گزارشی از موافقین و مخالفین دکتر علی شریعتی در دهه 50 شمسی
صفآرایی خونین؟!
چکیده صفآرایی خونین؟! :
آخرین سالهای دهه 40 همزمان با ظهور یک پدیده جدید در ایران بود: علی شریعتی. دکتر کراواتزده و از فرنگبرگشتهای که برخلاف اغلب درسخواندههای اروپا، از «ایدئولوژی اسلامی» و بازگشت به اسلام راستین سخن میگفت. از محمد(ص)، علی(ع) و ابوذر و از ظلمهایی که به نام اسلام بر اسلام رفته، گلایه میکرد. سال 47 استاد مطهری که چند سالی بود سخنران حسینیه ارشاد بود، از شریعتی برای سخنرانی دعوت میکند و به این ترتیب نام شریعتی با حسینیهارشاد پیوند میخورد. پس از مدتی حرفهای شریعتی محل اختلاف میشود، بوی ضدیت با «روحانیت و فقاهت» و «برداشتهای شخصی از اسلام»؛ حساسیت استاد مطهری را برمیانگیزد. تذکرات آن طور که باید و شاید جواب نمیدهد و اختلافات بالا میگیرد. با خروج استاد مطهری از حسینیه ارشاد و رفتن ایشان به مسجد الجواد، شریعتی یگانه خطیب حسینیه ارشاد میشود و کمکم «شریعتیچی»ها پیدا میشوند. به موازات مطرح شدن روزافزون شریعتی، نشر و توزیع کتابهایش و اقبال قشر جوان به او، موافقت و مخالفتهای روحانیون مختلف اعم از انقلابی و غیرانقلابی با افکار او نیز پررنگتر میشود. «شریعتی» به یکی از محورهای مرزبندی جریانات مختلف تبدیل میشود و صف طویلی از مخالفان و موافقین او در جامعه شکل میگیرند. گزارش زیر تلاشی برای توصیف فضای ایجاد شده متأثر از مسأله شریعتی در جامعه و تشریح طیفهای مخالف و موافق او در سالهای دهه 50 تا دهه 60 است.