدید قرار میگرفتند و بالعکس، وقتی توانستیم آن تودهنی را به آنها بزنیم و خرمشهر را آزاد کنیم، آنها را برای همیشه ناامید و کشور را بیمه کردیم تا دیگر نتوانند با تعرض نظامی، خدای ناکرده بخشی از خاک کشور را به یغما ببرند.
امروز هم دفاع ما از حقوق هستهای، یک حق شناخته شده و تعریف شده است. اگر طرف خواست با زور و بر اساس همان مبنای استکباری که «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّه» مانع اعمال حق ما شود، به حقوق دیگر ما هم چشم خواهد دوخت، لذا این موضوع اساسی باید بر گفتوگوهایمان حاکم باشد. البته باید اجازه داده شود آقایان مانورهایشان را بدهند و بحثهایشان را بکنند ـ همان نکتهای که آقا فرمودند نرمش قهرمانانه ـ اما اصل حاکم بر مذاکرات، همچنان جای خود خواهد بود و انشاءالله با هدایت رهبری همین گونه خواهد شد.
نظر شما راجع به مذاکرات انجام شده و بهطور مشخص توافقنامه ژنو چیست؟
نظرهایی که در باره مذاکرات هستهای وجود دارد، به نظر من در مناظرات انتخاباتی بخوبی بیان شدند. نظر من هم کاملاً مشخص است که چگونه باید بحثها را دنبال کنیم و چه نگاهی باید داشته باشیم. دوستان دیگر نظرات دیگری داشتند. امروز به هر حال آنها منتخب مردم واقع شدهاند و باید ببینیم چگونه آن بحث را دنبال میکنند، اما چیزی که اهمیت دارد همان حقوق ملت است که باید بر آن استوار ایستاد. همه ملت هم همین را میخواهد و ما هم باید کمک کنیم که این امر محقق شود.
مدتی پیش عربستان سعودی ایران را به دست داشتن در ترور سفیر عربستان در واشنگتن متهم کرد. قریب به ۱۴۰ کشور جهان، ایران را متهم دانستند
۲۰ کشور رأی ممتنع دادند و ۸ کشور شامل جمهوری کمون، کوبا، کره شمالی، زیمبابوه و… به نفع ایران رأی دادند. دریغ از یک کشور اسلامی! آیا جامعه جهانی مورد نظر شما این است؟
در انتخابات سال ۹۲ گفتمان حضرتعالی که آن را گفتمان «تقابل یا تهاجم» مینامم مجموعاً ۴ میلیون رأی آورد. گفتمان مقابل که آن را گفتمان «تعامل» مینامم، ۵۰۰ هزار رأی از مجموع آرای رقیب بیشتر آورد. آیا در گفتمان شما درخواست و نظر مردم جایگاهی دارد یا خیر؟
بسیار متشکر از سؤالات متینی که برادرمان فرمودند. سؤال اول شما سؤال بسیار خوبی است و دقیقاً یکی از بحثهای اساسیای است که در این مناسبات شکل گرفته است و باید آن را دقیق بشناسیم.
در صحنه بینالمللی برخی از شاخصها توسط قدرتهای بزرگ ساخته و پرداخته میشوند و آنها تلاش میکنند این شاخصها را بهجای شاخصهای حقیقی قرار بدهند. اصلاً همین که یک کشوری چند قطعنامه میگیرد دلیل خوبی بر این مدعاست. چرا راجع به کشور ما این بحثها مطرح میشوند؟
در یکی دو سه سال گذشته یکی از موضوعاتی که شبکههای آنها بهشدت مطرح میکردند همین مطلب بود. یک روز از خیابان رد میشدم، آقایی جلو آمد و گفت: «من یکی از شبکههای ماهوارهای را میدیدم. در آنجا میگفتند مدتهاست بحث هستهای در دنیا منسوخ شده. مردم ایران چرا هنوز بحث هستهای را دنبال میکنند؟ میدانید تا به حال چند قطعنامه گرفتهایم؟ این به ضرر پرستیژ ماست». میبینید که میخواهند بحثهایی از این قبیل را شکل بدهند.
یکی از موضوعاتی که الان در سطح بینالمللی مرسوم است، این است که موضوعی را مطرح کنند و بعد در یک رأیگیری در مجمع عمومی، با فشارهایی که وارد میکنند، سعی کنند به هدف مورد نظر خود برسند، ولی باز هم چندان موفق نمیشوند. کاش کشورهای کوچک و کم جمعیتی را که هر کدام رأی دادند مثل گینه بیسائو و امثالهم را هم نام میبردید. من با بسیاری از رؤسای این کشورها صحبت کردهام. میگویند چارهای نداریم.
اتفاقاً بحث ما همین است که کسی میآید و ادعایی را مطرح میکند، بعد هم خودش میفهمد که این ادعا چقدر بیاساس و مسخره است که مثلاً ایران میخواسته سفیر عربستان در واشنگتن را ترور کند. اما سؤال اینجاست که چطور چنین موضوعی باید در مجمع عمومی مطرح و رأیگیری شود، اما این همه مباحث جدی و مهم جهان مطرح نشوند؟ راجع به بحرین یا این همه جنایاتی که دارد در دنیا صورت میگیرد نباید بحث شود؟در سال ۱۹۹۴ در کشوری نزدیک به ۸۰۰ هزار نفر کشته شدند، ولی هیچ صدایی از کسی در نیامد.
در اینجاست که باید ببینیم آیا این رویکردها باید شاخص ما باشند یا نباشند؟ اکثر این کشورها میگویند روی ما فشار هست و این را از ما میخواهند. تازه بهرغم این موضوع، ۱۲۰ کشور جهان عضو جنبش عدم تعهد میگویند ما طرفدار فعالیت صلحآمیز هستهای ایران هستیم. آیا این کشورها شاخص نیستند و فقط آن پنج کشور قدرت محسوب میشوند؟
با یکی از رؤسای یک دولت اروپایی که خودش جزو همین قدرتهاست و حق وتو هم دارد، ملاقات و سؤالی را مطرح کردم. میگفت بحث شما درست و منطقی است ـ البته در اتاق دربسته این حرف را زد ـ و من این حرف شما را قبول دارم، اما من اینجا تحت فشار هستم. کشوری که جزو همان قدرتهاست، آن هم بالاترین مقام آن کشور و نه یک مدیرکل معمولی میگوید نمیتوانم برخلاف میل بقیه روی این قضیه کار کنم.
اتفاقاً شما باید روی این نکته تأمل کنید که چه کسانی این گونه مناسبات را حاکم کردهاند و میخواهند آن را حفظ کنند، طوری که حتی رئیس دولتی که امتیاز وتو هم دارد تابعی از خواست آنهاست. حالا تازه درخواستی که داشتیم در حد انجام یک ملاقات در جایی با فردی بود، اما همین را هم میگفت در توان من نیست و اگر این کار را بکنم به من فشار زیادی وارد خواهد شد. باید به این مناسبات توجه کرد و دید جامعه جهانی کیست.
در پاسخ به سؤال دوم شما عرض میکنم که نظام ما جمهوری اسلامی است. یکی از چیزهایی که آنها را بشدت نگران میکند این است که ساختاری دارد در دنیا شکل میگیرد که جمهوریتش منوط به منابع قدرت و ثروت نیست، بلکه به رأی مردم بستگی دارد، برای همین هم نمیخواهند این مدل شکل بگیرد، چون میدانند رابطه وثیقی بین جمهوریت و اسلامیت نظام شکل گرفته است.
چگونه این اتفاق افتاده است؟ نظام مبانی خود را بیان میکند و جمهوریت میآید و پای آن میایستد و از آن حمایت میکند، کما این که در دفاع مقدس و عرصههای دیگر شاهد بودیم.
عکس این موضوع هم صادق است، یعنی وقتی آرای مردم بیان میشود، همین جمهوریت و همین ولایت فقیه مانع از وتوی آرای مردم میشوند و اگر کسانی بگویند این را نمیخواهیم و باید کنار برود، ولی فقیه مانع میشود.
اینجا دانشگاه است، لذا روی نکتهای که عرض میکنم تأمل بفرمایید. من در امریکا در حاشیه یکی از مهمانیها از یکی از مسئولین آنجا پرسیدم این قدر که شما در این ۲۵۰ سال از تکثرگرایی و پلورالیسم صحبت میکنید، آیا واقعاً غیر از دو جناح و دو حزب موجود، کس دیگری وجود ندارد که یا حزب دموکرات سر کار میآید یا حزب جمهوریخواه؟ مضافاً بر این که در اینها تفاوتی هم نمیبینیم. این چه پلورالیسمی است که ادعا میکنید؟ در ظرف ۲۰۰ سال هم هیچ کس از هیچ حزب دیگری پیدا نشده است. کسی هم که میآید باید از امکانات قوی و قدرت و ثروت برخوردار باشد.
در کشور ما مناسباتی برخلاف این چیزها شکل گرفته است و آنچه که امروز آنها را نگران میکند همین است. مردم انتخاب میکنند. در سال ۷۶، ۸۰، ۸۴، ۸۸ و ۹۲ همین اسلامیت و همین ولایت فقیه اجازه ندادند رأی مردم وتو شود. مردم در همین چهارچوب همه این امکان را دارند به صورت منطقی بحثهایشان را مطرح کنند.
به عنوان دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی در زمان خود در موارد زیر چه کارهایی کردید؟
پیشبینی تحریمهای غربیها و کم کردن تبعات آن در داخل کشور با استفاده از ظرفیتهای داخلی؛
فسادهای اقتصادی اتفاقافتاده در دولت دهم؛
کنترل برخی از تبعات فتنه ۸۸
راجع به فتنه ۸۸ واقعاً یکی از مواردی بود که تمایز نظام ما را با نظامهای دیگر نشان داد. اگر میبینید بهرغم حمله گازانبری امریکا و اسلام امریکایی به نظام ما هنوز هم کشور ما یکی از امنترین کشورهای منطقه و بلکه جهان هست، دلیل آن چیست؟ البته همه دستگاههای امنیتی زحمت میکشند که قابل ستایش و تشکر است، اما میخواهم عرض کنم موضوع فراتر از این بحث است. این بر مبنای یک نگاه دقیق دینی است که: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ»(۲) اگر امروز امنیت داریم بر مبنای نگاهی مؤمنانه و بر این اساس بوده است که اجازه ندهیم خدای ناکرده به بهانه امنیت عدالت زیر سؤال برود و به حقوق مردم تعدی شود. این یک بحث بسیار اساسی است.
در همان دوران فتنه ۸۸ برخی رفتارها کاملاً برخلاف قانون انجام میشد. مقام معظم رهبری در هر ملاقاتی که با ایشان صورت میگرفت، به جد تأکید و مطالبه میکردند که شرایط خدای ناکرده بهانهای برای ظلم نشود. پیگیری جدیای که ایشان در برخی از موضوعات انجام دادند بر این مبنا بود. فتنهای بود که همه دشمنان نظام آمدند و روی آن سوار شدند که آرای مردم را وتو کنند و مانع از یک مدل جمهوری که بر مبنایی غیر از قدرت و ثروت شکل میگیرد، شوند. در سفر اخیر خانم اشتون به ایشان گفتم شما که این قدر تأکید بر دموکراسی دارید، مگر از مصر آقای مرسی بر اساس یک ساز و کار دموکراتیک رأی نیاورده بود؟ ما که در برخی از موضوعات با ایشان بیش از شما هم اختلاف نظر داشتیم، اما بحث این است که اگر کسی خلاف میل غرب رأی آورد باید در قفس برود؟ یا حتی در اوکراین هر کس که توانست زودتر برود و پارلمان را اشغال کند یعنی کار باید دست او باشد؟ همین کاری بود که قبلاً در سال ۸۸ میخواستند در ایران انجام بدهند. یعنی دموکراسی باید در مفهومی که
مد نظر آنهاست دنبال شود و دموکراسی تا زمانی خوب است که نتیجهاش مورد نظر غرب باشد. کاری که در فتنه ۸۸ در ایران قصد انجامش را داشتند و الحمدلله موفق نشدند، اما در جاهای دیگر شدند و علت مخالفتشان با ما همین است. تحریمها و مفاسد بحثهایی هستند که اگر بتوانیم آنها را مدیریت کنیم، میتوانیم موفقیتهای فراوان دیگری را رقم بزنیم. در مورد همین پرونده ۳۰۰۰ میلیاردی، شش ماه جلسات متعدد با ارگانهای مختلف و با خود آقای اژهای تشکیل شد که اساساً راهکاری اندیشیده شود که از وقوع موارد مشابه پیشگیری شود. یا در مورد تحریمها، اگر تحریمها بودجه ما را مثلاً ۲۰ درصد کاهش بدهد، ۸۰ درصد بقیه تا بخواهد به مجاری ضروری تزریق شود، مثل لولههایی هستند که نشتی دارند. بحثی که ما مطرح کردیم شناسایی این نشتیها بود که میتواند بسیار بدتر از تحریمها باشد. یکی همین مسأله معوقات بانکی در کشوری است که به همه امکانات مالی خود نیاز دارد و آن وقت ۲۳ نفر ۱۱ میلیارد پول بانکها را بگیرند و با کمال پررویی پس هم ندهند و بانک هم حاضر نشود علیه آنها شکایت کند. یا برخی از هزینههایی که میکنیم، دلیل عقلایی ندارند. هزینهها باید صرف تولید و اشتغال بیشتر و با نهایت صرفهجویی ارزی همراه باشد. به این نکته در مناظرههای تلویزیونی هم اشاره کردم. کشور اروپایی که به لحاظ دارویی شما را تحریم کرده است و اجازه تراکنشهای بانکی را هم به شما نمیدهد، در همان سال فقط در یک قلم ۳۹ میلیون دلار چوب بستنی به کشور شما بفروشد. با ۳۹ میلیون دلار چند تا از همین روستاهای استان فارس را میشود احیا کرد؟ چوب بستنی چیزی است که از خارج وارد کنیم؟
بنده کاسب فتنه نیستم، حلوای فتنه را هم نخوردم. اتفاقاً امثال بنده که به ما میگویند ریشو و بسیجی فحش خیلی خوردیم. از اعضای مافیای قدرت و ثروت هم نیستم. متحجر هم نیستم، اما افتخار میکنم که بسیجی هستم. البته شاید کمی بیسواد باشم که این را از ما بپذیرید. امروز دانشگاه شیراز جولانگاه همان کسانی است که بارها بذر فتنه افشاندند، اما حاصلی جز رسوایی برایشان نداشت. «وَ مَکَرُواْ وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ».(۳) اینها از همان قماشی هستند که مسجد و کتابخانه آتش زدند و البته نتیجه زحماتشان را گرفتند. عکس گرفتن با بوشها و گوگوشها را هرگز فراموش نمیکنند.
مجری: اگر سؤال دارید بپرسید، بیانیه را جای دیگری هم میشود خواند. چون مقدمهتان از متن بیشتر و وقتتان تمام میشود.
عدهای قصد تحمیل اسلام آبکی و به قول امام عزیز ما اسلام امریکایی و مرفهین بیدرد را داشتهاند و دارند. اسلام ابوسفیانها و ابوموسی اشعریها که مخالفی را در مقابل خود نمیبینند، پس فریب ظاهر را نخورید که بعضی گرگ در لباس میش هستند. یک هشدار هم به مسئولان و رؤسای دانشگاهها بدهم و آن این که اینجا جمهوری اسلامی است نه لسآنجلس، پاریس و لندن. مواظب رفتارتان باشید که عالم محضر خداست. سؤالم از آقای جلیلی این است که مسئولیت دانشجوی مؤمن، انقلابی، اصولگرا و اصلاحطلب چیست؟ چون به فرموده رهبر معظم انقلاب نخستین مسئولیت دانشجو شناخت مسئولیت و انجام آن در لحظه مناسب آن است. ویژگیهای اسلام ناب و اسلام امریکایی که همیشه در صحبتهایتان به کار
میبرید دقیقاً چیست؟
یکی از بحثهای مهمی که به نظر من از سوی امثال همه ما قابل بررسی است این است که مشخصات آنچه را که امام تحت عنوان اسلام ناب مطرح فرمودند، منطق حضرت امام در بحثهای مختلف و آنچه را که خود امام در برابر آن اسلام امریکایی معرفی کردند، بدانیم. حضرت امام در یک سال آخر عمرشان بهطور مشخص شاخصهای اسلام ناب و اسلامی امریکایی را بیان میفرمودند. اسلام مبارزه، اسلام جنگ فقر و غنا، اسلام حق و باطل و… در صحیفه حضرت امام با دقت آمده است و جا دارد در دانشگاههای ما مورد تأمل و مبنا قرار بگیرند. وقتی اشاره کردم آنها دو اسلام طالبانی و اسلام امریکایی را مطرح میکنند و کوچکترین اشارهای به اسلام ناب نمیکنند، به خاطر آن است که این اسلام را به محاق ببرند که انشاءالله نمیتوانند.
به نام خدای فهم و شعور. سلام و عرض ادب خدمت شما آقای دکتر جلیلی. موقعی که شما مسئول پرونده هستهای ایران بودید هیچ وقت فرصت نشد شما را ببینیم و از شما سؤال کنیم.
خیلی خوشحالم دولتی سر کار آمده است که بعد از سالها دوستان منتقد ما هم میتوانند بیانیه سیاسی بخوانند، در حالی که دولت گذشته فقط شعارش را داد، اما این دولت نشان داد آزادی بیان همیشه در جمهوری اسلامی هست، اما آزادی پس از بیان هم هست.
مجری: دوستان خواهش میکنم سؤالتان را بپرسید تا آقای دکتر جلیلی پاسخ بدهند.
خدا را شکر که فرصتی پیش آمد که عدهای دلواپس باشند. آقای دکتر! ما هم دلواپسیم، ولی دلواپس هشت سال گذشته. در مسئولیتی که شما در پرونده هستهای داشتید، خوب یا بد، متأسفانه سه قطعنامه علیه کشور ما صادر شد. اسفند ۸۶، مهر ۸۷ و خرداد ۸۹٫ یقیناً این تحریمها به معنای حداکثر هزینه برای ملت ایران برای دفاع بر حق انرژی هستهایاش بود. صراحت مرا ببخشید، ولی نظرم این است که اگر کسی هم مسئول این پرونده نبود و این پرونده را بهوسیله یک رابط هم در شورای سازمان ملل میبریم، این سه قطعنامه بدترین حالت ممکن برای ما بود و گله من از دوستان محترم اصولگرا این است که این سه قطعنامه را به عنوان نماد مقاومت مطرح میکنند، در حالی که این نه نشان مقاومت بلکه نشان ناتوانی تیم مذاکرهکننده هستهای ما در کاهش هزینهها بود. نظر شما در اینباره چیست؟ گیریم که این سه قطعنامه به قول برخی کاغذ پارههایی بیش نباشند و تأثیری نداشته باشند، سؤال این است ایرانی که مهد تمدن، فرهنگ، صلح و دوستی بوده، ایرانی که در تاریخ هیچگاه آغازگر هیچ جنگ تجاوزکارانهای نبوده است، چگونه تحت تأثیر اقدامات نادرست دوستان محترم ما ذیل ماده ۴۱ فصل ۷ سازمان ملل قرار بگیرد، بدین معنا که به عنوان یک کشور مخلّ و تهدیدکننده صلح و امنیت جهانی قلمداد شود؟ برای این رخداد چه توجیهی دارید؟
امروز خیلیها میگویند بیسوادیم. بنده به عنوان یکی از حامیان آقای روحانی از جانب ایشان عذرخواهی میکنم که به آنها برخورده است. آقای روحانی کلمه بیسواد را به کسانی گفتند که تفاوت NPT را با MPT نمیدانستند. جسارتم به دکتر جلیلی نیست، چون ما به سواد، فهم و شعور ایشان اعتماد کامل داریم، بلکه خطابمان به کسانی است که در تحلیل سند دو صفحهای که حاوی غلطهای شکلی و محتوایی به ۱+۵ بودند و وقتی گروههای مقابل اینها این سند را خواندند، به خاطر غلطهایی که دوستان ما در دو صفحه نتوانستند درست طرح کنند، موجبات خنده و تمسخر گروه مقابل ما را به وجود آوردند. این دوستان محترمی که امروز میگویند عزت کشور ما دارد از بین میرود و دلواپسیم، چرا در سال ۸۷ که کپی صفحه اول آن سند در روزنامه نیویورکتایمز مورخ ۲۲ ژانویه ۲۰۰۸ برابر با ۱ مرداد ۸۷ چاپ شد، دلواپس نشدند؟ آیا آن موقع به عزت، فرهنگ، شعور و دانشمندان و سواد کشور ما توهین نشد؟
در بیانیه تهران در ۲۷ اردیبهشت ۸۹ حضرتعالی و دوستان اصولگرا ـ که ما هم با شما هم نظر بودیم ـ فرمودید حق غنیسازی ۲۰ درصد جزو خطوط قرمز نظام است. متأسفانه دوستان ما نسبت به این حرفی که خودشان زدند عقبنشینی کردند. مسئولان ایرانی پنج گام عقبنشینی کردند. ابتدا بر فروش اورانیوم
۲۰ درصد به ایران در مقابل وجه آن تأکیدی داشتند، اما در گام دوم فرمول مبادله بهجای فروش را پذیرفتند و با تأکید بر عدم خروج اورانیوم ۵/۳ درصد از خاک ایران. در مرحله سوم مبادله تدریجی را برگزیدند یعنی ۴۰۰ کیلو اورانیوم ۵/۳ درصد در خاک ایران ـ کیش ـ و دریافت همزمان اورانیوم غنیشده مطرح شد، اما در گام چهارم از مبادله تدریجی و مبادله در خاک کشور نیز عقبنشینی شد و در آخر از تمام مواضع هستهای خود عقبنشینی کردید و به انتقال ۲۰۰ کیلو اورانیوم غنیشده ۵/۳ درصد ظرف یک ماه به ترکیه و دریافت معادل ۲۰ درصدی آن ظرف سال بعد رضایت داده شد و عجب آن که این روند نزولی عقبنشینی را مقاومت مینامند.
یک پیشنهاد هم برای دکتر جلیلی دارم. دکتر روحانی با تمام بد بودنش کتاب خاطرات هستهایاش را نوشت و مردم قضاوت در باره ایشان را به انتخابات سال ۹۲ سپردند. خواهش میکنم شما هم حضورتان را در پرونده هستهای به رشته تحریر در آورید تا مردم قضاوت کنند.
تشکر میکنم از این برادر عزیزمان که سؤالات بسیار خوبی را مطرح کردند. دوستان میدانند بنده در چند ماه گذشته اگر هم در باره این موضوع سخنی داشته به خود آن دوستان منتقل و تلاش کردهام فضای کشور را نگران نکنم.
اما در پاسخ به سؤالات این برادر عزیز، به نکاتی اشاره میکنم که میتواند روشنگری خوبی را نسبت به آنچه که قبلاً اتفاق افتاده است، انجام بدهد. سوای این که در این دوره چه نگاه و چه نظری داریم و چه بحثهایی را به دوستانی که در حال حاضر کار را دنبال میکنند منتقل میکنیم، در باره دوران قبل توضیح میدهم که بحث بسیار خوبی است و حداقل بهانه خوبی شد که آنها را توضیح بدهیم و اگر در زمینه توضیح، کوتاهی هم وجود داشته است جبران شود. خواهشم این است که دوستان به توضیحاتم دقت بفرمایند.
در سال ۸۴ موقعی که تیم جدید کار را عهدهدار شد، جناب آقای لاریجانی دبیر شورای عالی امنیت ملی و مسئول پرونده هستهای و جناب آقای متکی وزیر خارجه بودند و من هم معاون اروپا ـ امریکای وزارت خارجه بودم. ما اولین تیم مذاکرهکننده بودیم و اولین ملاقاتی که داشتیم در شهریور ۸۴ بود که به نیویورک رفتیم. در آنجا سه کشور اروپایی به اضافه آقای سولانا اولین گفتوگوها را با تیم جدید انجام دادند. جلسه را آقای لاریجانی اداره میکردند و آقای ظریف هم سفیر ما در نیویورک بودند که در جلسه حضور داشتند. آن زمان شرایطی بود که به دنبال توافقاتی که صورت گرفته بود، فعالیتهای هستهایمان را تعلیق کرده بودیم. عنوان تعلیق هم قرار بود داوطلبانه، کوتاهمدت و موقت باشد، ولی بهرغم این که دو قید داوطلبانه و موقت را داشت، چون فعالیت هستهای جزو حقوق ماست و کسی نمیتواند حقوق یک ملت را برایش تعریف کند، یعنی وقتی در NPT حقوق هستهای یک ملت تعریف شده، برای حقوق یک ملت که کس دیگری نمیتواند چارچوب تعیین کند و بگوید حدس این است، این کار را بکن، آن کار را نکن، به همین دلیل دوستان در توافقی که نوشته بودند کلمه داوطلبانه را آورده بودند که اگر تعلیق میکنیم تعلیق داوطلبانه است، اما قرار بود موقت باشد، ولی دو سال و نیم از آن میگذشت.
در آن مذاکرات آقای جک استراو وزیر خارجه انگلیس، آقای فیشر وزیر خارجه آلمان و آقای فیلیپ دوست بلازی وزیر خارجه فرانسه حضور داشتند. در پایان دولت هشتم و ابتدای دولت نهم به دستور رهبری تعلیق اصفهان برداشته شد. آنجا که رفتیم هنوز تعلیق نطنز به قوت خود باقی بود و دیدیم آنها ناراحتاند که چرا تعلیق اصفهان را شکستهاید؟ آقای لاریجانی گفتند قرار نبود این تعلیق دائمی باشد. اسمش هست داوطلبانه، موقت و زماندار. عین جمله ایشان این است که قرار است این تعلیق به تعطیل و سپس به تخریب منجر شود. این تلقی طرف مقابل از روندی بود که میخواست دنبال کند. عدهای بیایند و به خودشان اجازه بدهند نسبت به حقوق یک ملت این گونه رفتار کنند که تعلیق را تبدیل به تعطیل و بعد هم تخریب کنند. گفتند قرار ما این بود که این طوری شود و برای همین هم دو سال و نیم طول کشیده است. در آنجا پاسخ داده شد که این گونه نیست و اگر دوستانی هم با شما توافق کردهاند، این تعلیق داوطلبانه و موقت بوده است، چون شما از اعتمادسازی صحبت کردید.
پس از این مذاکره تعلیق نطنز هم برداشته شد و دانشمندان ما شروع کردند به فعالیت و روند هستهای شکل گرفت و ما به باشگاه هستهای پیوستیم، غنیسازی ۵/۳ درصد و کارهای بعدی انجام شد. تعلیق هم که برطرف شود که خود به خود اتفاقی نمیافتد، مگر این که یک مدیریت جهادی و یک عزم ملی شکل بگیرد و در آن زمان همه کسانی که در این عرصه کار میکردند که اجر همهشان با خدا باشد، از جمله آقای آقازاده و دوستانی که کار میکردند، با یک کار جدی و دوستان بعد از آنها جناب آقای عباسی این کارها را با همه فشارهایی که در تحریمها، قطعات سانتریفیوژ و… وجود داشتند، انجام دادند و الحمدلله توانستیم به باشگاه هستهای بپیوندیم و جزو چند کشور معدودی شویم که میتواند غنیسازی و سوختش را خودش تأمین کند. این مسأله بسیار مهمی است. الان خیلی از کشورها نیروگاه دارند، اما سوخت ندارند. آقای سولانا به من گفت شما که نیروگاه هستهای ندارید و همان یکی هم که دارید هنوز راه نیفتاده است. چرا میخواهید غنیسازی داشته باشید؟ حکایت شما مثل کسی است که ماشین ندارد و هی بنزین میخرد. این کار شما منطقی نیست. خیال میکرد خیلی ایراد منطقیای پیدا کرده است! میگفت شما چه توجیه منطقی برای این کار دارید؟ گفتم از شما یک سؤال عکس این را میکنم که اگر کسی یک ماشین بسیار گرانقیمت بخرد، اما سوختش را نداشته باشد، منطقی است؟ شما روی چه منطقی الان این سوخت را به ما نمیدهید؟ ما که نمیتوانیم صدها میلیون بدهیم و ماشین گران بخریم و بعد بگوییم سوختش موجود نیست، چه کنیم؟ عرضم این است که این کار شروع شد و همانهایی که میگفتند تعلیق، تعطیل و تخریب، سیرشان برعکس شد و در اولین دور گفتوگوهایی که جانشین آقای لاریجانی شدم، اما با هم به رم رفتیم. در آنجا آقای سولانا گفت یک موقع ما میگفتیم شما یک سانتریفیوژ هم نباید داشته باشید. الان شما ۳۰۰۰ سانتریفیوژ دارید. همین جا متوقف شوید. ما گفتیم دلیلش چیست؟ مگر نطنز ما زیر نظر آژانس و دوربینها نیست؟ مگر سانتریفیوژ چیزی خلاف NPT و آژانس است؟ منطق شما برای توقف چیست؟ طبق قانون همه چیز را بازرسان آژانس کنترل میکنند. ما عضوی از NPT هستیم و تکالیفی داریم که انجام میدهیم. متناسب با تکالیف حقوقی هم داریم و باید از آنها استفاده کنیم. ما نمیپذیریم یک استثنا باشیم و تکالیف کمتر یا بیشتری داشته باشیم. آنهایی که میگفتند تعلیق، تعطیل و تخریب حالا آمدند به مرحله مکث یا به قول خودشان pause.
این کار ادامه یافت و آنها گفتند حالا که pause را قبول نمیکنید، دست کم بیایید rate را قبول کنید و این کار را با rate انجام بدهید، یعنی میخواستند بهنوعی این کار را تعطیل کنند، درست مثل همان تعلیق داوطلبانه که گفته بودند بیایید اعتمادسازی کنید. گفتیم نرخ منطق rate چیست؟ اگر میتوانیم ۴۰۰۰ تا سانتریفیوژ بسازیم، چرا باید ۳۵۰۰ تا بسازیم؟ بنابراین از مرحله pause به rate رسیدند.
این حق ملت ماست، نه این که خدای ناکرده لجبازی یا مسائلی از این دست باشد. در سال ۸۶ گفتیم ما از رآکتور اتمی تهران استفادههای صلحآمیز میکنیم. دوستان زحمت کشیدند و این رآکتور را در سال ۸۶ برای تولید داروهایی که نیاز به بحثهای هستهای دارد راهاندازی کردند. ناگهان موفقیت بزرگی برای کشور حاصل شد. سالی ۸۵۰ هزار بیمار ما از این داروها استفاده میکردند. یکی از مشکلات این داروها این است که زمان مصرف آن پس از تولید محدود است، یعنی وقتی تولید میشود مثلاً تا پنج ساعت بعد باید از آن استفاده شود، وگرنه منقضی میشود. به همین دلیل بیماران ما باید به تهران بیایند و از آن استفاده کنند، چون اگر فرضاً هواپیمایی تأخیر داشته باشد و این دارو را دیرتر از ساعت مقرر به شیراز برساند، دیگر فایده ندارد. به همین دلیل میگوییم باید چندین رآکتور اتمی داشته باشیم و کسانی نمیتوانند ما را محدود کنند که شما فقط باید یک سایت داشته باشید. این
بر اساس رفع نیازهای دارویی جامعه است. اقتضای این، سوخت
۲۰ درصد بود. آژانس موظف است سوخت را برای کشورهایی که این داروها را تهیه میکنند تسهیل کند. ما در ۱۲ خرداد ۸۸ نامهای به آژانس نوشتیم و اعلام کردیم سوخت رآکتور تحقیقاتی تهران که ۸۵۰ هزار بیمار ما دارند از آن استفاده میکنند، رو به اتمام است و به این سوخت ۲۰ درصد نیاز داریم. وظیفهتان این است که تسهیل کنید و به کشورهایی که دارند بگویید به ما بفروشند. الان هم میخواهیم سوخت را بخریم. این که دیگر موضوع برق نبود، بلکه موضوع دارو برای نزدیک به یک میلیون بیمار بود و اینها گفتند ما این سوخت را نمیدهیم. بعد گفتند مگر نمیگویید به این نیاز دارید؟ بیایید تبادل کنید. بیایید سوخت ۵/۳ درصد را به ما بدهید و
۲۰ درصد را از ما تحویل بگیرید. ما گفتیم این سوخت
۲۰ درصد حق ماست. اگر مبادله مثل هر کار اقتصادی دیگری صورت بگیرد، منطقی و قابل قبول است، این سوخت را امروز به ما بده، ما سوخت را یک سال دیگر یا ده سال دیگر میدهیم. این مبادله اقتصادی نیست. آنها گفتند پس ما سوخت را به شما نمیدهیم و این مشکل خودتان است و بروید خودتان حل کنید. گفتیم اگر این سوخت را به ما ندهید، خودمان تولید خواهیم کرد. بعضیهایشان لبخند زدند که اگر میتوانید بروید تولید کنید. یادم نمیرود مهر ۸۸ بود، در گفتوگوهایی که داشتیم لبخند زدند که مگر به این آسانی است؟ بروید تولید کنید.
بحثم همین است که چرا آنها نگراناند. ملت ما آمد و خودش توانست همین سوخت را در کمتر از دو سال تولید کند. این کار بزرگ هم توسط کسانی که مثل بنده در تصویر هستند، نبود. کار شهید بزرگوار شهریاری بود. همین جا عرض کنم که شهید شهریاری برای این کار بزرگی که انجام داد یک ریال از جمهوری اسلامی نگرفت. دستاورد ملت ما این بود بحثی را که آنها مطرح میکردند تعلیق کافی نیست، باید تخریب کنید، حالا آمد و گفت بیا بنشین سر ۲۰ درصد با هم گفتوگو کنیم. به دنبال جدیتی که در ملت ما دیدند، دو وزیر خارجه به ایران آمدند. آقای داود اوغلو که هنوز هم وزیر خارجه ترکیه است و آقای سلسو آموریم وزیر خارجه برزیل به تهران آمدند و با هم ملاقات کردیم. آقای داود اوغلو نامهای را از جیبش در آورد و گفت این نامه خصوصی آقای اوباما به آقای اردوغان است که شما که با ایران دوست هستید، حاضریم در موضوع ۲۰ درصد با ایران وارد گفتوگو شویم. اگر اینها واقعاً به دنبال سلاح هستهای نیستند، بیایند و این کارها را انجام بدهند و حاضریم این را تأمین کنیم. نامهای مشابه همین را آقای سلسو آموریم داشت که آقای اوباما به آقای لوئیس ایناسیو لولا، رئیسجمهور برزیل نوشته بود. ما گفتیم به نظر ما امریکاییها قابل اعتماد نیستند، اما شما دوستان ما هستید. در فرآیند به نتیجه رساندن سوخت ۲۰ درصد بودیم و آنها آن ویروس کذایی را فرستادند و دانشمندان ما را به شهادت رساندند. خوشبختانه شهید شهریاری کار را به انجام رسانده و اطلاعات را به تیمش تحویل داده بود و قبل از این که سوخت ۲۰ درصد نهایی شود ایشان را به شهادت رساندند، یعنی در فرآیند تولید این سوخت هر مانعی را که میتوانستند ایجاد کردند. چرا به این دو کشور نامه نوشته بودند؟ به این دلیل که اگر با ویروس و ترور دانشمندان نتوانستند مانع ما شوند، با قطعنامه جلوی ما را بگیرند و احتیاج داشتند که این قطعنامه با اجماع باشد و میخواستند این دو کشور را هم نزد ما بفرستند که ما به آنها یک جواب منفی بدهیم و بگویند ما خواستیم و نشد و لذا قطعنامه با اجماع علیه ما تصویب شود. پرسیدم این که میخواهید در چهارچوب مقررات آژانس و NPT هست؟ گفتند بله. گفتیم در این چارچوب حاضریم گفتوگو کنیم. حالا دوستانی که میگویند ما در گفتوگوها بیانیه میخواندیم، ما با صبحانه کاری بحث را با این دو وزیر امور خارجه شروع کردیم. متنی را هم امریکاییها به آنها داده بودند که اگر بر این مبنا به توافق برسید خیلی خوب است. جلسه و به قول آقایان بیانیه خواندن ما کی تمام شد؟ یک بعد از نصف شب، یعنی از هفت صبح تا یک بعد از نصف شب! چون فکر میکردیم جلسه بالاخره تمام میشود تا آن وقت شب به این بندگان خدا شام هم ندادیم و خلاصه بیانیه خواندن ما این قدر طول کشید.
به هر حال آنها پذیرفتند که در چارچوب اساسنامه آژانس و NPT حقوق ما را به رسمیت بشناسند. بعد هم بیانیهای صادر شد که الان هم متن فارسی و هم متن انگلیسی آن در اینترنت قابل جستوجوست و نمیدانم این بیانیهای که برادر ما خواندند از کجاست؟ تمام این بحثها به تفصیل مطرح شدند. همان شب آقای لولا، رئیسجمهور برزیل در روسیه بود. اینها گفتند حالا که قرار است بیانیهای صادر شود بخواهیم آقای اردوغان و آقای لولا هم بیایند که آمدند و فردای آن شب بیانیه تهران با حضور سران سه کشور ایران، ترکیه و برزیل امضا شد. یکی از برادران خبرنگار در کنار من بود و پرسید: «پس چه شد؟ این که همان نظر امریکاییها شد». گفتم: «الان امریکا شب است و آنها خوابند. هفت هشت سال دیگر بیدار میشوند و آن وقت خواهی دید نظر آنها چیست؟» امریکاییها همان شب قطعنامهای را که میگویید ـ قطعنامه ۱۹۲۰ ـ را روی میز گذاشتند که من به وزیر خارجه برزیل و ترکیه در تماس تلفنی گفتم دیدید اینها قابل اعتماد نیستند. این که شما میگفتید اینها میگویند در چارچوب آژانس اشکال ندارد. آقای اردوغان مصاحبه کرد و گفت آقای اوباما آبروی ما را برد. او ما را با نامه فرستاد و امروز آمده و جلوی این بیانیه ایستاده است. نرمش قهرمانانه این گونه است. آنها قطعنامه ۱۹۲۹ را گذاشتند و برزیل و ترکیه هر دو به آنها رأی مخالف دادند.
دوستمان که اشاره کردند در مورد MPT و NPT و قضیه بیسوادی و باسوادی یک قدری نگراناند، خود ایشان در مناظرهای که با ما داشتند UCF را USF خواندند. خرما خورده چگونه منع رطب میکند؟ بعد از مناظره رفتند و در سایتشان دو صفحه مطلب دروغ نوشتند و جالب اینجاست که در همان متن دروغ هم ۵۰ غلط املایی داشتند. قصدم این نبود که در این موضوع ورود کنم، ولی ایشان از سواد حرف زدند و خواستم ابعاد سواد ایشان را بیان کنم. جالب اینجاست که دولت متبوع ایشان بعد از این که برنامه اقدام مشترک و این اقدام ننگین بسته شد، در متنی که بیرون آمد هفت جا غلط املایی داشت و یک جا هم اصلاً ترجمه نشده بود. دوستمان پرسیدند نظر آقای جلیلی در باره احترام به رأی ملت چیست؟ نظر ایشان به رأی ملت هر چیزی که باشد، بعد از این که رأی نیاوردند نرفتند سطل آشغال آتش بزنند. جالب است کسی که تشکل متبوعش بعد از رأی نیاوردن کاندیدای مورد نظرشان مسجد و قرآن را آتش میزند، در اینجا داعیهدار رأی ملت میشود. گفتند جامعه جهانی. جامعه جهانی آن یک درصدی که به سازمان ملل میآیند و رأی میدهند نیستند. جامعه جهانی آن ۹۹ درصدی هستند که بخشی از آنها خونشان در بحرین ریخته میشود. شما آمدید اینجا نشستید و از دقیقه سوم به بعد را خود آقای جلیلی اجازه دادند صحبت کنید، اما نماینده تیم هستهای شما در همین جای آقای جلیلی نشستند و سؤال یکی از دوستان ما را برنتافتند و فرار کردند و رفتند. یکی از دوستان ما یکی در میان خوب شعر میگوید. ما شانسی یکی از شعرهای خوبش را پیدا کردیم.
دیشب میان گریههایم آه میرفت
ابروی دلبر چون کمان ماه میرفت
هر نطق سازش لالهها را خون جگر کرد
خورشید سوی مقصد و خرگاه میرفت
چون دیو و دد هم سفره گشتند
با پای خود یوسف درون چاه میرفت
ای کاش سازشگر به زیر خاک میمرد
اسلام امریکایی جانکاه میرفت
شیطان اکبر گوشهای با رقص شمشیر
ابله به دوشش جای گندم کاه میرفت
یک درصدیها گفتمان را لنگ کردند
این گفتمان بر روی یک پا راه میرفت
ما بعد از پارادایم دینی که پس از امام خمینی بر کشور حاکم شد یاد گرفتیم «أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ»(۴) باشیم، نه رحماء علی الکفار و اشداء بینهم.
مجری: از دوستان خواهش میکنیم سؤال مطرح کنند. صحبتهای اخیر سؤال نبود. آقای دکتر جلیلی در وقتی که باقی مانده است اگر صلاح میدانند بحث هستهایشان را تکمیل کنند.
فقط به چند نکتهای که دوستان گفتند اشاره کنم. این بحثی که همه ما باور داریم که «أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» باید همان طور که در اول صحبتهایم اشاره کردم مختصات امروز جهان را بدانیم و دقیق عمل کنیم، نباید گفتار و اعمالمان موجب کدورت یا خدای ناخواسته بعضی مچگیریهای خاص از همدیگر شود. همه ما ضعفهایی داریم که میشود روی آنها دست گذاشت.
در روند مذاکرات با آنها که از تعلیق، تعطیل و تخریب رسیدند به قبول ۵/۳ درصد و بعد بحث رسید به ۲۰ درصد، طبیعی است طرف شما به دنبال یک بهانه است. توضیحی در باره روند مذاکرات عرض میکنم. در جریان این بحث نیویورکتایمز در بین آن همه مطالبی که بیان شده بود، یک غلط تایپی گرفته بود که بعد از paper حرف e اضافی گذاشتهاند. این اشتباهات در حروفچینی پیش میآید، اما این روزنامه چنین موضوع پیش پا افتادهای را تیتر بزرگ صفحهاش میکند. این از کجا سوخته است؟ از چه چیزی ناراحت شده است؟ به هیچ وجه نتوانسته است متشبث شود و چنین چیزی را مطرح کرده است.
در ادامه این روند، مخصوصاً بعد از این که آقای سولانا عوض شد و خانم اشتون سر کار آمد، گفتوگوهای ژنو۳ دنبال شد. در گفتوگوهای ژنو۳ من گفتم اگر میخواهیم صحبت کنیم، باید معلوم باشد صحبت ما حول چه محورهایی باشد. اگر میگویید همکاری، همکاری حول نقاط مشترک است. ژنو۳ این دستاورد را داشت که آنها قبول کردند نهتنها نکاتی که آنها گفتند موضوع بحث نباشد، بلکه موضوع گفتوگو شود همکاری حول نقاط مشترک.
یکی از پرسشها این است که گفتوگوها معمولاً در ژنو، وین و نیویورک است. چرا در بغداد، استانبول و آلماتی برگزار کردید؟ یکی از بحثهای ما دقیقاً همین است که چرا آن نظامی که امروز نظام سلطه نام گرفته است، باید تعیین کند گفتوگو در چه جاهایی و چگونه باید انجام بگیرد؟ منطق گفتوگو ایجاب میکند که محل گفتوگو مورد توافق طرفین باشد. چرا باید گفتوگوها در جاهایی که شما میخواهید انجام شوند؟ ضمن این که آنها همان جاهایی هستند که در موضع بیطرفی نیستند و علیه ما در بحث شرکت میکنند. یکی گفتیم مذاکرات یا در تهران باشد یا در کشور شما یا هر جای دیگری. چرا باید یا در ژنو باشد یا وین یا نیویورک؟ گفتند سوئیس که گفتوگوهای ژنو را داشتیم، اما بعد از رفتاری که سوئیس با یکی از مسئولین کشور ما کرد که هواپیمایش به آنجا رفته بود و سوخت نداده بودند، گفتیم سوئیس هم نمیتوانیم بیاییم. خانم اشتون پرسید: «چرا؟» جواب دادم: «کشوری که یک مقام کشور ما برای یک گفتوگوی چندجانبه بینالمللی به آنجا میآید و به هواپیمایش سوخت نمیدهند، چرا و بر اساس چه منطقی باید بپذیریم به آنجا برویم؟» و لذا قرار شد به استانبول برویم. بنابراین باید از این ظرفیتهای جانبی هم استفاده کنیم. گاهی اوقات مطرح میشود گفتوگو بینتیجه است. بله، ما نتیجه مثبت میخواهیم و هر نتیجهای را به هر قیمتی که نمیخواهیم به دست بیاوریم. اینهایی را که عرض میکنم چون مربوط به دوران خودمان هست و رسانهای هم شده است عرض میکنم. قبل از گفتوگوهای استانبول۱ اینها مطرح کردند فشارها و تحریمها باعث شدند اینها هم در گفتوگو بیایند. در استانبول۱ گفتیم اگر در ژنو گفتیم همکاری حول محور امور مشترک، از اقتضائات همکاری، دوری از دشمنی است. این فهرست دشمنیهایی است که دارید انجام میدهید. باز این بیانیه خواندن نبود. هر دو مذاکرات چهار پنج ساعت طول میکشید و روی هم شاید بیش از ۲۵ ساعت مذاکره داشتیم که نوارهای آن مضبوط و موجود است. اینها در دور آخر دیدند به نتیجه مطلوب خودشان نمیرسند. اتفاقاً گاهی موفقیت در این است که به نتیجه نرسید، نه این که زیر بار هر نتیجهای بروید. در پایان گفتوگوها خانم اشتون گفت حالا که این طور است نمیتوانیم این گفتوگوها را ادامه بدهیم و این مطلب را هم اعلام کرد. بعد هم گفت تلفنهای ما باز و دفاتر ما آمده هستند، هر وقت از این نگاهتان برگشتید میتوانید با ما تماس بگیرید که گفتوگوها را ادامه بدهیم. من هم تشکر کردم و گفتم تلفنهای ما هم باز هستند. هر وقت احساس کردید نگاهتان عوض شده است، میتوانید با ما تماس بگیرید. اگر اشتباه نکنم گفتوگوها در ۱ بهمن ۸۹ انجام گرفت. خانم اشتون مصاحبه کرد و گفت: «ایران در گفتوگوها پیششرط میگذارد، لذا گفتوگوها پیش نمیرود». من مصاحبه کردم و گفتم: «جالب است. قبل از گفتوگوها میگویند ایران به خاطر فشارها و تحریمها پای گفتوگو آمده است، حالا میگویند ایران پیششرط میگذارد». جالب است کسی که تحت فشار میآید، پیششرط هم میگذارد. باز مذاکرات ظاهراً بینتیجه تمام شد، اما نتیجهاش این شد که کمتر از یک ماه بعد، خانم اشتون نهتنها تلفن زد، نامه کتبی هم فرستاد که بیایید گفتوگوها را از سر بگیریم.
بعد از استنانبول۲ بحث شد که گفتوگوها در بغداد انجام شوند و گفتیم اگر قرار است محل گفتوگوها اعتباری برای سوئیس، اتریش و… شود، چرا برای کشور دوست ما نشود؟ در آن زمان بغداد رئیس اتحادیه عرب شده بود و برخی از این مطلب دل خوشی نداشتند، میخواستند هر طور شده است فشار بیاورند که چنین مذاکرات مهمی در آنجا انجام نشود. اینهایی که قبلاً از تعلیق، تعطیل، تخریب، rate و… حرف میزدند، حالا طرحی را در سه مرحله مطرح کردند و موضوع بحثشان آمده بود روی ۲۰ درصد. پرسیدم با طرح این موضوع میخواهید ملتی را از حق خود محروم کنید. اتفاقاً روز ۳ خرداد روز آزادسازی خرمشهر هم بود. گفتم با مردم ما با زبان زور نمیشود صحبت کرد. یک زمانی همه شما پشت سر صدام بودید و به اصطلاح خودتان صدام داشت پیش میآمد. حالا صدام کجاست؟ ما کجا هستیم؟ ما داریم در کاخ صدام با شما گفتوگو میکنیم.
آنها گفتند شما این طرح سه مرحلهای را بررسی کنید و به ما جواب بدهید. گفتوگوهای بعدی حدود یک ماه بعد در مسکو انجام شد. در آنجا طرح خود را بیان کردیم که روی اینترنت هست و خوشبختانه غلط تایپی هم ندارد که بخواهند تیترش کنند. گفتیم اگر میخواهید به شکل جامع و حول نقاط مشترک همکاری کنیم این پیشنهاد ماست. همه اینها را روی
power point به آنها ارائه کردیم. بیانیههایی که میگویند خواندیم اینهاست. شب که طرف روسی یک مهمانی شام دو جانبه داد، به ما گفت شما با این طرح طرف مقابل را خلع سلاح کردید و حرفی برای زدن نداشت و فقط میگفتند برویم برای گفتوگوهای دور بعد. گفتیم مطلبی که در بغداد گفتید نمیتواند مبنای بحث باشد. یعنی هم آن را رد و هم طرح خودمان را مطرح کردیم و اینها گفتند برویم و روی آن فکر کنیم که هشت ماه معطل کردند و دور بعدی در آلماتی برگزار شد، چون آلماتی در آن زمان رئیس کنفرانس اسلامی بود، ما گفتیم در آن کشور برگزار شود. آنها در طول آن هشت ماه اوج تحریمهای یکجانبهشان را گذاشتند. این که میگویند اجماع بینالمللی اتفاقاً در ظرف آن چهار سال چون بین خودشان هم به اجماع نمیرسیدند و این گفتوگوها چین و روسیه را قانع کرده بود که این بحث منطقی ندارد و لذا اجماع نمیشد و به همین دلیل آنها دست به تحریمهای یکجانبه زدند و در سال آخر هم نتوانستند قطعنامه صادر کنند.
پینوشتها:
قرآن کریم، سوره فصلت، آیه ۱۵
قرآن کریم، سوره انعام، آیه ۸۲
قرآن کریم، سوره آلعمران، آیه ۵۴
قرآن کریم، سوره فتح، آیه ۲۹
داریوش احمد رضا
شیوه جنگیدن با زود باوران تاریخ
http://bahmaneyar.blogfa.com/post-430.aspx