نگاهي به همه تلا ش هاي وزارت ارشاد دولت يازدهم براي بازگشت به دوره اصلاحات
«دوی با مانع » علی جنتی برای رسیدن به مهاجرانی
چکیده «دوی با مانع » علی جنتی برای رسیدن به مهاجرانی :
نگارنده اين سطور در زمان صدارت عطاالله مهاجراني بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي سن و سال چنداني نداشته است؛ حداقل نه آنقدر كه خاطرات آن روزها را به چشم خود ديده باشد. آنچه از طريق رسانه ها و كتابها در اين باره نقل شده نيز لااقل به اين سؤال پاسخ نمي دهد كه آيا عملكرد 8 7 ماهه اول وزير ارشاد دولت اصلاحات در جهت حاشيه سازي و حركت عليه ارزش ها و هنجارها، سرعتي بيشتر داشته است يا تكاپويي كه درهمين مدت در وزارت ارشاد دولت تدبير و اميد ايجاد شده است! واقعيت آن است كه آنچه در همين مدت كوتاه از تيم فرهنگي دکتر حسن روحاني ديده شده نشان مي دهد كه گويا وزارت ارشاد با خودش براي رسيدن به سابقه سياه وزارت ارشاد دوره مهاجراني مسابقه گذاشته است؛ غافل از اينكه اين بار مسابقه به آن سادگي ها هم نيست و دولت جديد اگر چنين قصدي داشته باشد بايد خود را براي يك دوي با مانع آماده كند نه يك شطرنج تك نفره!
زنده باد مترفین، زنده باد دغدغههایشان!
گفتوگویی که در اولین روزهای وزارت علی جنتی در یک روزنامه نزدیک به دولت منتشر شد میتوانست آب سردی باشد بر سر همه کسانی که داشتند گره روسریها را شل میکردند و دهانها را باز. اما احتمالاً خود آن روزنامه اصلاح طلب هم فهمیده بود که از این آتش آبی گرم نخواهد شد که از قول وزیر نوشت: «اگر فرهنگ را به معنای عمومی بگیریم، مشکلاتش در بین طبقه متوسط به بالا خیلی بیشتر است و قرآن از آنها به نام مترفین یاد میکند. یعنی آدمهایی که وضع زندگیشان خوب است و دنبال عیش و نوش و زندگی خیلی مرفه هستند. این دسته از نظر فرهنگی مشکلاتشان زیاد است. همینطور که طبقه فقیر هم مشکلات زیادی از نظر فرهنگی دارد و بسیاری از مشکلات و ناهنجاریهای اجتماعی مثل اعتیاد، سرقت و بیبندوباری در آن بیشتر است. آنچه ما بهعنوان وزارت فرهنگ باید دنبال کنیم ارتقای سطح فرهنگ عمومی برای همه مردم و همه طبقات و اقشار است. »
چنین نگاهی از سوی وزیر ارشاد در بادی امر میتوانست تکی باشد که بزودی با پاتک روشنفکران و اباحهگران روبرو میشد، اما رفتارهای بعدی وزیر نشان داد که نه تنها خبری از تک و پاتک نبوده که همان مترفین موجود در کلام وی، داشتند خود را برای استفاده از پاس گل وی آماده میکردند!
طبقه چهارم نزدیک بهارستان
انتصابهای وزیر ارشاد از همان اوایل حساسیتهایی را ایجاد کرده بود اما گوشها وقتی تیز شد که خبر رسید یکی از محکومان اعتراف کرده فتنه ۸۸ که در دوران معاونت سیاسی جنتی در وزارت کشور، مشاور او بوده، در طبقه چهارم وزارت ارشاد مستقر شده و نقش فیلتر اصلی برای گزینش همه مدیران این وزارتخانه را ایفا میکند. خبر تکذیب شد اما خیلیها اعتقاد داشتند که نباید خیلی این تکذیبهای رسانهای را جدی گرفت چون ظاهراً آن شخص کارش را حسابی جدی گرفته است.
علاوه بر این مورد، در طول هشت ماه گذشته انتصابهای بودار دیگری هم در وزارتخانه صورت گرفت. انتصابهایی که بوی احمد مسجد جامعی گزینه پیشنهادی محمد خاتمی برای وزارت ارشاد را به مشام میرساند. مسجدجامعی خود عضو هیأت امنای خانه کتاب شده بود. «حسین ملکاحمدی» که در زمان وزارت مسجدجامعی دبیرکل نهاد کتابخانههای عمومی کشور بود در زمان وزارت جنتی به این مقام بازگشت. «مرتضی کاظمی» معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوران مهاجرانی و مسجدجامعی که در ماجرای تحصن نمایندگان اصلاح طلب مجلس هفتم تهدید به استعفا کرده بود و در دولتهای نهم و دهم به سمت حراج کارهای هنری رفته بود، مشاور اقتصادی علی جنتی و عضو هیأت امنای عموم مؤسسات اقتصادی وزارت ارشاد دولت تدبیر و امید شد. کامران فانی به ریاست هیأت خرید و انتخاب کتاب رسید؛ سمتی که در دوره وزارت احمد مسجدجامعی نیز عهدهدار آن بود. «علی مرادخانی» که از زمان وزارت خاتمی تا دوره دوم اصلاحات مدیر مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود و از جمله مدیرانی است که همزمان با استعفای مهاجرانی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به همراه تنی چند از مدیران منصوب مهاجرانی استعفا کرده بود نیز در دوره جنتی چندین پست گرفته است.
این چند مورد، مشتی است نمونه خروار تا مشخص شود انتصابهای وزیر ارشاد دولت یازدهم چگونه بوده و چرا خیلیها مسجد جامعی را وزیر در سایه دولت روحانی میدانند.
ممیزی خوب هست، نیست، یا چی؟!
وزیر ارشاد کارش را با ممیزی شروع کرد؛ با ممیزی بر خود ممیزی. او زمانی سکان وزارت ارشاد را تحویل گرفته بود که گرانی کاغذ مهمترین دغدغه ناشران و اصلیترین موضوع حوزه نشر کشور بود. اما علی جنتی به یکباره فرمان را چرخاند و در جاده ممیزی سرعت گرفت. شتاب جنتی در پرداختن به موضوع نه تنها عجیب که ناشیانه بود. او در ابتدا گفت که ممیزی قبل از نشر باید به بعد از نشر برده شود. در حالی که دهانها از حیرت باز بود چند روز بعد او سخنش را اینگونه تصحیح کرد که بردن ممیزی به بعد از نشر به صلاح نیست. احتمالاً چند روز فرصت کافی بود تا مشاورانش به وزیر تازه از راه رسیده بقبولانند انتقال ممیزی از قبل به بعد از نشر چگونه ناشران را به خاک سیاه خواهد نشاند. اما این گاف عجیب و غریب باعث نشد تا جنتی و همکارانش از ور رفتن با موضوعممیزی کوتاه بیایند. آنها همزمان با اینکه هرازگاهی تکهای به ممیزی میانداختند از ممنوع القلمها در دولت قبل سخن گفتند و وعده آزادی آنها را دادند. این قضیه به گزارش صد روزه رئیس جمهور هم راه پیدا کرد اما معاون فرهنگی وزیر ارشاد چندی بعد نهایتاً به گفتن این جمله بسنده کرد که ممنوعالقلمها یک دستورالعمل شفاهی بوده و بخشنامهای صادر نشده. این یعنی اینکه نه ما توان ثابت کردن وجود چنین چیزی را داریم و نه شما توان ثابت کردن نبودنش را، تازه من هم معاون وزیر دولت حقوقدانها هستم!
خانمها هم بخوانند!
علی جنتی در همان مصاحبه فوق الذکر گفته بود که برای مسائل فرهنگی همه طبقات باید فکر کرد اما عملاً در این چند ماه به سمتی حرکت نمود که دغدغههای فرهنگی قشری خاص (همانها که او مترفینشان نام نهاده بود) بیشترین ضریب را در سخنان او و همکارانش پیدا کردند. یکی از این دغدغهها موضوع «تکخوانی زنان» بود!
جنتی که در حاشیه رونمایی از نهجالبلاغه مطلا در دفتر خود در وزارت ارشاد در جمع خبرنگاران حضور یافته بود، درباره مسئله خوانندگی بانوان گفت: «اظهارنظرهای مختلفی درباره تکخوانی خواننده زن در کنسرتها وجود دارد اما طبق نظر برخی مراجع تقلید، اگر موجب مفسده نباشد ایرادی ندارد.»
این جمله از سوی وزیری که آشنایی او با حوزه علمیه و مسائل فقهی یکی از امتیازاتش زمان اخذ رأی اعتماد شمرده شده بود با واکنش حوزه علمیه و علما همراه شد. اما از آن سو همین جمله نیم بند بهعنوان بخشنامهای برای آزادی تکخوانی زنان در کنسرتها تعبیر شد. برای مثال نماینده شهرستان بوکان از برگزاری یک کنسرت باخوانندگی یک دختر جوان خبر داد و از انتشار وسیع تصاویر این کنسرت در فضای مجازی ابراز تأسف کرد. پرداختن وزیر ارشاد به موضوع تکخوانی زنان در حالی اتفاق افتاد که کنسرتهایی که هم اکنون نیز توسط خوانندههای مرد برگزار میشود به دلایل مختلف از جمله گران بودن بلیت آنها تنها مسئله قشر بسیار محدودی از جامعه است چه برسد به موضوع تکخوانی زنان. گویا وزیر ارشاد برای حل مسائل فرهنگی مترفین عجلهای شایان داشت!
فیلتر شکن هست خدمتتون؟
دولت حقوقدانها سر کار آمده بود و این انتظار وجود داشت که این دولت حتی اگر با قانونی مخالف است تا پیش از تغییر آن اقدامی آشکار در جهت زیر پا گذاشتن آن انجام ندهد. با این حال عضویت چند تن از وزرای این دولت در شبکه فیسبوک که درست یا غلط از نظر قانونی فیلتر شده بود نشان داد که ظاهراً حقوقدانهای تازه به دولت رسیده، فقط تا جایی با قانون همراه خواهند بود که مطابق میل و نظرشان باشد.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی هم که خود عضو فیسبوک است اما هرازگاهی سخنانی صریح در لزوم رفع فیلتر این شبکه اجتماعی بر زبان راند. جالب آنکه وزیر ارشاد با اینکه از همراهی چند تن از همکارانش در کمیته فیلترینگ برخوردار است در این چندماه سعی کرده خارج از ساز و کار قانونی موجود برای رفع فیلتر یک سایت، با سخنرانی و مصاحبه عملاً علیه این فیلترینگ فضاسازی کرده و با ملتهب کردن جامعه شرایط را برای بررسی منطقی و معقول این موضوع از بین ببرد. توجه به نوع جملاتی که این وزیر دولت یازدهم در رابطه با این موضوع بکار برده است این تلاش را نشان میدهد. مثلاً وی در صبحانه کاری اسفندماه خود در اتاق بازرگانی میگوید: «اگر به عقب بازگردیم، میبینیم خیلی کارها که در اول انقلاب انجام شده، مضحک بهنظر میآید، مثل اینکه ویدئو و دستگاه فکس ممنوع بود. » استفاده از کلماتی چون مضحک آنهم در یک جلسه غیرمرتبط با موضوع فیسبوک و اصولاً فضای فرهنگی ثابت میکند که گویا در این مورد هم تلاش برای برانگیختن احساسات اجتماعی علیه ساز و کارهای قانونی مد نظر است و این تنها یک نمونه بود.
سنگ قبری برای سگهای زرد
برادران فرازمند وقتی موسیقی زیرزمین در ایران را رها کردند و به امید روی زمین آمدن راهی آمریکا شدند، فکر نمیکردند چند وقت بعد درگیر یک تسویه حساب گروهی خواهند شد و با گلوله یکی از دوستانشان دوباره به زیر زمین برخواهند گشت. آنها کشته شدند و اجسادشان با صرف مبلغی کلان به ایران برگردانده شد و در قطعه هنرمندان دفن گردید. این چیزی بود که نه تنها برادران و خانواده فرازمند، که حتی هیچ کس فکرش را نمیکرد. چون بالاخره جدای از اینکه آنها هیچ وقت در ایران مجوز فعالیت نگرفته بودند، ویدئو موزیکهای تولیدشان در آمریکا هم هیچ سنخیتی با هنر اسلامی ایرانی که هیچ، با هنر نجیب و سالم هم نداشت. اما این اتفاق افتاد و هیچکس زیر بار آن صد میلیونی که شایعه شده بود خرج انتقال اجسادشان شده است نرفت و هیچ کس قبول نکرد که اجازه نامه دفن آنها در قطعه هنرمندان را امضا کرده است. اگرچه اینکه آن مبلغ از جیب وزارت ارشاد بوده است ثابت نشد اما اینکه دفن در قطعه هنرمندان باید با تأیید وزارت ارشاد باشد تقریباً چیزی است که کسی در آن شک ندارد هرچند مشخص نباشد که امضای آخر را چه کسی زده است.
این اقدام و مشروعیت بخشیدن به یک گروه موسیقی زیرزمینی مبتذل ساز در واقع زیر سؤال بردن مکانیزم ممیزی و اعطای مجوز در ایران بود و از طرفی دفن کردن این افراد در کنار بزرگان هنر این سرزمین توهین به هنر و هنرمند ایرانی. کاری که وزارت ارشاد دولت تدبیر و امید به خوبی از پسش برآمد و با یک تیر دو و شاید چند نشان زد.
یک چشمه از فرهنگ تدبیر و امید در ماجرای یک انتشاراتی
همان موقع که موضوع ممنوع القلمها مطرح شد میشد حدس زد که رفع تعلیق یکی از مهمترین بنگاههای چاپ کتاب روشنفکران در دستور کار قرار خواهد گرفت. این اتفاق افتاد و بعد از کش و قوسهای فراوان نهایتاً حکم رفع تعلیق نشر چشمه صادر شد و برای خالی نبودن عریضه این انتشارات به مجازاتی محکوم شد که عملاً در این مدت تعلیق از سر گذرانده بود و رسماً چند روز دیگر تمام میشد. تلاش تیم فرهنگی دولت برای رخ دادن چنین اتفاقی باز هم مثل سایر موارد به یک تلاش اداری و ساختاری محدود نشد و چنان گفتوگوها و سخنان در این مورد بالا گرفت کهگویی همه فعالان حوزه نشر و کتابخوانها همه کارهای خود را تعطیل کرده و یک لنگه پا ایستادهاند تا تکلیف این یک مورد مشخص شود.
در این میان از یک کتاب خاص که اصلیترین دلیل تعلیق این انتشارات بود هم سخن به میان آمد و همکاران وزیر ارشاد از آن دفاع کردند. دفاع از نمایشنامه «روز حسین» نوشته محمد رحمانیان باعث شد تا رسانههای متعهد سکوت خود را کنار بگذارند. توهینهای بیشرمانه این نمایشنامه به ساحت اهل بیت به حدی بود که تا حالا این رسانهها فقط به بیان نکات کلی درباره آن اقدام کرده بودند و ریز اهانتها را بازنشر نداده و درباره آن سخن نگفته بودند. اما دفاع معاون وزیر و ایجاد جوی کهگویی این نمایشنامه اصلاً چیزی نبوده موجب شد تا این سکوت و کلیگویی کنار گذاشته شود و پرده از برخی بیشرمیهای موجود در آن نمایشنامه کنار رود. این امر با سکوت جریان روشنفکر و حامیان نمایشنامه همراه شد و آنها صلاح دیدند حالا که تشت رسوایی از بام افتاده، سوت زنان از کنار موضوع رد شوند.
اما چندی بعد پروژهای مشابه برای کتابی دیگر طراحی شد. «زوال کلنل» محمود دولت آبادی که سالها از دریافت مجوز بازمانده بود و در عوض در سرزمینهای اشغالی قدس و آلمان و آمریکا منتشر شده بود، به یکباره موضوع روز فرهنگ و هنر شد. کسانی که این رمان را خوانده بودند از آن بهعنوان یکی از ضدانقلابیترین و هتاکانهترین رمانهای پس از انقلاب نام برده و انتشار آن در دولت یازدهم را دارای تبعات بسیار زیاد برای این دولت میدانستند. اما در حالی که رسانههای نزدیک به دولت اصلیترین مراکز خبرسازی پیرامون این قضیه بودند (و حتی یکی از آنها از احتمال انتشار این اثر تا پیش از سال ۹۳ و در تیراژی چند ده هزارتایی خبر داده بود) وزیر ارشاد در یک فرافکنی عجیب و ناشیانه از رسانههای شایعهساز انتقاد کرد و انگشت اتهام به حاشیهسازی را سمت منتقدان اشاره رفت! اگرچه هنوز ماجرای این رمان تمام نشده است اما میتوان مطمئن بود که خود وزارت ارشاد هم عمق تبعات انتشار آن را درک کرده است و خیلی دلش نمیخواهد سری که درد نمیکند را دستمال ببندد.
یک لشکر اتوبوس، یک جو عقل
جشنوارههای موسمی فجر همیشه یکی از دغدغههای وزارت ارشاد در هر دولتی بوده و گاهی حکم پاشنه آشیل کل آن دولت را پیدا کردهاند. در دولت یازدهم دو جشنواره فیلم و شعر فجر به این سمت پیش رفتند. در اولی سخنان برخورنده یک بازیگر در تجلیل از برخی بازیگران قبل از انقلاب اولین حاشیه بود. بعدتر ماجرای اکران دو فیلم حامی فتنه بحث برانگیز شد که البته «آشغالهای دوست داشتنی» از اکران بازماند و «عصبانی نیستم» به نمایش درآمد. کنار گذاشته شدن این فیلم ضد نظام از داوریها تلاشی بود که برگزارکنندگان جشنواره فیلم فجر برای کاستن از انتقادات انجام دادند. البته گفتن این ادعای مضحک که چند اتوبوس آمده بود نزدیک برج میلاد تا در صورت جایزه گرفتن این فیلم به جشنواره حمله کند، ثابت کرد که دز توهم در این قشر چقدر زیاد است! نوع داوریها و جوایز که بیشترین آن نصیب فیلمی مسئلهدار (روز رستاخیز) شد یکی دیگر از حاشیههای این جشنواره بود.
اما در جشنواره شعر فجر که سپردن دبیری آن به عبدالجبار کاکایی موجب بلند شدن بوی حاشیه شده بود، دعوت از شاعری هتاک به اهل بیت علیهم السلام، اسلام و انقلاب و نظام حساسیت زا شد. یدالله روایی کهسالهاست خارج نشین است و شعرهای هتاکانهای میگوید و در فتنه ۸۸ حامی آشوبگران بوده است به جشنواره دعوت شد تا بهعنوان مهمان ویژه شعرخوانی کند. اگرچه این دعوت پس گرفته شد اما سخنگوی جشنواره خبر از آن داده بود و بعداً که وزیر ارشاد زیر بار آن دعوت نرفت و از اساس چنین چیزی را تکذیب کرد، همه چپ چپ به او نگاه کردند!
توهین کنید اما انتقاد نه
وزیر ارشاد دولت یازدهم همگام با رئیس این دولت بارها بر لزوم آزادی بیان سخن گفت. او جایی گفت که بستن نشریات هنر نیست و از قضا فردای همان روز هفتهنامه یالثارات با حکم هیأت نظارت بر مطبوعات توقیف شد و روزنامه وطنامروز و هفته نامه ۹دی به دادگاه معرفی شدند؛ کاملاً اتفاقی! چندی بعد هم هفته نامه ۹دی باز به حکم همین هیأت نظارت بر مطبوعات توقیف شد.
از سوی دیگر دو روزنامه بهار و آسمان که از نظر فکری و سیاسی در اردوگاه حامیان دولت بهشمار میرفتند در دو بازه متفاوت توقیف شدند اما نه بخاطر انتقاد از دولت که بخاطر زیر سؤال بردن و توهین به احکام و مقدسات اسلامی. روزنامه بهار مقالهای سخیف درباره امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته بود و روزنامه آسمان حکم قصاص را غیرانسانی خوانده بود. اما جالب آنکه وزیر ارشاد در برابر این توقیفها اظهار تأسف کرده و عدم رضایت خویش از این اتفاق را اعلام کرد و با اینکه جرم این دو رسانه اهانت به احکام و مقدسات اسلامی بود، خواستار رأفت اسلامی و تذکر شده بود. گویا از نظر جناب وزیر ارشاد اشاره به ابروی بالای چشم سیاستهای دولت، جرمی بس سنگینتر از اهانت به مقدسات اسلامی است. این تناقض چنان عیان بود که حتی علی مطهری که سر دوستی با هفته نامه ۹دی و روزنامه وطن امروز ندارد و بیشتر به دولت یازدهم متمایل است، هم در گفتوگویی اعلام کرد که تحمل این دولت نسبت به انتقادات کم است و دولت قبل با منتقدان بهتر برخورد میکرد!
دوی با مانع آقای وزیر
تعطیلی جشنواره ضد صهیونیستی افق نو و اظهار نظر معاون وزیر درباره صادق هدایت را هم میتوان به لیست سیاه بالا اضافه کرد. خیلی چیزهای دیگر را هم. اما به نظر میرسد آنچه تاکنون گفته شد برای نشان دادن جهتگیری فرهنگی دولت کافی است. تغییر اولویتهای اصلی و ضریب دادن به اولویتهای فرعی، پرداختن به مسائل حاشیهای، استفاده از ظرفیت رسانه و افکار عمومی برای پیشبرد اهداف فرهنگی روشنفکری و تحت فشار قرار دادن نهادهای تصمیم ساز و تصمیم گیر از این طریق، راه دادن به عناصر فرهنگی بدنام و بدسابقه برای جولان در عرصه فرهنگ و هنر، امیدوار کردن ضد انقلاب فرهنگی به باز شدن فضا، تلاش برای قبح زدایی از برخی اباحهگریها و بالابردن سطح حساسیت جامعه نسبت به این امور با عادیسازی آنها و… برخی از این اهداف بوده است.
نگارنده همانطور که در ابتدای این نوشته نگاشت، زمان صدارت عطاالله مهاجرانی را چندان بخاطر ندارد اما مطمئن است که شرایط امروز با آن زمان قابل مقایسه نیست. تبیین اهمیت فرهنگ و هنر در جامعه و پذیرش این اهمیت در میان جامعه متدینین و همچنین پا گرفتن مجموعههای فرهنگی و هنری متعهد و انقلابی در این عرصه و وجود رسانههای پیگیر و حساس موجب شده است تا اینبار مانند آن دوران کارها برای قبح شکنی و فعالیت ضد ارزشها آسان نباشد. این آن چیزی است که همه باید توجه داشته باشند؛ هم وزیر ارشاد و همکاران و همفکران او که زمین مسابقه را بیمانع دیده بودند و هم جوانان مومن انقلابی که شاید فکر کرده بودند سر کار آمدن دولتی که شعار اعتدال میدهد و وزیری که سبقه حوزوی دارد، خطرهای زیادی را متوجه فرهنگ و هنر انقلاب نکرده است. خیلی چیزها فرق کرده است.
امیر
باید مدام به چنین مقایسه ای بپردازید .
حقیقتا جای یک کار دنباله دار در مورد مدیریت آقای مهاجرانی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خالی است .
یک چیزی شبیه آسیب شناسی فرهنگ در زمان مدیریت آقای مهاجرانی تا دیگر اشتباهات تکرار نشود .
نه از سر حب و بغض بلکه واقع بینانه و مکتبی و علمی کار بشود .
کار باید جدید باشد . بدیع باشد . جامع باشد . نویی از سر و رویش ببارد . راه بعدی را نشان بدهد . چراغ آینده ها باشد . بدون سوگیری تحقیقی انجام بشود . تا وزرای بعدی بدانند کجاها غلط است و نباید بروند و کجاها خلاف است و نباید بکنند . اگر کارهای خوبی ها داشته انجام داده ادامه بدهند .
به امید امام زمان
یاحق جل و اعلا
ali
روشنفکرهای غرب زده ماهستنددیگه
بیچارهههههههههه