شهید شاطری از سردشت تا سوریه در گفتوگو با سردار اسماعیل احمدی مقدم
فرماندهاش بودم اما او معلم همه ما بود
چکیده فرماندهاش بودم اما او معلم همه ما بود :
آشنایی شما با شهید شاطری از کجا و چه سالی بود؟ فکر میکنم تیرماه 1361 بود که به عنوان فرمانده سپاه سردشت انتخاب شدم. قبل از آن فرمانده سپاه جوانرود در اورامانات بودم. شهید بروجردی از من خواست که چون عملیاتها در کردستان وسعت گرفته بروم آنجا کمک کنم. وقتی به سنندج آمدم شهید ناصر کاظمی که آن زمان فرمانده سپاه کردستان بود به من پیشنهاد سپاه تکاب را دادند، ولی من به ایشان عرض کردم که علاقه من بیشتر این است که در یک منطقه مرزی و بیشتر عملیاتی باشم. جوانرود با حلبچه و دشت ذهاب مرز داشت و ترجیحاً منطقهای باشیم که به جنگ هم نزدیمتر باشیم. سردشت ما فقط یک هیأتی را فرستادیم آنجا که معرفی شوند. چون مدتی آنجا فرمانده سپاه نداشت و سردار حاج حسن رستگار را فرستاده بودند آنجا که سرپرستی سپاه را برعهده داشت و هیأتی را فرستاده بودند آنجا که معرفی شوند. آقای برادران بود که از بچههای یزد بود. گفتند که سردشت حاضری بروی؟ گفتم من آنجا را ندیدهام ولی چون مرزی و عملیاتی است حرفی ندارم. یادم هست شهید کاظمی به من گفت سردشت پایت را که داخلش بگذاری عملیات شروع میشود و معمولاً هرکس به عنوان فرمانده و مسئول عملیات آنجا رفته افقی برگشته و شهید شده. گفتم ما در خدمت شما هستیم. تماس گرفتند با آقای برادران که قرار بود ایشان را معرفی کنند و به ایشان گفتند شما بروید تکاب و ما را فرستادند سردشت.