شما اینجا هستید : خانه » دسته‌بندی نشده » پیام فرمانده از قرارگاه به خطوط مقدم نمی‌رسد

گفت‌وگو با دکتر مجید شاه‌حسینی پیرامون نگاه و مشی فرهنگی مقام معظم رهبری

پیام فرمانده از قرارگاه به خطوط مقدم نمی‌رسد

چکیده پیام فرمانده از قرارگاه به خطوط مقدم نمی‌رسد :

مصاحبه گرفتن یک شاگرد از استادش، همیشه کار جسورانه و سختی است. به ویژه اگر که گفت‌وگو بر سر موضوع دشوار و حساسی همچون بررسی مشی فرهنگی مقام معظم رهبری در 25 سال زعامت ایشان هم باشد. اما از آنجا که کمتر چهره‌ای در جبهه‌ فرهنگی انقلاب اسلامی، جامعیت دکتر «مجید شاه‌حسینی» را به عنوان یک صاحبنظر و البته معلم داراست و نیز از حیث سوابق اجرایی و مدیریتی در حوزه‌ فرهنگ و هنر هم‌تراز ایشان است، این جسارت را مرتکب شدیم و به سراغ مدیرعامل سابق بنیاد فارابی، مدیر گروه معارف شبکه اول سیما، دبیر چند دوره جشنواره فجر و استاد کنونی دوره آموزش هنر حوزه هنری رفتیم و ایشان نیز با وجود اکراه همیشگی به گفت‌وگو‌های رسانه‌ای و نیز محدودیت وقت، بالاخره راضی به این گفت‌وگو شد و زمان استراحت بین دو کلاس خود را با وجود روزه‌داری به ما اختصاص داد. آنچه در ذیل می‌خوانید، مشروح گفت‌وگوی ما با «دکتر مجید شاه‌حسینی» پیرامون نگاه و نظرات فرهنگی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در طول مدت رهبری ایشان است:

پیام فرمانده از قرارگاه به خطوط مقدم نمی‌رسد
آقای دکتر شاه‌حسینی! اخیراً وزیر ارشاد -آقای علی جنتی- جمله جالبی گفته‌اند با این مضمون که در یکی از ملاقات‌ها که با رهبر انقلاب داشتم به ایشان گفتم که نه وزرای قبلی ارشاد توانستند تمام انتظارات شما درباره فرهنگ را برآورده کنند و نه من می‌توانم این کار را انجام دهم…

ایشان این جمله را در گفت‌وگو با رسانه‌ها گفته است؟

بله این جمله در تمام رسانه‌ها منتشر شده است…

پس نتیجه تبعی‌اش این می‌شود که آقا! شما مطالبات‌ و انتظارات‌تان را تعطیل بفرمایید. البته درباره مطالبات فرهنگی مقام معظم رهبری قاعدتاً بیش از همه و پیش از همه خود ایشان برای پرداختن به این موضوع شأنیت بیان دارند و اگر ما حرفی می‌زنیم و فهم ناقص‌مان را از بیانات ایشان بیان می‌کنیم، بدین معنا نیست که منظور نظر آن بزرگوار دقیقاً همان چیزی است که ما می‌فهمیم. ما کسی نیستیم و در حوزه‌ اجرا هم قرار نداریم، اما کسانی که در موضع اجرا قرار می‌گیرند و مدیریت‌های عالی فرهنگی را احراز می‌کنند و بر این صندلی‌ها می‌نشینند، دیگر نمی‌توانند بگویند که ما فهم شخصی‌مان را از مطالبات رهبری اعمال می‌کنیم. آنها به شخص رهبری دسترسی و در جلسات منظم فرهنگی توفیق حضور دارند و این مطالبات را از خود ایشان می‌شنوند. اگر آنها چنین برداشتی دارند، به نظر می‌رسد فحوای این برداشت این است که انتظارات مقام معظم رهبری در حوزه فرهنگ نشدنی و تحقق‌ناپذیر است و طبیعتاً این انتظارات باید تعدیل شود.
بنده عرض می‌کنم که لطفاً حرف‌شان را صریح بگویند. اگر هم این برداشت بنده سوءتفاهم است و وزیر ارشاد چنین نظری ندارند، باید صریح بگویند که انتظارات ایشان بحق، درست و تحقق‌پذیر است، اما بضاعت منِ مدیر نیست که آن را انجام بدهم. چون ضعف‌هایی در من هست و به دلیل شرایط زمانی و مکانی محدودیت‌هایی دارم که برای هر مدیری می‌تواند وجود داشته باشد. اما لطفاً اصل مطالبات را زیر سؤال نبرند و مورد اهمال، غفلت و تغافل قرار ندهند. مطالبات مقام معظم رهبری حتی از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای کسانی که توفیق حضور در جلسات ایشان را داشته‌اند ـ که من چنین توفیقی را نداشته و از لسان چنین افرادی شنیده‌ام ـ مطالبات دقیق، شفاف و درستی بوده هستند.

ما هم می‌خواهیم این گفت‌وگو را از همین جا شروع کنیم. مگر مطالبات و انتظارات فرهنگی حضرت آقا چه چیزهایی هستند که وزیر ارشاد فعلی می‌گوید نه من می‌توانم آنها را برآورده کنم نه قبلی‌ها توانستند؟

اولاً از نگاه ایشان فرهنگ یک پدیده جهانشمول است و مصادیق فرهنگ را هم مصادیقی جهانی می‌دانند و به تجارب قرین احترام و معقول فرهنگی کشورهای دیگر همیشه احترام گذاشته، آنها را مطالعه کرده‌ و اشراف کافی در آن زمینه داشته‌اند و همواره حرف‌شان این بوده که باید از دستاوردهای مفید دیگران استفاده کنیم.
اما آنچه که نظر ایشان را از آرای دیگران متمایز می‌کند و نقطه قوت و مزیت تفکر ایشان محسوب می‌شود، اشراف ایشان به فرهنگ و هنر دینی به دلیل قدمت مطالعه و استمرارشان در این زمینه است و لذا این جنبه را معمولاً در کلام‌شان خیلی پررنگ می‌بینیم. ایشان همیشه سعی کرده‌اند در راستای ترویج فرهنگ دینی در جامعه تلاش کنند و بر خلاف کسانی که فرهنگ امروز جامعه را کاملاً سالم ومناسب می‌دانند، ایشان آن را امری قابل ارتقا می‌دانند و برعکس کسانی که می‌گویند این ملت در تاریخ بی‌نظیر است و فرهنگش نقص ندارد و چنین است و چنان است، مقام معظم رهبری به نقاط قوت فرهنگ ما بیش از این آقایان واقفند‌ و معتقدند که فرهنگ امری ارتقاپذیر است و باید از این سطحی که هست بالاتر و بالاتر برود و درمان بسیاری از دردهای جامعه ما و جامعه جهانی تنها و تنها، ارتقای فرهنگی است.
برای این که از فرهنگ صحبت کنیم، به یک مقدمه ناگزیر به نام مفهوم تمدن نیاز داریم. تمدن هم نه به معنای civilization که مورد نظر غربی‌ها و به معنی شهری شدن است، بلکه تمدن به معنای مجموعه‌ای از شیوه‌های زیستی و نسبت انسان با جهانی که در آن زندگی می‌کند و باوری که مدل خاصی از زندگی را برای او و همفکرانش در این عالم ایجاد رقم می‌زند. شهرنشینی بخشی از تمدن انسان معاصر هست، ولی همه آن civilization مورد نظر غربی‌ها نیست.
شیوه‌ زندگی آدمی بر اساس باورهای قلبی و آموزه‌های فکری او شکل می‌گیرد و به یک تمدن مشخص می‌انجامد. اگر در آن باورهای قلبی و آموزه‌های فکری خللی وجود داشته باشد، نهایتاً خود را در تمدن و فرهنگ آن جامعه نشان می‌دهد. انسان‌هایی که در برخورد با عالم، فاعل و کنشگر نیستند و معتقدند در این عالم وظیفه خاصی نداریم و همین که باشیم و عالم را خراب نکنیم، بهترین کار ممکن را انجام داده‌ایم و رویکردی کنش‌پذیر و منفعلانه نسبت به زندگی دارند، نهایتاً هم به مدلی از تمدن‌ها و فرهنگ‌های منفعلانه می‌رسند.
انسان‌های کنشگر، تمدن‌ و فرهنگ‌ کنشگر دارند. نگاه دینی این گونه است، البته کنشگری بر مبنای اصولی که دین برای ما تجویز می‌کند. قبل از تمدن، ما اصل باور و ایمان را داریم و ایمانی هم که از آن سخن می‌گوییم، ایمانی الهی و توحیدی است که تمدن توحیدی را ایجاد می‌کند. اگر این ایمان از جنس باورهای سکولار و belief و صرفاً یک جور تئوری و Theo با ریشه یونانی باشد، طبیعتاً نوع دیگری از تمدن و به تبع آن مدل دیگری از فرهنگ را پدید می‌آورد.
فکر می‌کنم حضرت آقا در نگاه‌های فرهنگی‌شان همه‌ این مسیر را می‌بینند، به همین دلیل است که همیشه از باورها و آموزه‌های ایمانی شروع می‌کنند و نهایتاً به شیوه زیست و سبک زندگی می‌رسند و در نتیجه، فرهنگ بحثی جدی و بسیار مهم می‌شود. چون تا آن دو قدمِ قبل را تعریف نکرده باشیم، در مصادیق فرهنگی با یکدیگر دچار سوءتفاهم خواهیم شد.
فی المثل فلان تئاتر بسیار زشت و قبیح روی صحنه دارد اجرا می‌شود. مدیر محترم می‌گوید خیلی هم تئاتر خوبی است و در فرم و اجرا یک شاهکار و برای ما کلی توفیق است که توانسته‌ایم چنین تئاتری را روی صحنه ببریم. غافل از این که این مدیر فرهنگی آن دو فاز قبلی را لحاظ نکرده و از خودش نپرسیده که این کاری که از نظر بنده خیلی خوش فرم و خوب است، چقدر با مبانی تمدنی شیعه سازگار و با باور ایمانی و اعتقادی ما هماهنگ است و اگر نتواند در اینجا امتیاز لازم را احراز کند، فرم مسأله‌ای را حل نمی‌کند که هیچ، آفت سنگین‌تری خواهد بود و ضربه‌ی سخت‌تری خواهد زد.

 

 

به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر بیشترین آسیب از طرف همین مدیران فرهنگی ظاهرنگر و فرم‌پرست به فرهنگ ما وارد شده است…

بله، متأسفانه تعدادی از مدیران فرهنگی رسانه‌ای ما تکنسین‌های فرمالیست هستند، یعنی حتی تکنوکرات هم نیستند و فهم متعالی از تکنیک ندارند؛ بلکه فهم‌های بسیار نازلی دارند، بنابراین فرم را تقدیس می‌کنند و چون به‌قدر کافی فرم‌های متنوع و زیبا را هم ندیده‌اند، در مواجهه با تکنیسین‌های دیگری که اسم‌شان هنرمند است، معمولاً کم می‌آورند. آن قدر مفاهیم خاص و تجریدی در ساحت هنر زیاد و فراوانند که اگر مدیری آنها را ندیده باشد، در مواجهه با فرم‌های مختلف دچار حقارت می‌شود و جلوی آنها کم می‌آورد و در مقابل هنرمندان، بشدت دست پایین‌تر را خواهد داشت و توسط آنها مدیریت می‌شود.
در صورتی که اگر مدیر مصادیق کافی را دیده باشد و در این ساحت چشم و دل سیر باشد و بنیان‌های ماقبل فرهنگی ـ شامل تمدن و ایمان ـ در ذهن او به‌درستی تعریف شده باشند، دیگر این قدر ساده از اصول خود عقب‌نشینی نمی‌کند. مدیر فرهنگیِ فاقد مبنا و اصول، یک فاجعه است و آن چنان در عالم فرم غرق می‌شود که امروز حرفی می‌زند و فردا حرفی کاملاً خلاف آن را می‌گوید، چون هر دو با فرم زیبا بیان شده‌اند و آن مدیر، شیفته فرم و از درک معنا و نسبت معنا با مبانی تمدنی ما و همین طور از ارتباط این فرم با مسائل ایمانی ما غافل و عاجز است و نمی‌تواند بین آنها ارتباط برقرار کند.
ببینید این یک سیر است که از باور به شیوه زندگی و از شیوه زندگی به فرهنگی می‌رسد که آن جامعه اقتضا می‌کند. اگر مثلاً حیا در فرهنگ ما وجود دارد و می‌خواهیم آن را به عنوان یک فرهنگ در جامعه‌ خودمان منتشر کنیم، قاعدتاً این فرهنگ یک پیشینه تمدنی و ایمانی – ماقبل تمدنی- دارد که هر دو مهم هستند. اگر این ظرفیت‌های پیشینه‌ای را ندانیم، لابد می‌خواهیم با فرم‌های زیبا به دختر و پسر امروز بگوییم پوششی در حد شأنت اختیار کن، آن هم با مدل‌سازی‌های فراوان. عیبی ندارد. می‌توانیم در زمینه‌ی حجاب و عفاف هم مد داشته باشیم، اما موکول به تأمین حلقه‌های قبلی است. اگر حلقه‌های قبلی شامل ایمان و تمدن صحیح درست نشده و فرهنگ صحیح پا نگرفته باشند، در مصادیق فرهنگی خیلی زود دست‌مان تهی می‌شود و همین حجاب‌های متکثر و متنوع موجود هم دل مخاطب را می‌زنند و به سراغ الگوهای بدحجابی و بی‌حجابی می‌رود، مگر این که مبانی ایمانی و تمدنی حیا را به عنوان یک فرهنگ در او نهادینه کرده باشید و بعد بر اساس آن به او لباس پیشنهاد بدهید و حالا می‌تواند در این لباس تنوع و تکثر هم داشته باشید.
پس نمی‌شود که از خانه‌ی آخر با مخاطب شروع کرد و گفت: مخاطب عزیز! مگر تو به دنبال فرم نیستی؟ ببین من چه فرم‌های قشنگی به تو می‌دهم، پس به نمایشگاه من بیا و از این فرم‌ها استقبال کن. وقتی در فرم با کسی به تفاهم می‌رسیم، این خطر وجود دارد که فردا، مفاهمه‌ ما خیلی زود پایان بپذیرد، چون فرم‌های جذاب‌تر از من هم که مبانی اعتقادی مرا رعایت نکرده‌اند، وجود خواهند داشت.
به نظر می‌رسد این مشکل اصلی ساحت فرهنگ ماست، یعنی یک جور مدزدگی و تنوع‌طلبی در ساحت فرم. تازه مدیر گاهی وقت‌ها همین حداقل‌ را هم نمی‌داند و مشاور می‌گیرد تا در زمینه فرم هنری به او کمک کند! چون بر هنر conceptual، هنر مینی‌مالیستی، هنرهای خیلی ناز و nice و ظریف غربی اشراف کامل ندارد و لذا ترجیح می‌دهد کارشناس بگیرد که او برایش توضیح بدهد. بعد هم ممکن است بر اساس توضیحات مشاورینش دست به تصمیمات فرهنگی بزند.

این آسیب آیا در کلام رهبری هم منعکس شده است؟

بله، این ره‌گفت اصلی را در فرمایش‌های آقا خیلی می‌بینیم. بنده فکر می‌کنم ما تا با این مبنا آشنا نشویم، با نظر مقام معظم رهبری در ساحت فرهنگ هم‌افق نیستیم و چون داریم بر اساس آزمون و خطا رفتار می‌کنیم، می‌توانیم به تعداد مصادیقی که از ما در مسائل فرهنگی بروز می‌کند، خطا کنیم.
این مهم‌ترین نکته‌ای است که من از کتاب «دغدغه‌های فرهنگی» می‌فهمم. در این کتاب حضرت آقا ضمن این که مصادیق فراوانی را کاملاً باتقوا مطرح می‌کنند و حتی‌المقدور کشف سرّ نمی‌کنند و نمی‌گویند که چه آدم‌هایی چه باورهای غلطی دارند، ولی آن باورهای غلط را به‌درستی نقد می‌کنند و بعد سیر باور، ایمان، اعتقاد به شیوه زندگی، الگوی زندگی یا life style را طی می‌کنند و از آنجا به مفهومی به نام فرهنگ و از فرهنگ به چیستی مصادیق فرهنگی در جامعه‌ می‌رسند.
این را بگویم که تا این سیر را طی نکنیم در این مسیر به جایی نخواهیم رسید. هنر دینی یعنی این. فرهنگ دینی یعنی فرهنگی که این سیر را طی کرده و از این آبشخور سیراب شده باشد، واگرنه در مصادیق هر کسی سلیقه خودش را می‌گوید و بعد هم این سلایق در تعارض با هم قرار می‌گیرند و می‌شود بخشی از این آشفته‌بازاری که امروز در ساحت هنر و فرهنگ شاهدش هستیم.

به نظر می‌رسد نگاه حضرت آقا به فرهنگ یک نگاه جبهه‌ای است و ایشان قائل به تقسیم‌بندی در حوزه فرهنگی هستند که شاید یکی از مصادیق آن جبهه‌ مؤمنین و جبهه روشنفکری باشد. اما با برداشت غلطی که اغلب مدیران ما از تعبیر «جذب حداکثری» حضرت آقا دارند، کمتر مدیری را می‌بینیم که قائل به الک کردن هنرمندان بر اساس این نگاه جبهه‌ای باشد. حتی عده‌ای می‌گویند آقا قائل به خودی و غیرخودی کردن نیستند و سریع ماجرا را صفر و صدی می‌کنند. وقتی به بیانات حضرت آقا -مثلاً همین امسال درباره جناح فرهنگی مؤمن- نگاه می‌کنیم، این طیف‌بندی را خیلی واضح می‌بینیم. اگر مایلید راجع به حدود و ثغور این طیف صحبت بفرمایید.

اولاً کسانی که خیلی به اصل «جذب حداکثری و دفع حداقلی» معتقدند یک چیز را نمی‌دانند و آن هم این که خودشان به این عمل عامل نیستند، چون در جایگاه مدیریتی، اصلاً رفتارشان این را نشان نمی‌دهد که به «جذب حداکثری و دفع حداقلی» قائلند. در موضع اجرا بعضی از آنها بشدت رانت‌خوار، دوست‌باز، رفیق‌باز و رانت‌باز هستند. خیلی‌ها که این شعار را می‌دهند، خودشان عامل به این شعار نیستند، ولی برای این که دهان ارزش‌گرایان را ببندند می‌گویند مگر خود آقا نگفته‌اند؟ بنابراین دست ما را باز بگذارید که با هر کسی که دل‌مان خواست تعامل داشته باشیم. از این فرمایش آقا این را فهمیده‌اند. بله، آقا چنین تأکیدی داشتند و تأکید درستی هم هست. «جذب حداکثری و دفع حداقلی» در جایگاه خودش حرف بسیار درستی است، البته تا آن جایگاه کجا و فاعل این سیاست چه کسی باشد. این خیلی مهم است.
مثالی می‌زنم. امروز یعنی ۱۸ اردیبهشت سال ۹۳، آزمون استعدادهای درخشان در کل کشور است. می‌دانید این فراخوان عام است و از طریق رسانه‌های عمومی اطلاع‌رسانی می‌شود و هر دانش‌آموز ایرانی حق شرکت در این آزمون را دارد. این فرصت برای همه فراهم است. کسانی در این آزمون انتخاب می‌شوند، کسانی رزرو هستند و کسانی وارد این مدل تعلیم و تربیت می‌شوند. عده‌ای نمی‌توانند این سیستم را تحمل کنند و از وسط دوره کنار زده می‌شوند و فقط تعداد خاصی به آخر می‌رسند. حالا بنده بروم و اقامه دلیل کنم که بچه من باید سر این کلاس باشد. مگر آقا نفرمودند جذب حداکثری و دفع حداقلی؟ این بچه‌ی من اگر سر این کلاس نیاید حیف می‌شود، حرام می‌شود. می‌گویند آقا! این فرصت را قبلا داده‌اند. تاریخ این روز بوده. شما باید ثبت‌نام و شرکت می‌کردی. این فرصت به شما داده شده بود، اگر استفاده می‌کردید می‌توانستید به مراحل بالاتر هم بروید و شرکت کنید. این کلاسی که مثلاً الان سال چهارم دبیرستان تیزهوشان است، دیگر جای شما نیست و نمی‌توانی با استدلال جذب حداکثری و دفع حداقلی حضور داشته باشی.
این خیلی مهم است که این جمله را در کدام مرحله می‌گوییم و تازه گوینده این جمله چقدر صادق است. آیا مثل برگزارکنندگان این کنکور از طریق یک آزمون و امکان ورود علی‌السویه می‌گوید یا آن مدیر محترم فرهنگی هزار رانت برای فامیل و خواص فرهنگی خودش دارد؟ ان‌شاءالله که این طور نیست. دارم طرح موضوع می‌کنم. بعد هم به محض این که در مقابل مطالبات به‌حق دوستان ارزش‌گرا قرار می‌گیرد، به این بیان حضرت آقا متمسک می‌شود، بنابراین یادمان باشد این جمله را کجا می‌گویند.
شما برای کلاس اول هنر فراخوان عام می‌زنید. در این آزمون ورودی باید آغوش باز داشته باشید. در مرحله اول نمی‌توانید نسبت به آدم‌هایی که نمی‌شناسید، گارد داشته باشید و بگویید هنوز خودی بودنت احراز نشده است، اصلاً جلو نیا، بلکه می‌گویید بیا و مبانی فکری، شیوه هنری، اسلوب و روش‌ات را مطرح کن. همان طور که در هر آزمونی این گونه است که در جایی باید مورد ارزیابی قرار بگیری. اگر قابلیت‌های شما در این آزمون احراز شد، می‌توانی از ظرفیت‌های بالاتری در ساحت فرهنگ و هنر برخوردار شوی، اما این معیارها فراتر از آن است که آیا پسرخاله فلان مدیر عالی‌قدر هستی یا نیستی؟ دوست صمیمی و هم حزب و هم باند او هستی یا نیستی؟ مخالف نظام جمهوری اسلامی ایران هستی یا نیستی؟
گاهی می‌بینیم برای مخالفین و معارضین سفره خاصی پهن می‌شود. در اینجا داریم اپوزیسیون‌سازی و اپوزیسیون‌پروری می‌کنیم. یادمان نرفته است وزیر ارشادی را که طبق آنچه نقل می‌شود به خانه فلان خواننده خانه‌نشین رفت که شما حیف هستی و چرا باید این ظرفیت در خانه بماند و الان آن خواننده آکادمی دارد و مسابقه برگزار می‌کند و یک ظرفیت بالقوه فرهنگی مخالف جمهوری اسلامی ایران است. شاید اگر از آن مدیر بپرسید بگوید خواستم عدالت فرهنگی را در مملکت اجرا کنم. مگر در آن دوره‌ای که این خانم قبل از انقلاب عرصه‌ اجرا را در اختیار داشت، عدالت فرهنگی برای مؤمنین و متدینین هم فراهم بود که حالا بعد از انقلاب، در حالی که حتی شرع هم به او چنین اجازه‌ای را نمی‌داد، شما به او عرصه‌ برای عرض اندام می‌دهید که حالا هم برود و بشود اپوزیسیون بالقوه نظام در آن سوی مرزها.
خیلی باید دقت کنیم و در این شعار درست، دچار عوام‌زدگی نشویم. فعلاً این شعار دستاویز هر آدمی شده است که می‌خواهد با هر ضد انقلاب و مغرضی کار کند و بعد هم که با انتقاد صحیح دیگران در این عرصه روبرو می‌شود که چرا با این آدم کار کردی و این چه محصولی بود که از کار با او حاصل ‌شد، جواب بشنوید که مگر آقا نفرمودند جذب حداکثری و دفع حداقلی؟ فعلاً به نظر می‌رسد از این فرمایش یک استفاده ابزاری می‌شود. اما بیانات و توضیحات حضرت آقا در کتاب «دغدغه‌های فرهنگی» ناظر بر این است که ایشان از این جمله چنین مقصودی ندارند که قرار است همه آدم‌ها از کلاس اول تا فارغ‌التحصیلی فرصت‌های یکسانی داشته باشند. خیلی مهم است اول این جمله را بفهمیم و بعد آن را بیان کنیم.

یکی دیگر از نکاتی که در کلام رهبری فراوان به چشم می‌خورد این است که حضرت آقا بارها از هنرمندان جبهه خودی خواسته‌اند که با هم دچار اختلاف نشوند که این باز هم موید همان نگاه جبهه‌ای است. در سال‌های اخیر، مخصوصاً بعد از فتنه ۸۸ احساس می‌کنیم بین هنرمندانی که به نظام و انقلاب و رهبری اعتقاد هم دارند، اختلافاتی به وجود آمده که صدمات زیادی هم داشته است. این موضوع از کجا نشأت می‌گیرد؟ چرا این جبهه گاهی به نظر می‌رسد که متشتت شده و اولویت‌ها در آن جابه‌جا شده است.

این وضعیت مرا به یاد اندلس می‌اندازد. البته ان‌شاءالله سرنوشتی که برای اندلس پیش آمد، برای ایران پیش نخواهد آمد. منظورم این تشتت و تفرقه است. در اوج جنگ‌های حکومت اسلامی اندلس و نظام کاستیلی که متعصب‌ترین مسیحیان شبه‌جزیره ایبریا بودند و با مسلمین ستیز داشتند، گروهی از امرای مسلمین، وقتی در امارت با برادر یا پسرعمویشان حرف‌شان می‌شد، به سمت کاستیلی‌ها می‌رفتند و برای حمله به مسلمین با آنها متحد می‌شدند! این خیلی عجیب است که امرای مسلمان چون در تقسیم ارث پدری مغلوب واقع می‌شدند، به سراغ یک آدم گردن‌کلفت کاستیلی مثل El Cid (اِل‌سید) می‌رفتند. البته اگر این اِل‌سید شخصیت واقعی باشد که ظاهراً در قرون وسطی بوده و برای خودش بساطی به راه انداخته بود. جالب است آنها واژه عربی «اَلسِّید» را به «اِل‌سید» ترجمه کرده‌اند. اساساً این تعبیر به این دلیل بود که گروهی از اعراب مسلمان واداده یا حتی مسلمانان واداده اندلس، برای این که در رقابت با رفقای دینی خودشان کم نیاورند، به سراغ مسیحی‌ها و صلیبی‌ها می‌رفتند و از آنها کمک می‌خواستند!
حالا ظاهراً این وضعیت دارد در کشور ما هم اتفاق می‌افتد. یعنی گاهی وقت‌ها کسانی از دوستان هنرمند که ظرفیت کافی ندارند، دچار حالتی از فرصت‌طلبی و دم غنیمتی می‌شوند و برای متاع دنیوی و تقسیم آن و برای غلبه بر رفقای همفکر و به دست آوردن سهم بیشتر، به سمت رقبایشان می‌روند و با آنها ائتلاف پیدا می‌کنند و باز جذب حداکثری و دفع حداقلی را بهانه می‌کنند، غافل از این که ما نباید از کسی که هم‌اعتقاد و هم‌ریشه و هم‌جبهه ماست، قطع و با جبهه دیگری که آبشخور فرهنگی او ضد باورهای ماست، ائتلاف کنیم.
در نتیجه این اختلاف با خودی و ائتلاف با غیر است که می‌توان اوج فاجعه را در فضای اندلس مشاهده کرد. مسلمین اندلس متوجه نبودند دارند در چه مهلکه‌ای پا می‌گذارند. نتیجه آن مهلکه هم خیلی تلخ بود و به بیرون راندن اسلام از کل جزیره ایبریا منجر شد و اندلس به یک عبرت تاریخی تبدیل شد.
بنابراین بیانات حضرت آقا کاملاً جبهه‌ای است، ولی یادمان باشد حزبی نیست. بعضی‌ها نگاه شخصی و مسائل کاملاً موردی را با مسائل جبهه‌ای اشتباه می‌گیرند. نگاه آقا به ساحت فرهنگ، جبهه‌ای است. ایشان فرهنگ را در دنیا جبهه‌ی عظیمی میان حق و باطل می‌دانند، اما این که آن را فرقه‌ای تعریف کنیم، نازل کردن درخواست ایشان است. باید به این نکته دقت کنیم که ان‌شاءالله این مطالبه را در همان عظمتی که صورت گرفته، دنبال کنیم.

 

 

اخیراً حضرت آقا اعلام کرده‌اند در مورد فرهنگ نگران هستند.

سال‌هاست که ایشان این نکته را می‌فرمایند. اخیراً هم تأکید کرده‌اند.

به نظر شما مهم‌ترین نگرانی حضرت آقا چیست و مهم‌ترین کاری که می‌توانیم برای رفع این نگرانی کنیم چیست؟

مشخص است. نگرانی ایشان همان نگرانی‌ای است که امیرالمؤمنین(ع) در اول حکمت کمیل بن زیاد از آن یاد می‌کنند. در آغاز این حکمت آمده است: «یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَه فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ النَّاسُ ثَلَاثَه فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاه». ایشان هم دقیقاً مردم را به سه دسته تقسیم می‌کنند. این که برخی می‌گویند مردم را تقسیم نکنید، در ساحت فرهنگی چاره‌ای جز تقسیم‌بندی نیست. مردم سه گروه هستند. یا عالم ربانی هستند و به آن ساحت عالی کمال و فرهنگ و ایمان رسیده یا متعلم سبیل نجات است و یا پشه‌ گریزان در بادند که به هر سمت و سویی می‌روند. بعد می‌فرمایند، من حرف زیادی در سینه دارم: «إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَه بَلَی أَصَبْتُ» که ای کاش حاملی برایش پیدا می‌کردم. بعد تذکری می‌دهند که این نگرانی معطوف به آن است، این است: «لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ»: مضمون این است که آدم باهوشی را که مُخ او مدیریتی است، پیدا می‌شود که فرهنگ و ارتباط با مخاطب را بفهمد و هوشیاری لازم برای فهم این مطالب را داشته باشد، ولی «غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ» است، یعنی امانتدار نیست و اگر اینها را یاد بگیرد، در خلاف جهت صحیح از آنها استفاده می‌کند و نمی‌شود این حکمت را به او آموزش داد. خب باید چه کار کرد؟ آن کسی هم که خودی است، نادان است و دغدغه‌اش این حرف‌ها نیست و اگر به او بیاموزم، این حکمت را حرام می‌کند. در چنین وقتی است که انسان نگران می‌شود.
این جمله‌ی معروفی است که حکمت را از اهلش دریغ مدار که به اهل حکمت ستم کرده‌ای و به غیر اهلش میاموز که به حکمت ستم کرده‌ای. بعد می‌فرمایند: «کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ»، علم به این شکل با مرگ حاملینش می‌میرد. منِ امیرالمؤمنین ـ نه در تجسم عالم عِلْوی و عرشی ـ روزی که در کالبد بشری از دار دنیا بروم، علمم با من دفن می‌شود. چرا کسانی از این استفاده نمی‌کنند؟
پس این دغدغه در ساحت فرهنگ بسیار جدی است. ما مطالب و نکات فرهنگی زیاد داریم. زمانی حضرت آقا این نگرانی را در قالب عوام و خواص فرمودند و کد دادند که ای دوستداران این ساحت و ای کسانی که منظرتان دینی است و جهان‌بینی‌ توحیدی، اعتقاد و باور الهی دارید و دغدغه‌تان انقلاب اسلامی است، لطفاً یک خرده فتیله فهم و کمالتان را بالا بکشید و برای فرا گرفتن مطالبی زحمت بکشید. نگاه عوامانه را کنار بگذارید و به خواص مثبت فرهنگی تبدیل شوید نه خواص منفی. خواص منفی مصداق همان «لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ» هستند که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که کسی را پیدا می‌کنم که امانتدار نیست، خیلی هم باهوش است و این حرف را که می‌زنم می‌فهمد. الان در دنیا از این آدم‌ها زیاد داریم.
مدتی پیش بود که نمی‌دانم کاندولیزا رایس یا کس دیگری این جمله را گفت که ما ساعت‌ها استراتژی می‌بافیم و رهبر انقلاب یک جمله می‌گوید و همه بافته‌های ما را به هم می‌ریزد. او می‌فهمد رقیبش کیست و با این مطالب کاملاً آشناست و می‌داند در ایران یک کارشناس خبره فرهنگی در مقابل او قرار گرفته است. این کارشناس خبره به یک زنجیره فرهنگی نیاز دارد تا سلسله مراتب فرهنگی تا سطوح پایین جامعه از طریق این زنجیره اعمال شود و این زنجیره شکسته است. آنها دارند از همین شکست زنجیره و گسل فرهنگی استفاده می‌کنند و این گسل را با برنامه‌های ماهواره‌ای، کتاب‌ها و انتشارات هدفمندشان از طریق سینما، تئاتر و جریان‌سازی فرهنگی مخرب پر می‌کنند. جالب است خود آنها کاملاً این زنجیره را دارند، ولی این طور وانمود می‌کنند که یک هنرمند صبح از خواب بلند می‌شود و می‌گوید صبح به خیر، خودش دست به آفرینش یک اثر هنری می‌زند و شاهکار هنری خلق می‌کند و همه اینها خیلی اتفاقی کنار هم قرار می‌گیرند و یک هارمونی می‌سازد و از آن هارمونی هم همین طوری و تصادفی، یک سبک یا یک مکتب در می‌آید. در صورتی که این طور نیست و کسانی که فرهنگ را می‌شناسند می‌دانند مدیریت فرهنگی از بالا به پایین است و نه از پایین به بالا و نباید مسائل فرهنگی را با مسائل شبه سکولار اجتماعی اشتباه گرفت. فرهنگ حتماً یک نظام هرمی دارد و نیازمند یک اتاق فکر و جریان‌سازی صحیح برای فرهنگ‌سازی در جامعه است و حتماً هم به یک واسطه‌ی ایمان تا تمدن و از تمدن تا فرهنگ نیاز دارد. فقط این گونه است که می‌توان به یک فرهنگ دینی و مصادیق درستی از فرهنگ دینی رسید. قطعاً یک آسیب‌شناسی جدی لازم است و در خاتمه راه هم کسانی باید نظر بدهند که این محصولات فرهنگی تولیدشده چقدر در راستای آن استراتژی بوده‌اند.
متأسفانه وقتی این توجهات وجود ندارند، دشمن باهوش از این گسل استفاده می‌کند. به نظر من در امسال که سال فرهنگ نامیده شده است، باید یکی از دغدغه‌های جدی ما این باشد که چگونه این گسل مدیریت فرهنگی را پر کنیم. این گونه نباشد که مغزهای متفکر فرهنگی ما از افکار تئوریسین‌های اصلی فرهنگی نظام یعنی شخص مقام معظم رهبری بی‌اطلاع باشند و نظرات ایشان در این زنجیره پایین نیاید و تئوریزه و در لایه‌های کفی جامعه اعمال نشود. باید تلاش کنیم این زنجیره شکل بگیرد و با همت و تربیت بخشی از نخبگان فرهنگی متعهد و مسئول، این زنجیره کامل شود.

بزرگ‌ترین امیدواری در چنین فضایی چه می‌تواند باشد؟

بزرگ‌ترین امیدواری ما به خود مفهوم حق است. در جبهه‌ی حق، مهم‌ترین مُعِدّ انسان‌ها همان مفهوم حق است. کما این که در دفاع مقدس که می‌گفتیم جنگ حق علیه باطل؛ آن زمان هم در قیاس با دشمن، عِدّه و عُدّه‌ای نداشتیم، اما مهم‌ترین مزیت ما همین بود که در جبهه حق هستیم. عنایت‌ها معجزات و هدایت‌ها از اینجا می‌آمد.
بنابراین نفس حضور در جبهه حق، پیروزی‌آفرین است. البته نه این که چون ما اینجا هستیم، حق است، بلکه چون جبهه حقی وجود دارد و ما هم در دعاهایمان از خدا خواسته‌ایم ما را در جناح حق نگه دارد: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ جُنْدِکَ فَإِنَّ جُنْدَکَ هُمُ الْغَالِبُونَ وَ اجْعَلْنِی مِنْ حِزْبِکَ فَإِنَّ حِزْبَکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». و خدا هم قبول کرده است، در این مسیر قرار گرفته‌ایم. اصالت با این راه است، نه با ما که در این مسیر هستیم.
حالا که این اتفاق افتاده است، می‌توانیم انتظار داشته باشیم قدم اول را برداشته‌ایم. نظام جمهوری اسلامی این قدم را دارد، قدم‌های بعدی را باید محکم برداریم و امید ما به همین است که تدریجاً به فکر کادرسازی فرهنگی باشیم و زنجیره فرهنگی را که در آن یک گسل فرهنگی وجود دارد، پر کنیم. پیام‌های حضرت آقا تا یک جایی می‌آیند، ولی خط تلفن صحرایی از جایی قطع است و پیام از قرارگاه به خطوط مقدم نمی‌رسد. این خط در کجاها قطع شده؟ کجاها خمپاره و توپ خورده و از بین رفته؟ باید این را ترمیم کرد. این خط را آسیب‌پذیر کرده است. باید همه چیز در کشور از یک نظام فرهنگی درست برخوردار شود.
این را در فرمایش‌های خود حضرت آقا هم می‌بینیم تا جایی که مواقعی خود ایشان مجبور می‌شوند تا خط مقدم تشریف بیاورند و پیام‌های خود را به رزمندگان خط مقدم بگویند. خیلی از ملاقات‌های ایشان با کارگزاران فرهنگی از این جنس است. از آنجا که زنجیره سالمی وجود ندارد تا پیام‌های فرمانده را از قرارگاه به خط مقدم برساند، خودشان آمده‌اند تا پیامشان را به رزمندگان خط مقدم ابلاغ کنند. قاعدتاً این وظیفه ایشان نیست، ولی با تواضع و مهربانی این کار را انجام می‌دهند.
این زنجیره‌ سیاست فرهنگی باید شکل بگیرد تا بسیاری از سیاست‌ها هرز نروند و ضایع نشوند و این بودجه فرهنگی محدود ـ که این محدودیت در همه ساحت‌ها وجود دارد و در ساحت فرهنگ بیش از همه- از بین نروند و در جاهایی که برخلاف استراتژی فرهنگی ماست هزینه نشود.

انتقادات زیادی از مدیران فرهنگی در این گفت‌وگو شد. اما یک مسأله این است که تعدادی از مدیران فرهنگی انتخاب خود حضرت آقا هستند و عده‌ای مدام این را یادآوری می‌کنند که اینها را که ایشان انتخاب کرده‌اند. پاسخ چنین انتقادی چیست؟

پاسخ روشن است. به نظرم در این میان مغلطه‌ای وجود دارد و آن هم این است که کسی که انتخاب می‌کند، ضامن مسائل مابعد انتخاب هم هست. این غلط است. ما انتخاب‌های امام حسن مجتبی(ع) را درباره‌ی انتخاب سرداران سپاهشان می‌بینیم، اما ایشان رفتار آنها را تضمین نمی‌کنند. اگر سرداران نظامی امام حسن مجتبی(ع) وفادار نبوده‌اند، نقص و حرجی بر ایشان نیست. اگر سرداران فرهنگی ما شایسته نیستند یا حتی ممکن است گاهی خیانت‌هایی را مرتکب شوند – که در گذشته‌های دور این اتفاق افتاده است و ان‌شاءالله دیگر در این ایام نباشد – باز هم حرجی بر حضرت آقا نیست، چون ایشان مسئول رفتار آنها نیستند.
رهبر معظم انقلاب بر اساس نص صریح قانون مثلاً مدیر سازمان صدا و سیما را انتخاب می‌کنند، اما مسئول نظارت بر رفتار او کس دیگری است. مسئول پاسخگویی هم خود آن مدیر است. مضافاً بر این که مدیریت صدا و سیما جایگاهی نیست که بشود هر روز، هر هفته و هر ماه تغییرش داد، چون نوعی آنارشیسم مدیریتی حاکم می‌شود.
به همین دلیل است که مدیران رسانه با وسواس و مشورت فراوان از بین مصادیق موجود انتخاب می‌شوند، ولی وقتی انتخاب شدند و عملکرد مناسب نداشتند، چه باید کرد؟ آیا باید فردا آنها را عوض کرد؟ یا باید با زنجیرهای مکمل و مدیران دیگر تقویتشان کرد؟ البته از جایی که مدیر وا بدهد و یا عملاً کاربری خود را از دست بدهد، می‌شود برای جایگزینی فکر کرد. آنچه مسلم است این نقض غرض است که بگوییم خودتان این کار را کردید، پس چرا ناراحت هستید؟
بگذارید یک مثال بزنم. راهنمایی و رانندگی پس از آزمون‌هایی که انجام می‌گیرند و صلاحیت افراد احراز می‌شود، به آنها گواهینامه می‌دهد. رانندگان بعد از این که گواهینامه گرفتند ضرورتاً طبق اصول، رانندگی نمی‌کنند و مرتکب خلاف می‌شوند و راهنمایی و رانندگی آنها را جریمه می‌کند. نمی‌توانیم بگوییم شما که خودت به اینها گواهینامه دادی، پس چرا جریمه‌شان می‌کنی؟ پاسخ این است که در زمان گواهینامه دادن احراز صلاحیت شد، ولی الان دارد خطا می‌کند. من که نمی‌توانم به تعداد خلاف‌های رانندگی، گواهینامه باطل کنم و بگویم برو از اول امتحان بده و گواهینامه بگیر، گیریم که چنین خطایی تعریف هم شده باشد. آنچه مسلم است پست‌های استراتژیک فرهنگی را نمی‌شود هر روز تغییر داد.

البته بعضی از مدیران این گروه شاید برای خود کارت سفید همیشگی قائل باشند.

اولیاءالله هم انتخاب‌هایی داشتند‌ که خود آن انتخاب‌ها قدر خود را ندانستند و به بیراهه رفتند. در دوران اهل‌بیت(ع) هم نگاه کنید؛ از همسر امام حسن(ع) تا یاران ایشان و برخی از یاران اهل‌بیت(ع) عصمت و طهارت همیشه این مسأله وجود داشته است. معصوم(ع) انتخاب می‌کند و انتخاب درستی هم هست، اما بعد خود آن طرف قدر انتخابی را که شده است نمی‌داند. فرد انتخاب ‌شده که مسلوب‌الاختیار نیست و امکان دارد از سر اختیار یکمرتبه خط عوض کند. به هر حال نمی‌شود گفت چون شما انتخاب‌شده بزرگی هستید، می‌توانید فخر بفروشید و این را یک کارت سفید مطلق برای هر رفتار درست یا نادرستی که مرتکب می‌شوید، تلقی کنید. خود آنهایی هم که انتخاب می‌شوند باید حرمت این انتخاب را بدانند. بعد هم نهادهای نظارتی که وظیفه نظارت بر عملکرد اینها را دارند، باید به وظایف‌شان درست عمل کنند. نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که آقا هر روز به تعداد انتصاب‌هایشان عده‌ای را عزل کنند. این مغلطه است و شدنی نیست. مگر می‌شود هر روز به تعداد گواهی‌های صادرشده گواهی باطل کنیم؟

حضرت آقا امسال راهبرد اصلی در حوزه فرهنگ را تقویت و تکیه بر فعالیت‌های خودجوش فرهنگی اعلام کرده‌اند. از نظر شما معنی فعالیت‌های خودجوش فرهنگی چیست؟ عده‌ای معتقدند این راهبرد می‌تواند تا حدی به معنای سلب اعتماد یا ناامیدی رهبری از فعالیت‌های رسمی باشد.

شاید این هم باشد. بالاخره وقتی آقا جوانان را به حضور در صحنه دعوت می‌کنند، نهادهای رسمی ضمن این که علی قدر مراتبهم توفیقاتی دارند، ولی معلوم است فعالیت‌هایشان به‌تنهایی کفایت نمی‌کند که ایشان دارند فضاهای غیردولتی را به کمک می‌طلبند.
دولت در همه زمینه‌ها به‌ خصوصی‌سازی معتقد است که قاعدتاً طبق اصل ۴۴ باید هم باشد، اما در فرهنگ نباید این طور بی‌پروا به سمت خصوصی‌سازی می‌رفتیم. حالا که رفته‌ایم، باید دیگر حضور جوانان متعهد، مؤمن و انقلابی را درست پاس بداریم. دیگر نمی‌توانیم بگوییم ما در خصوصی‌سازی به همه چیز معتقدیم، الا این مورد. بالاخره اینها هم حقی دارند و باید حضور داشته باشند و تجربه‌اندوزی کنند. ضمن این که باید در اندازه خودشان و در زمینه‌ای که از آنها کار برمی‌آید، مسئولیت به عهده‌شان قرار بگیرد، واگرنه نمی‌شود کل فرهنگ را روی دوش آنها انداخت و بعد هم پرسید چرا فرهنگ درست نشد؟ نمی‌توانیم از زیر بار مسئولیت‌هایمان شانه خالی کنیم و همه را روی دوش جوانان بیندازیم. جوانان علی قدر مراتبهم می‌توانند متکفل اموری باشند یا مشاوره بدهند یا مسئولیت‌هایی از این دست را به عهده بگیرند تا نهایتاً در درازمدت، ظرفیت‌های فرهنگی‌شان آبدیده شود و به پختگی برسند.
بنابراین، این که کسانی ماجرا را از اصل منکر شوند و بگویند هیچ کس نیاید، قطعاً منظور نظر حضرت آقا نیست و این هم که کسانی از این قضیه، آنارشیسم، بی‌نظمی، بی‌انضباطی و فرصت‌طلبی را بفهمند، درست نیست. باید فرمایش ایشان را در موضع خودش بفهمیم و ان‌شاءالله سعی کنیم آن را عملی سازیم.

ارسال دیدگاه


3 − یک =

رفتن به بالا