شما اینجا هستید : خانه » آرشیو نشریه » شماره 3 » ۲۵ سال است سرسوزنی به عدالت و صلاحیت رهبری شک نداشته‌ایم

گفت‌وگو با آیت‌الله محمد مؤمن عضو مجلس خبرگان رهبری

۲۵ سال است سرسوزنی به عدالت و صلاحیت رهبری شک نداشته‌ایم

چکیده ۲۵ سال است سرسوزنی به عدالت و صلاحیت رهبری شک نداشته‌ایم :

آیت الله محمد مؤمن از خاص‌ترین شاگردان امام خمینی (ره) است که از بدو پیروزی انقلاب اسلامی سمت‌های مهمی در دستگاه قضایی و شورای نگهبان داشته است.آیت الله مؤمن عضو هیأت رئیسه اولین دوره مجلس خبرگان بوده که در آن آیت الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب اسلامی برگزیده شده‌اند. آنچه در ادامه می خوانید مشروح گفت‌وگویی با آیت‌الله مؤمن است که به چگونگی و چرایی انتخاب خبرگان رهبری در 14 خرداد 1368 می‌پردازد.

۲۵ سال است سرسوزنی به عدالت و صلاحیت رهبری شک نداشته‌ایم
بحث ما به‌طور اخص حال و هوا و فضای مجلس خبرگان و اتفاقی است که در سال ۱۳۶۸ و پس از ارتحال حضرت امام افتاد.
سؤال اولم درباره جلسه تاریخی مجلس خبرگان است که دقیقاً چند ساعت پس از ارتحال حضرت امام تشکیل شد و این که چگونه به انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر انقلاب منجر گردید، آیا صرفاً تأکید چند باره حضرت امام بر شایستگی ایشان برای رهبری مؤثر بود یا اعضای مجلس خبرگان به جمیع جهات به این نتیجه رسیده بودند که رهبری در ایشان متعین است.

بسم الله الرحمن الرحیم. فوت حضرت امام(ره) دقیقاً در شب چهاردهم ۱۳۶۸ اتفاق افتاد. خاطرم هست در دفتر حضرت امام بودیم و عده‌ای از بزرگان و اعضای مجلس خبرگان آنجا بودند. در جلسه‌ای نشسته بودیم و برای همه ما محرز بود حضرت امام از دنیا خواهد رفت. حدود ساعت ۱۰:۲۰ شب بود که مرحوم آسید احمد آقا آمدند و با ناراحتی اعلام کردند که امام از دنیا رفتند. چون برای ما روشن بود حیات امام ادامه نخواهد داشت، از این‌رو آقایان هیأت رئیسه خبرگان به من گفتند: «آقایان اعضای مجلس خبرگان را دعوت کن که فردا صبح ساعت هشت در محل سابق مجلس شورای اسلامی باشند» و حتی به من گفتند: «اعلام هم نکن که چرا.» می‌خواستند مخفی باشد. از تلفن دفتر حضرت امام استفاده و آقایان را برای حضور در جلسه ساعت هشت صبح فردا دعوت کردم. تقریباً مغرب بود که دعوتم تمام شد. نماز مغرب و عشا را خواندیم. وقتی مرحوم آسید احمدآقا خبر ارتحال حضرت امام را به ما دادند، به خاطر حب، عشق و علاقه‌ای که به امام داشتیم، حال و وضع همه‌مان دگرگون شد، ولی به هر حال عاقبتی است که برای همه ما هست و خداوند به پیامبر بزرگوار هم فرموده است: «انک میّت»، تو خواهی مرد.
هنوز مردم خبر نداشتند که امام از دنیا رفته‌اند و اولین خبر همین بود که مرحوم آسید احمد آقا به ما اعلام کرد. جمع زیادی از مردم علاقه‌مند به امام به حسینیه جماران آمده بودند و از ما پرسیدند: «وظیفه ما چیست؟ و چه باید بکنیم؟» آقایان هیأت رئیسه خبرگان و دیگر روحانیونی که حضور داشتند گفتند بروید به مساجد و حسینیه‌ها و برای سلامتی امام دعا کنید. از آن طرف در جلسه قرار شد فوت حضرت امام را آن شب اعلام نکنند و فردا صبح پنج یا هفت اعلام کنند. بعضی از محترمینی که آنجا بودند نگران شدند که نکند اعلام فوت حضرت امام باعث شود برخی سوءاستفاده کنند که به آنها گفته شد چه کسی می‌تواند سوءاستفاده کند؟ همه مردم ایران، مسلمانان جهان و بلکه همه آزادیخواهان جهان ارادتمند به حضرت امام هستند و مگر با این عشقی که مردم به ایشان دارند، کسی جرأت دارد جمله خلافی بگوید یا کار خلافی انجام دهد. آن بزرگواران هم قانع شدند.
به هر حال قرار شد از منزل حضرت امام حرکت و در جایی استراحت کنیم. قرار بود فردا صبح مجلس خبرگان رأس ساعت هشت تشکیل شود. فردا صبح تقریباً همه اعضای خبرگان آمدند و قرار شد جلسه در محل سابق شورای اسلامی برگزار شود، منتها حاضرین جلسه تنها اعضای خبرگان نبودند، بلکه تمام نمایندگان آن زمان مجلس شورای اسلامی، هیأت وزرا و شخصیت‌های کشوری اعم از علما و غیرعلما دعوت شده بودند، به‌طوری که همه صندلی‌های مجلس پر بود و حتی عده‌ای در قسمت بالای مجلس هم نشسته بودند. معلوم است با آن حزن و اندوه فراوان کار همه گریه بود. جلسه که شروع شد، قرار بر این شد که وصیتنامه حضرت امام(ره) برای همه حضار خوانده شود. حضرت امام در انتهای وصیتنامه مرقوم فرموده بودند که این وصیتنامه بعد از من توسط احمد خوانده شود و اگر ایشان نتوانست، توسط رئیس‌جمهور خوانده شود و اگر رئیس‌جمهور هم نتوانست توسط یکی از فقهای شورای نگهبان.
مرحوم آسید احمد آقا قهراً در منزل امام بودند و با ناراحتی فراوان اعلام کردند من آمادگی برای خواندن وصیتنامه را ندارم. آن موقع رئیس‌جمهور، مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای «سلمه الله تعالی» بودند. ایشان تشریف آوردند و شروع به خواندن وصیتنامه کردند. به این نکته هم توجه داشته باشید که این وصیتنامه برای نخستین بار خوانده می‌شد و لذا هیچ‌کس با الفاظ وصیتنامه آشنایی نداشت و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از روی همان نسخه خطی شروع به خواندن کردند. البته حزن و اندوه فراوان همه و این بزرگوار را فرا گرفته بود و خاطرم هست در اواسط وصیتنامه تأمل می‌کردند که درست خوانده شود.
به هر حال با آن بیانات ارزشمندی که حاکی از توحید حضرت امام و ارادت و فنای ایشان در خداوند تعالی و ارادت‌شان به ائمه معصومین(ع) و پیامبر بزرگوار(ص) و معنویتی بود که حضرت امام تا آخر با آن زندگی کردند، بسیاری از اوقات تقریباً همه حاضرین با اشک و ناراحتی گوش می‌دادند و گریه جلسه را فرا می‌گرفت.
به هر حال به این ترتیب وصیتنامه خوانده شد و تقریباً ظهر بود که خواندن وصیتنامه تمام شد. از طرف هیأت رئیسه خبرگان به مردم اعلام شد از زحمتی که کشیدید و در جلسه حاضر شدید تشکر می‌کنیم و اعلام کردند بعدازظهر جلسه عمومی نداریم و فقط اعضای خبرگان حضور خواهند داشت.
بنا شد بعدازظهر ۱۴ خرداد جلسه در ساعت سه یا چهار شروع شود و فقط خبرگان باشند و دیگران اعم از وزرا، نخست‌وزیر، نمایندگان مجلس و… نباید در جلسه باشند. جلسه در بعدازظهر با حضور اعضای مجلس خبرگان رهبری آغاز شد و معلوم بود دستور جلسه تعیین رهبر بعد از حضرت امام بود. خاطرم هست ابتدا این بحث شد که رهبر فردی باشد یا شورایی؟ در آن زمان برخی از اصول قانون اساسی مورد بررسی قرار گرفته بود تا پس از بررسی و اصلاحاتی در آنها به رأی مردم گذاشته شود و هنوز این کار تمام نشده بود. یکی از تغییرات در اصل ۱۰۷ قانون اساسی بود. در این اصل آمده است بعد از حضرت امام(ره) یا شخصی یا شورایی را برای رهبری انتخاب کنند، چون هنوز این تغییر انجام نشده و به رأی مردم گذاشته نشده بود. البته چه بسا اعضای بازنگر در قانون اساسی تصمیم گرفته بودند، ولی چیزی که اصل ۱۰۷ را ارزشمند و قانونی می‌کند این است که پس از تصویب اعضای بازنگر در قانون اساسی به رأی مردم گذاشته شود و پس از رأی مردم ملاک عمل قرار می‌گیرد، لذا چون هنوز به رأی مردم گذاشته نشده بود، اصل ۱۰۷ قبلی ملاک عمل بود.
به همین دلیل اولین بحثی که برای انتخاب رهبر در اجلاسیه خبرگان مطرح شد، این بود که آیا به صورت شورایی تعیین کنیم یا به صورت فردی؟ زیاد هم معطلی پیدا نکرد. البته تحمیل در کار نبود. بالاخره همان طور که الان در مجلس شورای اسلامی بحثی مطرح می‌شود و مخالف و موافق دارد و هر کدام از طرفین دلیل مخالفت و موافقت خود را با استدلال بیان می‌کنند و پس از این که بحث شد به رأی گذاشته می‌شود، در آنجا هم همین طور بود، اما طولی نکشید و بزودی تصمیم مجلس بر این شد که انتخاب رهبر را به عنوان فرد واحد انجام بدهیم و یک رهبر داشته باشیم نه شورا.

قبل از این که به بحث بعدی بپردازید، این سؤال را از حضورتان می‌پرسم که در ادبیات حضرت امام در سال‌های پایانی عمر شریف‌شان آیا تمایلی به حذف شورای رهبری مشاهده فرمودید یا نه؟

می‌خواستم به این نکته اشاره کنم و خوب شد اشاره کردید. حضرت امام(ره) در مسأله بازنگری در قانون اساسی، خودشان افرادی را برای این کار تعیین فرمودند و اسم همه را نوشته بودند، منتهی این افراد دو گروه بودند؛ یک عده را خود حضرت امام نام برده بودند، عده‌ای هم به لحاظ عنوان و شخصیت حقوقی‌ای که داشتند در این شورا بودند، مثلاً رئیس‌جمهور و در آخر فهرست هم مرقوم فرموده بودند پنج نفر را مجلس شورای اسلامی تعیین کند. آن موقع رئیس‌جمهور، مقام معظم رهبری بودند، اما در نامه‌ای به ایشان نوشته بودند در قانون اساسی باید اموری مورد توجه قرار بگیرد. یکی مسأله رهبری است. من نامه را دیده‌ام. حضرت امام فقط کلمه رهبری را نوشته‌اند و این که چه تغییری باید در اصولی که مربوط به رهبری است انجام شود، در نامه حضرت امام نبود. قسمت‌های دیگر بود، مثلاً تمرکز در ریاست قوه قضائیه، چون قبلاً قوه قضائیه به صورت شورایی اداره می‌شد.

بله، شورای عالی قضایی بود.

تمرکز پیدا کردن یعنی شورای عالی قضایی کنار گذاشته شود و تنها رئیس قوه قضائیه مسئولیت داشته باشد. به امور دیگری هم اشاره کرده بودند که بنده دقیقاً آنها را از روی نامه حضرت امام می‌خوانم. خطاب در این نامه رهبر معظم انقلاب هستند. تاریخ نامه هم ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸، ۱۷ رمضان المبارک ۱۴۰۹ است، یعنی ۴۱ روز قبل از ارتحال. این طور مرقوم فرموده‌اند:
«جناب حجت‌الاسلام آقای خامنه‌ای، ریاست جمهوری اسلامی ایران دامت افاضاته.»
در ابتدای نامه فرموده‌اند ۱۰ سال است که به این قانون اساسی عمل کرده‌ایم و چه بسا همان ابتدا هم که این قانون اساسی تدوین شد، به برخی از خصوصیات لازمه کاملاً توجه نشده است و می‌فرمایند:
«اکنون که به یاری خداوند بزرگ و دعای خیر حضرت بقیه‌الله‌(روحی له الفداه) نظام اسلامی ایران راه سازندگی، رشد و تعالی همه‌جانبه خود را در پیش گرفته است، هیأتی را برای رسیدگی به این امر مهم تعیین کردم که پس از بازرسی، تدوین و تصویب موارد و اصولی که ذکر می‌شود [یعنی جاهایی که خود من می‌گویم که چه کار باید بکنید] تأیید آن را به آرای عمومی مردم شریف و عزیز ایران بگذارند.»
بعد افراد را ذکر فرموده‌اند. افراد به حسب آنچه که در اینجا نوشته شده است، ۲۰ نفر هستند.
«که آقایان محترم از مجلس خبرگان و قوای مقننه، اجرائیه، قضائیه، مجمع تشخیص مصلحت و افراد دیگر [اینها را اسم برده‌اند که چه کسانی هستند] و نیز پنج نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی که به انتخاب مجلس انتخاب شده‌اند.»
محدوده مسائل مورد بحث:
۱ـ رهبری.
موضوع رهبری در اصول ۵، ۱۰۷ و ۱۰۹ هست.
۲- تمرکز در مدیریت قوه مجریه.
در قوه مجریه رئیس‌جمهور داشتیم و نخست‌وزیر زیر نظر او کار می‌کرد. منظور نظر امام بود که وضعیت از این حالت دو نفر بودن بیرون بیاید، اما نفرمودند چه کار کنید.
۳- تمرکز در مدیریت قوه قضائیه.
یعنی شورای عالی قضائی کنار گذاشته شود و تمرکز به وجود بیاید.
۴- تمرکز در مدیریت صدا و سیما به صورتی که قوای سه‌گانه بر آن نظارت داشته باشند، نه این که شورایی در کنار مدیر صدا و سیما باشد.
۵- تعداد نمایندگان مجلس شورای اسلامی
که کم و زیاد شوند و احیاناً تغییراتی به وجود بیاید.
۶- مجمع تشخیص مصلحت نظام
که تا آن موقع نداشتیم و در اصل ۱۱۲ مجمع تشخیص مصلحت بررسی و تعیین شد.
۷- راه بازنگری در قانون اساسی
۸- تغییر نام مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی.»
بعد فرمودند مدت انجام این کار حداکثر دو ماه است.
این دستوراتی است که حضرت امام دادند که یکی از آنها مربوط به رهبری بود. وقتی بررسی این اصول شروع شد، مرحوم آیت‌الله جناب آقای مشکینی، رئیس اجلاسیه بازنگری قانون اساسی بودند. ایشان از حضرت امام سؤال کردند ما در مورد رهبری چه کاری باید انجام بدهیم؟ حضرت امام(ره) در پاسخی به مرحوم آیت‌الله مشکینی جوابی نوشتند که از آن جواب معلوم می‌شود خواسته ایشان از رهبری و اصول مربوط به آن چه بوده است. این پاسخ را امام در ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸ یعنی تقریباً ۳۵ روز قبل از ارتحال مرقوم فرموده‌اند:
«بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای حاج شیخ علی مشکینی(دامت افاضاته) پس از عرض سلام…»
تأکید می‌کنم به فرمایش‌های امام در باب رهبری و وظایف اعضای بازنگری در قانون اساسی در مورد اصول مربوط به رهبری توجه کنند و منظور ایشان از بازنگری در این اصول چه بوده است.
«پس از عرض سلام. خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم. هرگونه آقایان صلاح دانستند عمل کنند. من دخالتی نمی‌کنم. فقط در مورد رهبری که نمی‌توانیم نظام اسلامی‌مان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامی‌مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می‌کند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومت‌شان تعیین کنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، قهراً او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولی منتخب مردم می‌شود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی، من این را می‌گفتم.» حضرت امام می‌خواهند بفرمایند از اول هم معتقد بودند مجتهد کافی است، نه مجتهدی که ضرورتاً مرجع هم باشد.
«در اصل قانون اساسی من این را می‌گفتم، ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری کردند، من هم قبول کردم. در آن هنگام می‌دانستم این در آینده نه چندان دور قابل پیاده شدن نیست.»
این پاسخی است که حضرت امام(ره) به مرحوم آقای مشکینی نوشتند و در پایان هم مرقوم فرموده‌اند:
«توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، ۹/۲/۶۸»
این دستوری بود که حضرت امام(ره) دادند، ولی فرمودند اختیار با خود خبرگان است، اما آنچه که نظر شریف خودشان بود، اعلام این نکته بود که من از اول هم معتقد بودم لازم نیست کسی که رهبر می‌شود حتماً مرجع باشد. همین که مجتهد عادلی باشد و امت را سرپرستی کند و در مقابل سیاست‌ها و نیرنگ‌هایی که در جهان امروز هست بتواند بایستد، کافی است. مجتهد بودن به این معناست که خودش بتواند تمام احکام اسلام را از روی قرآن شریف و روایات معتبری که از پیامبر بزرگوار و ائمه معصومین(ع) به دست ما رسیده است و همین طور از اجماعی که احتمالاً در مسأله‌ای باشد یا حکم عقل که از آن استفاده می‌شود، حکم خدا را به دست بیاورد.
حضرت امام فرمود مجتهد، منتهی عادل. عادل یعنی کسی که به خاطر ممارستی که داشته کاری کرده است که هر گاه حکم خدا در میان باشد، به آن بی‌اعتنایی نمی‌کند. اگر خدا کاری را واجب کرده است، حتماً انجام می‌دهد و آدمی نیست که واجب الهی را ترک کند و اگر خدا کاری را حرام کرده است، هرگز به سراغ آن کار نمی‌رود. مجتهد عادل، خصوصاً عدالتی که برای رهبری لازم است، تمامی این جوانب را در نظر می‌گیرد. بویژه این که رهبری یک کار فردی و شخصی نیست، بلکه رهبر نظام می‌خواهد یک کشور اسلامی را رهبری کند و لذا درست باید انجام وظیفه شود. طبعاً وظایفی که برای یک رهبر پیش می‌آید مثل وظایف یک فرد عادی نیست که کار می‌کند و خدا هم برایش حلال و حرامی را قرار داده است. او باید در باره کشورهای دیگر تصمیمات بزرگ بگیرد یا اگر حزب و گروهی در کشور تشکیل شد که خواست در مقابل نظام بایستد، باید محکم در مقابلش بایستد، لذا باید هم مجتهد باشد که احکام خدا را تشخیص بدهد و هم وقتی تشخیص داد، در اجرا و اعمال آن سر سوزنی کوتاهی نکند. بنابراین مجتهد و عادل بودن کافی است، منتهی حضرت امام فرمودند ما در این جهانی که سراپا سیاست و نیرنگ است، احتیاج به شخصی داریم که بتواند این سیاست‌ها و نیرنگ‌ها را تشخیص بدهد و اگر مجتهد عادلی باشد، کفایت می‌کند.
این فرمایش حضرت امام بود که در واقع خبرگان را دعوت کردند به این که ضرورت ندارد رهبر مرجع باشد. کافی است مجتهد عادلی باشد که سیاست‌ها و نیرنگ‌ها را تشخیص بدهد. این نکته‌ای بود که حضرت امام در نامه‌شان تصریح کردند و طبیعتاً خبرگان هم از آنچه که حضرت امام می‌فرمودند تخطی نمی‌کردند، گرچه فرمودند اختیار با خود آقایان است.

در مورد بحث مرجعیت که شما تأکید کردید، پس از ارتحال حضرت آیت‌الله‌العظمی اراکی این موضوع هم تقریباً مرتفع شد.

نه، در باره‌اش صحبت خواهم کرد. جریان گذر مجلس خبرگان را در بعدازظهر آن روز عرض می‌کردم. ابتدائاً رأی‌گیری شد که رهبر باید یک نفر باشد، بنابراین نظرها جلب شد که آن فرد چه کسی باید باشد. برخی از اعضای خبرگان از مراجع برجسته جهان تشیع که در قم تشریف داشتند اسم بردند، و لکن به دنبال این که این مطلب بیان شد، برخی از آقایان اسم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را آوردند که ایشان صلاحیت این کار را دارد و باید ایشان را انتخاب کنیم.
بنده به عنوان منشی هیأت رئیسه در آن بالا نشسته بودم و می‌دیدم هر کسی کجا نشسته است و چه کار می‌کند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ردیف ششم یا هفتم نشسته بودند. ایشان ابداً انتظار نداشتند از ایشان به عنوان رهبر نظام نام برده شود. کانّه ناراحت و عصبانی از جای خودشان بلند شدند و اجازه خواستند بیایند و پشت تریبونی که معمولاً مخبرین کمیسیون‌ها می‌آمدند و صحبت می‌کردند، صحبت کنند. آمدند و با کمال قاطعیت فرمودند من نمی‌توانم این کار را بکنم. مرا انتخاب نکنید و رفتند سر جای خودشان نشستند. بعد از آن آقایانی که به رهبری ایشان نظر مساعد داشتند، حرفشان را زدند و اینجا بود که از طرف بعضی از حضار مجلس از جمله جناب آقای هاشمی رفسنجانی مطرح شد که حضرت امام(ره) آقای خامنه‌ای را برای رهبری صالح می‌دانستند. معلوم بود این مطلب را فقط ایشان نمی‌دانند، بلکه به چند نفر دیگر هم نسبت دادند که ظاهراً برخی از آن افراد هم این معنا را تأیید کردند و این که امام(ره) ایشان را برای رهبری صالح می‌دانستند مسلّم شد. امام(ره) علاوه بر رهبر نظام بودن، مرجعیت عامه مسلمین را داشت و به شرایطی که از نظر قانون اساسی برای رهبر نظام بودن لازم است، توجه داشت. وقتی امام(ره) می‌فرمایند که آقای خامنه‌ای برای رهبری صلاحیت دارد، معنای این حرف این است که من شهادت می‌دهم به این که آقای خامنه‌ای مجتهد عادلی است. در اصل نهم قانون اساسی مخصوصاً ذکر شده است که رهبر باید مجتهد باشد. این اصل پس از بازنگری به این صورت درنیامد، بلکه از همان اول این گونه بود که رهبر باید مجتهد باشد که بتواند در تمام مسائل فقهی، خودش استنباط کند. مجتهد عادلی باشد که توجه به دستورات خدا را در تمام زندگی شخصی و در مقام رهبری داشته باشد و به‌علاوه باید تدبیر و شجاعت داشته و مدیر باشد که بتواند کشور را اداره کند. مدیر و مدبر بودن و کشور را اداره کردن، غیر از مسأله فتوا دانستن و عالم بودن است. عالم بودنی که در مورد مرجعیت لازم است، مرجع باید کسی باشد که بتواند احکام خدا را از قرآن شریف و روایات معتبری که از پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) رسیده، اجماعی که هست و احیاناً حکم عقل استنباط کند. بیش از علمیت به احکام و دستورات خدا و آنچه که معارف اسلامی است، برای مرجع لازم نیست. مرجع کسی است که بتواند حکم خدا را دقیق و کامل در بیاورد. اگر هم علمیت مرجع مطرح می‌شود، یعنی باید بتواند بهتر از بقیه مراجع احکام خدا را استنباط کند. نه مرجعیت و نه اعلمیت مرتبط با اداره کشور نیستند. اداره کشور و در مقابل سیاست‌های دزدانی که می‌خواهند همه دنیا را بچاپند و همه را زیر دست و پای خود له کنند و همه امکانات انسانی، دنیایی و فکری مردم جهان را از بین ببرند مستلزم آن است که علاوه بر عالم بودن به احکام خدا، توانایی ساختن کشور را داشته باشد و در داخل کشور هم مدیریت درستی را اعمال کند، برخورد کشور را با کشورهای صاحب قدرت و چپاولگر که به غلط ابرقدرت نام گرفته‌اند، در حالی که ابرجنایتکار هستند، درست مدیریت کند، هم داخل کشور را بسازد و هم بتواند در مقابل آنها بایستد. این صفت دیگری است که در قانون اساسی چه در اصل ۱۰۹ قبلی و چه اصل ۱۰۹ فعلی آمده است که رهبر علاوه بر مجتهد بودن، یعنی توانایی استنباط احکام خدا و عادل بودن، باید بتواند کشور را اداره کند و در مقابل کشورهای دیگر و افراد نابکاری که در داخل کشور هستند و با اساس اسلام مخالف‌اند و یا ممکن است جاسوس و گماشته‌شده از طرف دیگران باشند، رهبر باید کسی باشد که بتواند مقابل آنها بایستد. این صفات هم در قانون اساسی ذکر شده، هم در روایاتی که در مورد امامت و رهبری هست، آمده است. بنابراین در مسأله انتخاب رهبری و امامت باید این جور باشید، یعنی باید فردی را انتخاب کنید که هم این کار از دستش بر آید و بتواند شما و مردمی را که زیر سایه حکومت او می‌خواهند زندگی کنند، اداره کند و هم کسی بهتر از او نباشد و وقتی فرد بهتری را پیدا کردید باید به او بسپارید. عین این هم در اصل ۱۰۷ سابق و هم در اصل ۱۰۷ فعلی و نیز در اصل ۱۰۹ قانون اساسی آمده است.
بنابراین هم از نظر قانون اساسی لازم است که رهبر این طور باشد و هم اگر به ادله و روایات شرعی توجه کنیم، رهبر باید هم از عهده کار بر بیاید و هم از دیگران بهتر باشد و اگر کسی مثل حضرت امام(ره) بفرمایند کسی صلاحیت این کار را دارد، یک نفر آدم متدین، عالم و آگاهی که همه چیزش وابسته به خداست، دارد شهادت می‌دهد که این شخص تمام این صفات را دارد. وقتی می‌گوید صلاحیت برای رهبری دارد، یعنی هم از نظر علم به احکام دین و اجتهاد، شرایط لازم را دارد و هم عادل است و در جاهایی که باید توجه کند و احکام خدا را برای رهبری به دست بیاورد، خلافکار نیست. مخصوصاً به این وجه توجه کنید که مدیریت و مدبریت را دارد. ممکن است کسی از نظر فقهی و علم به مسائل قوی باشد، اما از نظر اداره کشور کاری از او بر نیاید و صلاحیت برای رهبری نداشته باشد. رهبر باید تمام شرایطی را که در قانون اساسی ما آمده است داشته باشد. این تنها قانون اساسی نیست که این شرایط را لازم دانسته، بلکه از نظر فقهی هم این شرایط ضروری است.
کسی می‌تواند رهبر باشد که هم بداند باید چه کار کند و هم کسی از او بهتر نباشد. همه ما باید توجه کنیم که کسی که می‌خواهد رهبر باشد، تنها به دانستن مسائل نیست. من نمی‌گویم دانستن مسائل نباشد. باید مجتهد باشد و در تمام ابواب فقه هم باید مجتهد باشد، یعنی باید بتواند همه مسائل فقهی را از توضیح‌المسائل گرفته تا عروه‌الوثقی، تحریرالوسیله امام و… استنباط کند، اما علاوه بر این باید طوری باشد که بتواند کشور را اداره کند، با گروه‌های داخلی و خارجی به‌خوبی مواجه شود و آنچه را که لازم است انجام بدهد.
در اصل ۱۰۹ قانون اساسی فعلی، شرایط و صفات رهبر آمده است:
۱ـ صلاحیت علمی لازم برای افتا در ابواب مختلفه. از نظر علمی باید صلاحیت داشته باشد که بتواند در تمام ابواب فقه، چه در نجس و پاکی، چه در وضو گرفتن، نماز خواندن، حج به جا آوردن، خمس و زکات، خرید و فروش، حدودی که اگر اشخاص خلاف کردند باید مجازات شوند، دیات، قصاص و… باید همه اینها را بتواند استنباط کند و صلاحیت علمی داشته باشد.
۲ـ عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام. عدالت داشته باشد و تقوایی که بتواند رهبری امت اسلام را به عهده بگیرد. یعنی نه عدالتی که یک آدم عادی در زندگی‌اش دارد، بلکه عدالتی که برای رهبری لازم است. هر کار لازمی را که رهبر باید به آن توجه کند، عدالت داشته باشد که نکند کوتاه بیاید. هر کاری را که نباید انجام شود و انجام آن حرام است، عدالت داشته باشد که نکند کوتاه بیاید. حضرت امام(ره) اینها را می‌دانست و اینها مسائلی است که در قانون اساسی آمده است و از نظر فقهی هم همین روایتی که عرض کردم.
۳ـ بینش صحیح سیاسی و اجتماعی. بتواند در مقابل کشورهای دیگر، بیگانگان و گروه‌های مخالف، سیاست درستی را اعمال کند. تدبیر داشته باشد و بداند کشور را باید چگونه اداره کرد.
۴ـ شجاعت. مشکلی پیش آمده است که اگر اقدام کنید، ممکن است در داخل به چهار نفر بربخورد. ابداً نباید بترسد و باید شجاعت داشته باشد.
۵ـ مدیریت و قدرت کافی برای رهبری.
تقریباً همین شرایط در اصل ۱۰۹ قانون اساسی سابق هم بوده، منتهی شورای رهبری هم مطرح بوده است.
صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتا و مرجعیت. در آنجا مرجعیت را ذکر کرده بودند که عرض کردم یعنی نظر دادن در احکام دین و این که کسانی که مطلبی را نمی‌دانند به کسی که می‌داند رجوع کنند. این شبیه شرطی است که در اصل ۱۰۹ فعلی است، منتهی در اینجا دیگر مرجعیت ندارد. در اصل ۱۰۹ سابق در بند ۲ آمده است: بینش سیاسی و اجتماعی، شجاعت، قدرت و مدیریت کافی برای رهبری. از روایات و ادله شرعی هم این شرایط برای کسی که می‌خواهد رهبر باشد، استفاده می‌شود.
باز تأکید می‌کنم وقتی کسی مثل حضرت امام(ره) که عالم به مسائل شرعی هست و عالم به آنچه که خدا برای رهبر نظام اسلامی قرار داده است که اگر رهبر غیر معصوم خواست رهبر نظام اسلامی شود، باید این شرایط را هم به لحاظ قانون اساسی داشته باشد و هم از لحاظ ادله شرعیه‌ای که خدا معین کرده است. کسی مثل حضرت امام(ره) وقتی بفرمایند فلان شخص صلاحیت رهبری را دارد، معنایش این است که من به عنوان یک انسان عادل، عالم و آگاهی که در کمال تقواست، شهادت می‌دهم به این که این آقا و شخص محترم واجد تمام این خصوصیات هست.
بنابراین اگر بنا باشد خبرگان کسی را انتخاب کنند، نه این که چون حضرت امام، امام بوده و فرموده است، پس همه ما در مقابل فرموده امام خاضع هستیم. نخیر، چون یک نفر انسان شایسته، عادل و آگاه به احکام خدا و شرایطی که در قانون اساسی و اسلام برای رهبری قرار داده، این را فرموده و به عنوان یک شاهد عادل که اعدل العدول یا عادل‌ترین همه عادل‌ها شهادت داده است که این آقا تمام شرایط را دارد. پس اگر مرضی نباشد و اگر کسی عدالت و رهبری امام را قبول داشته باشد، همین کافی است که واجد شرایط بودن شخصی را که امام فرموده‌اند برای انسان احراز شود و بتوانند به همین اکتفا کنند. البته ممکن است پرسیده شود آیا خبرگان صرفاً چون امام فرموده بودند، صلاحیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری را احراز کردند یا چیز دیگری هم بوده است؟
البته عرض کردم از باب این که این شهادت شاهد عادلی است که در تمام مراحل به عدالت و تقوای وی سر سوزنی شک وجود ندارد، یک شاهد کافی است و همه کسانی که می‌شنوند، اگر امام را شناخته باشند، یقین پیدا می‌کنند که این شخصی که امام فرموده است، تمام صلاحیت را دارد، لکن واقع امر این است، آن طور که در قانون اساسی آمده است، خبرگان باید در مورد صلاحیت اشخاصی که برای رهبری انتخاب می‌شوند تحقیق و بررسی کنند. یعنی اگر امام هم نفرموده بود، باید خودشان حساب کنند که اگر چند مجتهد عادل داریم که دارای سیاست، تدبیر، مدیریت و شجاعت هم هستند، کدام یک بهتر است؟ برای این که نکند کسی را که می‌خواهند انتخاب کنند اولاً شرایط را نداشته باشد و یا نکند کسی بهتر از او باشد.

آیا در مورد مباحثی که مطرح فرمودید، نکته دیگری باقی مانده است؟

انتخاب مقام معظم رهبری در زمانی بود که هنوز تغییرات قانون اساسی به رأی مردم گذاشته نشده و رفراندومی که امام فرموده بودند هنوز انجام نشده بود. از آنجا که شرط مرجعیت در قانون اساسی سابق وجود داشت، شاید در ذهن برخی آمده بود که رأی خبرگانی که به ایشان رأی دادند، درست نیست، چون مرجعیت ایشان در آن زمان مثل امروز که کثیری مقلد دارند، آشکار و بیّن نبود. چنین شبهه‌ای ممکن است در اذهان آمده باشد، کما این که تازگی‌ها این شبهه را از بعضی‌ها شنیده‌ام. برای این که چنین شبهه‌ای در اذهان پیش نیاید، پس از آن که قانون اساسی اصلاح شد به رفراندوم گذاشته شد و با رأی کثیری به تصویب رسید، هیأت رئیسه خبرگان رهبری تصمیم گرفتند بار دیگر جلسه‌ای را برای انتخاب احتیاطی مقام معظم رهبری برگزار کنند. خاطرم هست در همان سال ۱۳۶۸ پس از این که از کار درس و بحث و حوزه فارغ شده بودیم و مسأله بازنگری قانون اساسی هم تمام شده بود، در سفری به مشهد مشرف شدم که زنگ زدند به تهران بیایید، چون می‌خواهیم دو باره اجلاسیه‌ای برای انتخاب مقام معظم رهبری برگزار کنیم. آمدم تهران و گمانم در مرداد ۱۳۶۸ این اجلاسیه تشکیل شد و از خبرگانی که حضور داشتند رأی‌گیری به عمل آمد و تعداد افرادی که به ایشان رأی دادند بیشتر از دفعه اول بود. مجموع افراد در آن موقع ۸۳ یا ۸۴ نفر بودند که اگر ۴۲ نفر هم رأی می‌دادند کافی بود، اما در خصوص رهبری باید حداقل دوسوم آرا باشد. یعنی از ۸۴ نفر حداقل ۵۶ نفر باید رأی مثبت می‌دادند. یادم هست بار اول بیش از چهارپنجم رأی دادند و فکر می‌کنم از ۷۰ نفر بیشتر شد، اما بار دوم نزدیک به ۸۰ نفر رأی دادند. هیأت رئیسه خبرگان این کار احتیاطی را کردند و مقام معظم رهبری از سوی خبرگان تأیید و تعیین و به مردم اعلام شد. این کار انجام شد تا سر سوزنی شبهه باقی نماند که افرادی بگویند انتخاب مقام معظم رهبری طبق قانون اساسی قبلی بوده است و الان ارزش ندارد.
این کاری است که انجام شد و به نظر من ذکر این نکته لازم بود. قهراً همه برادران و خواهرانی که الان به لطف خداوند در زمان فعلیت رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هستند خاطرجمع باشند که عده‌ای از علمایی که در میان آنها فقهایی بودند که برخی از آنها در همان زمان یا بعداً به مرجعیت رسیدند و دیگران هم فضلای عدولی بودند که توجه داشتند، علمای شهرستان‌ها یا فضلایی که ساکن بودند، اشخاص متعهد و متدینی بودند و با دقت و احتیاط کامل به قضیه رسیدگی کردند و همه شرایطی را که باید در رهبر موجود باشد، در مقام معظم رهبری یافتند و کسی را بهتر از ایشان برای این کار نداشتند و نیافتند.
بحمدالله تعالی اشتغال به این سمت و انجام این وظیفه در مورد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در طول بیش از ۲۰ سال، با توجه به خدا و با تقوای لازم، مخصوصاً تقوا در رهبری همراه بوده و برای ما ثابت کرده که انصافاً خداوند کمک کرده است تا خبرگان بتوانند کسی را که از همه جهت شایستگی دارد و گذشت زمان هم شایستگی ایشان برای رهبری نظام را اثبات کرده است، انتخاب کنند و بحمدالله ایشان تاکنون رهبری سالم و صحیحی داشته‌اند و امیدواریم رهبری ایشان همچنان با صحت و سلامت ادامه یابد تا این نظام مبارک اسلامی به دست ولی امر حضرت ولی‌عصر(عج) سپرده شود.
رهبری نظام اسلامی وظیفه‌ای است که خداوند به عهده رهبر قرار داده است. البته وقتی کسی رهبر امت و جمعی شد، در دنیا هم توجه آن جمع و آن کشور به اوست و سر زبان دیگران هم قرار می‌گیرد که بالاخره رهبر این نظام است، و لکن خداوند تبارک و تعالی وقتی این سمت را برای کسی قرار می‌دهد، فقط برای این نیست که عنوانی داشته باشد. این سمت را در ابتدا خداوند برای پیامبر اسلام(ص) قرار داد. خداوند در قرآن شریف در سوره احزاب آیه ۶ می‌فرماید: «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ»، یعنی پیامبر(ص) نسبت به مردم از خودشان بیشتر اختیار دارد. در واقع پیامبر(ص) که ولی امر است، اختیاردار مردم است و طبعاً همان مقام ارج و قربی را که بین خود مردم و دیگر مؤمنین جهان پیدا می‌کند، برایش پیدا می‌شود، اما این برای این نبوده که خدا خواسته است فقط به پیامبر ارج و قربی بدهد، بلکه خواسته دستورات خود را که به‌واسطه پیامبر(ص) برای مردم لازم و بیان شده است، درست اجرا کند.
بعد از پیامبر(ص) حضرت امیر(ع) عهده‌دار این وظیفه شد. خداوند در آیه غدیر به پیامبر(ص) فرمود: «بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ» به مردم برسان آنچه را که از سوی حق تعالی نازل شده است. در روز عید غدیر هم پیامبر بزرگوار، ولایت امر امیرالمؤمنین(ع) را به مردم رساند. قهراً خداوند امیرالمؤمنین(ع) را به عنوان ولی امر مردم تعیین کرده است و همین طور در مورد سایر ائمه(ع) تا حضرت ولی‌عصر(عج). منتهی چون در زمان غیبت دست مردم از رسیدن به خدمت ایشان کوتاه است، کسی را که مثل آنها سرپرستی امت و کشور اسلامی را درست اداره کند و در مقابل افرادی که خارج از امت اسلامی کار می‌کنند، کشور را اداره کند، برای این که این کار انجام شود، خدا فقیه عادلی را که همه احکام اسلام را بداند و قدرت، شجاعت و مدیریت کافی هم برای اداره کشور داشته باشد، قرار داده است. وقتی این جور شد، وظیفه مردم نسبت به این ولی امر این است که از ایشان تبعیت کنند. یعنی وظیفه خدایی مردم است و اگر کسی بی‌اعتنایی کند، مثل بی‌اعتنایی کردن به ولایت امر امیرالمؤمنین(ع) و پیامبر اسلام(ص) است. همه اختیاراتی را که خداوند در امر اداره امت به پیامبر(ص) و ائمه(ع) داده، عیناً به ولی فقیه عادل و دارای شرایط لازم داده شده است و مردم هم وظیفه دارند در برابر فقیهی که عادل است و وظایف اسلامی خود را درست انجام می‌دهد، تابع و عامل به وظیفه باشند.
خواهران و برادرانی که زمان حضرت امام(ره) و اوایل انقلاب را درک نکرده‌اند، باید توجه کنند که اگر در انجام وظیفه‌ای که در مقابل اوامری که رهبر در اعمال ولایت و رهبری‌شان دارند کوتاهی کنند، گناه بزرگی انجام داده‌اند. باید سعی کنیم رهبری نظام را تقویت و از دستورات ایشان در مقام رهبری اطاعت کنیم.
ان‌شاءالله تعالی کشور ما با یک رهبری صحیح و اراده اسلامی صحیحی که با مدیریت درست انجام شود به حضرت ولی‌عصر(عج) سپرده شود و ان‌شاءالله همه ما به آن زمان برسیم.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

ارسال دیدگاه


نُه − 5 =

رفتن به بالا