یادداشت شفاهی دکتر مرتضی آقاتهرانی
نگرانیهای فرهنگی رهبر انقلاب
چکیده نگرانیهای فرهنگی رهبر انقلاب :
نگرانی های فرهنگی رهبر معظم انقلاب که اسفند 1392 در جمع اعضای مجلس خبرگان رهبری ابراز شد، سبب شد تا با حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی، رئیس سابق کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی به گفتوگو بنشینیم. دکتر آقاتهرانی اما پیش از سؤالات ما، سخنانش را با معنای فرهنگ شروع کرد و در ادامه از نهادهای فرهنگی دولتی ابراز ناامیدی کرد.
فرهنگ را واقعاً چه معنا بکنیم. فرهنگ معنای بسیار وسیع، جامع و دربرگیرندهای دارد و شاید بشود گفت اساساً هم معنا با سبک زندگی است. نوع بازی، تفریح، بینش نسبت به مسائل، وقتگذرانی وقتکشیها و… وقتی در قطار مینشینیم چه کار میکنیم؟ آیا بلوتوثبازی میکنیم یا مطالعه؟ وقتی خسته میشویم، سیگار میکشیم یا نمیکشیم؟ یا مینشینیم غیبت میکنیم؟ همه اینها را که کنار هم بچینید، کل مشی، مرام و برنامه فرد میشود و این مجموعه را به عنوان یک فرهنگ تلقی میکنیم که در جامعه جا افتاده است.
از کجا این طور میشود؟ برمیگردد به نوع بینش و شناختی که در جامعه هست. بازی، تفریح، درس خواندن، درس نخواندن، در اداره کار کردن یا کار نکردن، زود یا دیر آمدن، به وقت بودن یا نبودن ما از یک خانه شروع میشود و کم کم به جامعه سرایت میکند و به بازار، دولت، مجلس، خواص، عوام و… کشیده میشود. آن وقت کسی که از بیرون به این مجموعه نگاه میکند، این میشود منشأ انتزاع این که فرهنگ اینها این است. مثلاً بنده که در کانادا یا امریکا بودم، بعد از سه سال که در کانادا بودم، درک خاصی از آن جامعه دارم که اینها این جور هستند. یا اگر در باره امریکا از من بپرسید، به شما میگویم این نقاط مثبت را در آنها دیدم و این نقاط منفی را سراغ دارم.
این فرهنگ از کجا میآید؟ یک مقدار زیادی از آن به تعلیم تعلمهایی که داریم مربوط است. در مدرسه و دانشگاه چه میخوانیم؟ چه میبینیم؟ به اعتقاد بنده فرهنگ به شناختهایی برمیگردد که از طریق رسانه، محیط، ارتباطاتی که برقرار میشوند- اعم از مثبت یا منفی و… ـ به ما میدهند. برای همین مثلاً فرهنگ شمال و جنوب تهران دو جور است، با این که هر دو در تهران هستند و وقتی به این طرف نگاه میکنم، میگویم اینها رأی میدهند یا نمیدهند یا به این رأی میدهند، به آن نمیدهند. تلقیهایی که میکنیم در عرصههای مختلف خود را نشان میدهد. اینها به این برمیگردد که اینها چه دیدگاهی نسبت به مسائل دارند و این نگرشها از کجاها میآیند. یک بخش جدی آن به تعلیم و تربیت و تعلمها برمیگردد، این که چه میخوانیم و چه میدانیم. اگر دقت کنید، تقریباً افراد باسواد ما تحت تأثیر تعلیم و تعلم غرب هستند، به خاطر این که علوم انسانیای که مطالعه میکنیم، درس میدهیم و درس میخوانیم مال غربیهاست. درست است که مسلمان هستیم و انقلاب کردیم، نماز میخوانیم، بعضیهایمان نماز شب هم میخوانیم، اما مدیریتی که تعلیم میدهیم و تعلیم میگیریم، مدیریت غربی است. تقریباً تمام چیزهایی که یاد میگیریم و یاد میدهیم، مال آن طرف است و خودمان از خودمان چیزی نداریم.
گرچه آدمهای باسوادی هستیم، ولی از اسلامی که ادعا میکنیم چه داریم؟ برای همین در اول انقلاب یکی از اولین کارهایی که شد این بود که دانشگاه را تعطیل کردند. چرا؟ گفتند بروید اسلامیاش کنید. مال خودمان کنید، آمدند بعضی از آدمها را عوض کردند و آرم جمهوری اسلامی زدند.
الان هم که میخواهند دوباره برگردند به شیر و خورشید!
البته بعضیها همین جور هستند و تعجب میکنم چه دارد میگوید، ولی واقعاً چه میشود؟ استاد خوب کیست؟ کسی که این کتاب را خوب فهمیده باشد و خوب توضیح بدهد. این کتاب مال کجاست؟ مال کیست؟ کی کار کرده است؟ در این کتاب چه نوشته شده است؟ شاگرد خوب کیست؟ کسی که این کتاب را نمره بیاورد. کار نکردیم. راستش را بخواهید نگذاشتند. یک وقتی آقایان حوزه، بویژه استاد علامه آیتالله مصباح تلاشی کردند و استادان رشتههای مختلف را به قم آوردند و بحثهای جدی داشتند، ولی برخی از کسانی که فوقالعاده مفتون غرب هستند، اجازه ندادند دستکم وقتی چیزی از غربیها میخوانیم، نقض اسلامیاش را هم بدانیم یا پیشنهادی را هم که از دیدگاههای اسلامی هست، بدانیم. نگذاشتند. ادعای علم میکنند، اما همه را به حماقت میکشند، به خاطر این که خودشان مقلد واقعی غرب هستند و از دست رفتهاند و هنوز هم متوجه نشدهاند. در بعضی از قسمتها چند تایی کتاب آن هم در اثر مجاهدت بعضی از اساتید و فشار برخی بزرگواران حوزه نوشته شد، ولی پاسخگو نیست، چون غذایی که به فرد میدهید، اثرش را میگذارد و اگر دارید به او زهر میدهید، توقع نداشته باشید فردا در سلامتی کامل برای شما کار کند. چرا اقتصاد ما جواب نمیدهد؟ چون اقتصاددانهای ما اوایل در فرانسه درس خوانده و اقتصاد آنجا را برایمان آوردهاند. بعد امریکایی بودهاند. هیچ کدام هم جواب نداده است. جالب اینجاست که موافق و مخالف هم که صحبت میکنند، هر دو این طرف و آن طرفی هستند و خیلی مطلب جدیای در میان نیست، به همین دلیل مسأله حل نمیشود که واقعاً جای تأسف است. حتی در سیاستمان هم دارد همین جوری میشود و داریم آرام آرام به غرب نزدیک میشویم. آن کسی که پول دارد رأی میآورد. آن که زور، زر و تزویر دارد رأی میآورد. الان در شهرستانها برای مجلس چقدر به کسی که صلاحیت دارد، نگاه میکنند؟ برای ریاست جمهوری چه کسی را به صلاحیتش نگاه میکنند؟ اصلاً کجای این اسلامی است؟ فکر میکنم اسم اسلام را آوردهایم، اما اسلام مظلوم است و داریم کار خودمان را میکنیم. در تربیت همین طور، همین مشکل هست. هر جا دست بگذارید، همین است.
وقتی آقا سبک زندگی را مطرح کردند، گفتم مقایسهای کنم بین اصولی که غرب در باره سبک زندگی دارد، اصول اسلام و بعد وضعیت موجود ما. نمرهمان کاملاً منفی است. غرب از دو چیز خیلی خوب استفاده میکند. یکی حالت سکولاریته کردن، یکی تقلید از غرب. با آدمهای نادان از راه تقلید وارد میشود، آدمهای باسواد را هم میگوید دین خودت را داشته باش، ولی دین چه ربطی به سیاست دارد؟ سیاست را ما برایت اداره میکنیم. انسان هم که اساساً تنبل است. وقتی میبیند او آمادگی دارد میگوید بفرما، در حالی که میتوانیم. شما ببینید هستهای خداوکیلی معجزه نبود؟ هیچی هم به این جوانها ندادند. درستش هم کردند، رسیدیم، عزت هم پیدا کردیم. آن وقت بعضیها تصور میکنند کمال ما این است که هر چه را هم که داریم آنها بیایند تعطیل کنند و بروند. نخوانیم، ندانیم، نکنیم. این چه فرهنگی است؟ کجایش درست است؟ آن وقت میبینیم جوانی که همه نیرو و استعدادش در اختیار اسلام است، چیزی را میآموزد که ربطی به اسلام ندارد. دو سه نسل هم که گذشت خیال میکنند همین است. یکی از خارجیها به من ایراد میگرفت که مگر نمیگویید قرآن کاملترین کتاب است. خب! این کتاب شما را تربیت کرده است. شما چه تخم دوزردهای میکنید؟ راست هم میگوید، ولی نمیداند قرآن در زندگی ما نیست. تلاوتش هست، اما این که بدانیم، بفهمیم، عمل کنیم و در همه عرصهها بیاوریم، خبری نیست. اگر بخواهیم فکر اساسی برای فرهنگ کنیم، باید برویم و از نو شروع کنیم. دانشجوها را تحریک میکنم که بیایید از نو شروع کنید و اقلاً در همین رشتهای که میخوانید، اسلام را به نسل آینده بدهید. روانشناسی اسلامی کو؟ مدیریت اسلامی کو؟ بعضیها میگویند تاریخ مصرف اسلام گذشته است و اینها در اسلام نیست. پیامبر(ص) نابغه و ۱۰۰ سال جلوتر از زمان خودش بوده، ولی دورهاش گذشته یا اصلاً مال عربها بوده است. کسی که این حرف را میزند تکلیفش روشن است. ما هم که قبولش نداریم. یا میگوید اسلام در این ابعاد چیزی ندارد. همه اینها برمیگردد به این که میخواهد ثابت کند اسلام ناقص است، در حالی که خود اسلام گفته است ناقص نیست. «اتممت اکملت» من تمام و کامل هستم. هم همه اجزایم سر جای خودشان هستند، هم هدفی که گرفتهام درست است. میگوید «تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ» من همه چیز را گفتهام. نمیخواهم بگویم راجع به فرضاً ساختن آجر هم در قرآن هست. نه، ولی آنچه را که مربوط به انسان و انسانیت من و شماست حتماً دارد. قرآن کتاب هدایت ماست، پس همه چیز دارد. کو؟ به چهار تا اعمال فرعی اکتفا کردهایم. بعد میگوییم اسلام حتی آداب دستشویی رفتن را هم دارد. این مهمتر است یا آداب زندگی اجتماعی؟ جامعهشناسی؟ سیاست ما با داخل و خارج؟ اقتصاد؟ اگر بگویید این را دارد و آن را ندارد که دیگر خیلی مسخره است. پس معلوم میشود آنچه که باید در صحنه باشد، نیست و باید آورد.
اولاً طلبههای حوزه و دانشجویان دانشگاهها باید آن وحدت واقعی را ایجاد کنند. فکر میکنم وحدت حوزه و دانشگاه یعنی این که روز شهادت شهید مفتح برویم بنشینیم با همدیگر یک قهوه یا چای بخوریم؟ این که وحدت نیست. یکی از حسنهای غرب این است که تند تند سؤال درست میکنند و بیباک میپرسند. نمیترسد از این که بگویند بیدین میشوی یا فلان چیز. حرفش را میزند. جواب داریم. یک مقدار کار میخواهد. حتی علوم تربیتی. اسلامیاش کو؟ دانشجویی که بعداً میخواهد استاد، معلم و مدرس شود و در این جامعه فکر بدهد، خودش هم نمیداند و پیاده است. نتیجه چه میشود؟ چه توقعی است که فرهنگ تغییر کند؟ کجایش باید تغییر کند؟ مگر شدنی است؟ البته خم رنگرزی نیست که الان بزنیم، در بیاوریم، رنگ شده باشد. زمان میبرد، ولی الان ۳۵ سال گذشته است. کو؟ چقدر دغدغهاش را داشتهایم. ندارند. باور کنید ندارند. اعتقادشان این است که علوم اسلامی و غیر اسلامی نداریم. علم، علم است. دو دو تا چهارتاست. اصلاً نمیداند. ما اخلاق اسلامی و انسانی نداریم؟ دل خودمان را خوش کردیم. یک مقدارش مال بیسوادی است، یک مقدارش هم واقعاً وادادگی در برابر غرب است. رفتهاند آنجا چهار کلمه خواندهاند، از اسلام هم چیزی نمیدانند، باورشان شده است.
من طلبههای حوزه و دانشجوهای دانشگاه را از همه بیشتر مقصر میدانم. نظریه کلبرت، پیاژه و… را گفتی، دستت هم درد نکند، اسلام هم در این زمینه حرفی دارد یا نه؟ غربیها فقط از عقل و تجربه استفاده میکنند. اسلام میگوید از این دو تا استفاده کن به اضافه وحی. یعنی دارد ابزاری اضافی به شما میدهد که خالص، پاک و بدون هیچ خطایی است. به اباالفضل قسم سالمترین است که حتی اگر عقلت هم اشتباه کرد، جهت را به او نشان بدهد. کو؟ نیست. چرا؟ چون متأسفانه اعتقادی به وحی نیست. یعنی این کتاب را کتاب خدا نمیدانیم و برای همین از صحنه کنار است. بیاورش وسط. اگر هی کتاب بنویسی درباره ولایت فقیه و هی بگویی ولیفقیه، ولیفقیه، اما ولیفقیه را به معرکه نیاوری، میخواهی چه کار کنی؟ با حلوا حلوا گفتن که دهان شیرین نمیشود. ببین آمده است وسط، دارد در دنیا چه کار میکند؟ کدام فتنه را نتوانستند در ایران به نتیجه برسانند؟ کم فتنه درست کردند؟ گذاشتند مصریها یک انقلاب کوچک را به نتیجه برسانند، در حالی که بچههای مصر خیلی بچههای تیزی هستند. اینها بچههای خیلی خوبی هستند. نشد و نمیشود، به خاطر این که امریکا نمیگذارد. اینجا هم همین طور است.
دهه ۶۰ اساتید دانشگاه با بزرگان حوزه در اغلب زمینهها جزوه نوشتند که باور کنید روی هم بگذارید میشود هم قد من. هیچ کدامش را نگذاشتند چاپ شود، آن وقت در شورای انقلاب فرهنگی آقای سروش بود که وحی را قبول ندارد! نمیگذارند. یک انقلاب فرهنگی میخواهد. اصلاً یک کار دیگر است. یک بار توسط پسر آقا خدمتشان پیغام دادم که آقا باید یک انقلاب فرهنگی کنید. اصل انقلاب فرهنگی بوده است، نگذاشتند و نشده است. خود آقا هم این دغدغه را به شکل جدی دارند و خوب هم متوجه هستند، بهموقعش هم میگویند، ولی بعضیها اصلاً نمیفهمند و این حرفها ۱۰۰ سال برایشان زود است. باید حالا حالاها گنده شوند و رشد کنند انشاءالله، ولی بچههای دانشگاه و حوزه واقعاً باید بفهمند داریم چه کار میکنیم. آنچه که کمال مال است اسلام است که واقعاً داریم، منتهی گدا هستیم، مسلمانها همهشان روی نفت خوابیدهاند و بزرگترین ثروتمندان دنیا هستند، بهترین جنگلها و معادن مال بچه مسلمانهاست. افغانستان بزرگترین و بهترین معادن دنیا را دارد. همه ما مسلمانها روی نفت خوابیدیم، ولی از همه دنیا فقیرتریم. اگر بخواهند به فقر نمره بدهند، نمره بسیار خوبی میگیریم. در جهت علمی، معنوی وحی را داریم که دیگران ندارند. آن وقت هر کسی هم به یک شکلی حمله میکند که دین به معرکه نیاید و در واقع پیامبر(ص) کارهای نباشد. شیوه امام علی(ع) نباشد. هر کسی آن طرفیتر است بیشتر به چشم میآید و تحویلش میگیرند. کجایش اسلامی است؟ حاکمیتمان؟ برنامههایمان؟ اشتباه است.
ناامید از نهادهای فرهنگی دولتی
الان در مجلس هم وقتی میخواهیم دست نهادهایی را که دارند واقعاً کار فرهنگی میکنند بگیریم، نمیگذارند و نتوانستیم. این بار قصد داشتیم در کمیسیون فرهنگی نهادهایی را که دارند کار فرهنگی میکنند بیاورد، پالایشی کنیم و ببینیم چه میکنند. فهرست آن را هم تهیه و مقدماتش را هم آماده کردیم، اما اصلاً چیزی از آنها درنمیآید. جز ناامیدی هیچی نیست. یک بخشی هم به این برمیگردد که دولتمردان اصلاً این جوری فکر نمیکنند. شاید هم نمیکشند و توقع ما زیاد است که آنها بتوانند فرهنگ درست اسلام را درک کنند. خیلیهایشان در برابر بیگانگان وا دادهاند. شاید هم به این دلیل است که خودشان هم همین چیزها را خواندهاند. چه توقعی میشود از آنها داشت؟ اینجاست که وظیفه ما حوزویان و دانشگاهیهایی که درس حوزه یا حوزویانی که درس دانشگاهی خوانده و به این سمت روی آوردهاند، این است که مخصوصاً جهت اسلامی علوم انسانی را هم پیدا و هم ارائه کنند. این قضیه باید جدیتر گرفته شود و دولت و بودجهها هم باید چنین سمتی پیدا که به افراد کمک بیشتری کنند تا پاسخگوی امروز و فردای نظام باشند. سؤالات جدیای مطرح است. ما از یک طرف میگوییم سیاست ما عین دیانت ماست، ولی در شعار میگوییم و در مجلس هم عکس مرحوم مدرس بالاترین و قشنگترین عکس مجلس ماست، ولی در عمل آیا شیوه و توجه همهمان همین است؟
یکی از کمجمعیتترین کمیسیونهای مجلس، کمیسیون فرهنگی است. این نشان میدهد موضوع برای آقایان چندان مهم نیست. اگر بتواند به مجلس بیاید و برود در شهر و استانش پلی بسازد و آمبولانسی تهیه کند یا بیمارستانی بسازد، برایش مهمتر است تا احیای فرهنگ کند. علت دیگر هم این است که شاید اصلاً تخصص نماینده این نیست، چون از ابتدا و بنیان هم روی این قضیه کم کار شده است. هم تخصصشان نیست و هم احساس جدی نمیکنند. دولت برای نهادهای فرهنگی ۲۵۰ میلیارد تومان در بودجه پول گذاشته بود، در کمیسیون فرهنگی که آمد کردیمش ۵۰۰ میلیارد تومان، ولی به کمیسیون تلفیق که رفت نمایندهها خیلی راحت رأی ندادند. یک نماینده یک چیزی گفت و بعد گفتند منطقهای است و باخت، در حالی که فرهنگ بحث منطقهای و این حرفها را ندارد. حالا فرض کنید اگر یک مؤسسه فرهنگی در قم هست، مال آنجا میشود؟ بعد دو باره دیدیم خیلی بد شد و رئیس مجلس و دیگران دیدند بیآبرویی برای مجلس است و خیلی بد در آمد، آن را به لایحه دولت برگرداندند.
از اینجا پی ببرید که انگار دولتیها بهتر متوجه فرهنگ هستند تا مجلس. بالاخره مجلس رأی داد، چون دید به قول یکی از آقایان قضیه ناموسی شده است. چرا باید این طور باشد؟ ببینید درصد بودجه ما در فرهنگ چقدر است و درصد غرب چقدر؟ همانی را که خیلیها میپرستند، بروند ببینند بودجهشان چقدر است. تازه آنها میخواهند برای گسترش ابتذال خرج کنند و شما میخواهید صرف گسترش دینتان کنید. خب! کجاست؟ اهمیت نمیدهیم و بحث را جدی نمیگیریم.
در این زمینه آقا مقدماتش را خیلی فراهم کردند که بتوانند بگویند، اگر همین را چند سال پیش میخواستند بگویند اصلاً قابل پذیرش نبود، چون بالاخره آقا چیزی را که میگویند، باید ببینند عملیاتی میشود و آدمش هست؟
متأسفانه این کار بانی جدی ندارد، ولی بچههای انقلابی و متدین- مثل راهیان نور- دارند به طور خودجوش فعالیت میکنند.
راه چیست؟
حضرت آقا در زمینههای مختلف فرهنگی متخصص هستند، یعنی اگر ایشان ولی فقیه نبودند، به عنوان یک روحانی، بسیاری از ساحتهای فرهنگ را دارد و متخصص در آن رشته است و فکر میکنم در مورد مسائل فرهنگی، ایشان بیش از همه حرف دارند و گفتهها و نوشتهها از ایشان هست. اگر کسی سرش کمی در حساب باشد میبیند که تقریباً سؤال بدون پاسخ در زمینه فرهنگ از ایشان نداریم. کافی است به کارهایی که مؤسسات مختلف در زمینه و دغدغههای آقا کار کرده، جمعآوری کرده، عنوان زدهاند، میبینیم ایشان به مسائل گوناگون ورود و حتی در جزئیات آنها هم بحث کردهاند، بنابراین بحث ناگفته در این زمینه خیلی کم است و هر وقت هم که ایشان صحبتی میکنند میبینیم عجب! به این ساحت توجه نداشته و به فکر نبودهایم. جالب است در برهههای مختلف ورود آقا به بحث فرهنگ جدی بوده است و حتی سالی را که سال اقتصاد مینامیدند، اگر دقت میکردید همان زمانها بود که ایشان میفرمودند فرهنگ مثل هوایی است که تنفس میکنیم و بدون فرهنگ نمیشود زندگی کرد. واقعیتی است که فرهنگ مبنا و زیربنای همه ابعاد دیگر زندگی انسانی است. مثلاً بعد اجتماعی، اخلاقی، عقیدتی، اقتصادی، تربیتی و… اصل بر این است که مبنا و پایه جدی داشته باشد که همان فرهنگ است. گاهی اوقات احساس خطر جدیتر میشود. اگر یادتان باشد آقا در دوره اصلاحات بحث تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی را مطرح کردند که البته بیتوجهی مسئولان در این جهت بسیار بود. حضرت آقا این دغدغه را هم داشتند و معمولاً برخی به این چیزها توجه میکردند.
ضعف فرهنگ یا زدن فرهنگ اسلامی و روی آوردن تدریجی به فرهنگ غرب یا التقاطی و غیر اسلامی آثار جدی خود را در سیاست هم به جا میگذارد و آثار تکوینی هم دارد. بنابراین در آن دوره کار آرام آرام به جایی کشید که فتنه ۸۸ از دل آن بیرون آمد. بعد هم نمیتوانید جمعش کنید و شاید کشور حدود ۹ ماه درگیر این مسائل بود و آرام آرام داشت بنیان خود نظام را میزد. سیاستی بود که از فرهنگ غلط شروع شده بود و این فرهنگ روی سیاست تأثیر میگذارد و بعد سیاست برمیگردد و یک ضربه کاری دیگر به فرهنگ میزند و همه چیز به هم میریزد و دیگر نمیشود آن را جمع کرد.
الان هم داریم میبینیم عدهای در این فکر هستند که فرهنگ خاصی را در جامعه القا کنند. گو این که یکی از مشکلات جامعه ما اقتصاد است و قابل انکار هم نیست، اما اقتصاد به عنوان خود اقتصاد مطرح نیست، بلکه پایه آن است که لرزش اصلی برای قسمت بالای آن ایجاد کرده و آن پایه هم فرهنگ است، برای همین است که آقا اقتصاد و فرهنگ را با هم مطرح میکنند.
یادم هست آن موقع مکتب تساهل و تسامح توسط آقای مهاجرانی مطرح شد و الان هم خودشان گرفتار همین دوزخ تساهل و تسامح هستند: «من حفر بئرا لأخیه وقع فیها» کسی برای برادرش چاهی بکَند، خودش در آن میافتد. ایشان در همان چاهی افتاد که خودش برای جامعه کند.
چندی پیش در نطق بین دستور در مجلس گفتم وقتی از فرهنگ اعتدال حرف میزنیم، باید ببینیم منظورمان چیست و به کجا خواهد کشید. آیا با فرهنگ اعتدال میشود به اقتصاد مقاومتی رسید و شدنی است؟ در صحبتهایی که میشود دقت کنید ببینید اقتصاد ریاضتی است یا مقاومتی؟ آقا اقتصاد ریاضتی نگفتند و نمیگویند. آقا اقتصاد مقاومتی را میگویند. شما فرهنگی را میآورید و مطرح میکنید که آخرش چیز دیگری از آن بیرون میآید. برخی به این توجه ندارند و نمیدانند چه میشود.
اگر یادتان باشد در دوره قبل حضرت آقا در سفری که به خراسان شمالی داشتند، بحثی را تحت عنوان سبک زندگی مطرح کردند.
خودم تحقیقی را در باره سبک زندگی اسلامی در مقایسه با سبک زندگی غربی انجام دادم تا به وضعیت موجود با توجه به این دو سبک نمره بدهم و متأسفانه در بسیاری از جنبهها سبک غربی غلبه داشت. این سبک یا با القای تقلید کورکورانه از غرب یا به شکل سکولار کردن ما اتفاق افتاده است که بگویند در اینجا ساحت دین محترم است، ولی ربطی به این مسائل ندارد. این موضوع در تمام علوم انسانی هم بروز جدی دارد و آنچه که از علوم انسانی داریم، هیچ ارتباطی به علوم اسلامی ندارند. اینها نکات جدیای هستند که باید پای آنها ایستاد.
این که حضرت آقا بر نیروهای ارزشی خودجوش جامعه تکیه دارند که بچهها بیایند و با احساس وظیفه و مسئولیت به میدان بیایند و البته از دولتها هم توقع هست که یک مدیریت جهادی را برای خودشان ترتیب بدهند، مدیریت جهادی اینها نیست که گاهی خیال میکنیم. خود همین یک تعریضی دارد بر این که مدیریت ما جهادی نیست. مدیریت جهادی یعنی چه؟ یا عزم ملی که گفته میشود یعنی چه؟ یعنی همه را باید به میدان آورد. برای این کار چه باید کرد؟ وظیفه صدا و سیما چه میشود؟ فکر میکنم با این بحثی که حضرت آقا امسال مطرح کردند قضیه خیلی عوض میشود و وظیفه منِ نماینده، منِ طلبه، دولتمردان و هر کسی که حتی در یک مؤسسه کوچک فعالیت میکند باید تغییر ماهوی یابد و به این سمت برود که مدیریت جهادی کنند و پای کار بایستند تا نتیجه بدهد. میآییم سخنرانی میکنیم، حرف میزنیم و از اقتصاد مقاومتی میگوییم، ولی از آن هیچی در نمیآید. مردم نمیبینند. بعضیها هم این روحیه را دارند که کار خودشان را میکنند و بعد طلبکار هم هستند و میگویند آقا گفت، نشد. دیدی؟ مگر بناست به گفتن کاری شود؟ باید عمل کرد. آقا که از خدا بالاتر نیست. خدا میگوید اگر عمل نکنی، به جایی نمیرسی. مگر ما مسلمانها همهمان کتاب خدا را در بغلمان نداریم؟ اگر عمل نکنیم چه؟ چیزی از آن در میآید؟ میشویم ظالم: «وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا» جز ضرر هیچی نیست. باید عمل کنیم.
بنابراین یک تحول بنیادین برای مبانی کاری و فکری لازم است و باید ببینیم وقتی فرهنگ، مبنا، زیر بنا و اصل قرار میگیرد، چه باید کرد؟ اگر این توجه نشود؟ مکتب دیگری میآید جای آن را میگیرد. دیروز اسمش تساهل و تسامح بود، امروز اعتدال است. الان اگر جنگ شد، معنای اعتدال چیست؟ یعنی باید بدویم برویم جبهه یا بگوییم نه! بالاخره میشود همین جا هم ماند و یک فکری و کاری کرد. خود شما دیروز همین کار را کردید؟ اگر همین کار را نمیکردید که به ناموستان تجاوز میشد.
کسانی که میگویند به همین جا هم کارشان میکشد، ولی البته ما از ناموس آنها دفاع خواهیم کرد. وظیفه میدانیم. باید از ناموس جامعه اسلامی دفاع کرد، ولی واقعاً بار کج به منزل نمیرسد. انقلابی را که بابتش این همه شهید دادهایم، بیاییم چیزهایی بگوییم که… میخواهیم به کجا برویم؟ داشتن وسط، از قدیم میگفتند در سیاست، فلانی وسط لحاف میخوابد. هم این طرف را دارد و هم آن طرف را. آخرش به کجا میرسد؟
باید دید حقیقت چیست و حقیقت را ـ هر چه هست ـ گرفت. اگر اسلام گفت که در اینجا باید کوتاه بیایید، باید کوتاه بیاییم. بحثی نیست. اگر حق این است، باید «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» شود. در برابر حق هم باطل قرار دارد. حق هم یکی بیشتر نیست. «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ» بعد از حق جز گمراهی نیست. جواب صحیح این مسأله یکی است. ۱۰ تا که نیست. اگر شما به آن یکی رسیدی، جواب میدهد، به ۱۰ تا برسی جواب نمیدهد، پس باید تلاش کنیم درست را پیدا کنیم. با چیزهای شعاری هم نمیشود. مردم ما دولتهای مختلف را دیدهاند. دولتهایی که خیلی میدویدند و کارآمد بودند. دولتهایی که ضعیف بودند. مردم میبینند و قضاوت میکنند و اینها را باید به قضاوت مردم گذاشت، اما مسأله این است که سمت و سویی که داریم برای فرهنگ میگیریم، اگر فرهنگ اسلام را با فرهنگ دیگران قاتی کردید که هم آنها را داشته باشید، هم اینها را، فقط شما هستید که میبازید و همه چیز را از دست میدهید و به آنچه که باید برسید، نمیرسید، چون خط بین من و خدای من فقط یک خط مستقیم است که کوتاهترین هم هست و یکی هم بیشتر نیست. این مسائل را باید روشن کرد و فکر میکنم جا دارد آدم در این زمینهها بیشتر صحبت کند.