مروری بر دلایل و پیامدهای برکناری بندر بن سلطان
بازسازی صف امریکا-عربستان ضد نظام سوریه … به شرطها و شروطها!
چکیده بازسازی صف امریکا-عربستان ضد نظام سوریه … به شرطها و شروطها! :
ماه آینده، بحران سوریه سال سومش را به پایان میبرد، درحالی که ائتلاف غربی-منطقهای (که همه همّ و غمّش اسقاط نظام سوریه است) به امید رسیدن به هدف، کماکان در حال تغییر تاکتیکها و شخصیتهایش است. آن هم در اوضاعی که از یک طرف پایداری سوریه و همپیمانانش در مقابل همه فشارها آنان را با نوعی سرخوردگی مواجه کرده و از طرف دیگر در صفوف مخالفین سوریه هم تشتت و اختلاف بروز کرده است. در این بین، کنار کشیدن شاهزاده بندر بن سلطان (رئیس دستگاه اطلاعات و رئیس شورای امنیت ملی سعودی) از مدیریت پرونده سوریه تحولی بسیار حائز اهمیت تلقی می شود. بدین ترتیب بندر بن سلطان هم به فهرست «قربانیان» این جنگ افزوده میشود که به دلیل شکستشان در اسقاط نظام سوریه مجبور به بازنشستگی یا استعفا شدند. در فهرست می توان افراد مختلفی را دید: امیر قطر و نخستوزیرش؛ نخستوزیر ترکیه رجب طیب اردوغان (که در آوردن مجدد سوریه زیر نفوذ «عثمانی» شکست خورد و حالا تلاش می کند که پیامدهای جنگ سوریه به خاک ترکیه کشیده نشود). سفیر امریکا در دمشق رابرت فورد را هم نباید از قلم انداخت، کسی که از ابتدای حوادث سوریه، بار حمایت از به قول خودش «انقلاب» ضد نظام را بر دوش گرفته بود ولی الان مجبور است همراه با رفقای سوریاش (یعنی سلیم ادریس و برخی دیگر در ائتلاف مخالفین) استعفا بدهد. قرار گرفتن شاهزاده محمد بن نایف (وزیر کشور عربستان) به جای شاهزاده بندر بن سلطان به عنوان هماهنگکننده سیاست سعودی درباره سوریه هم خیلی آرام اعلام شد. چنانکه این موضوع از طریق رسانههای غربی نشر داده شد نه از طریق ریاض، شاید به این دلیل که آبروی بندر بن سلطان و آبروی رهبران سعودی همزمان حفظ شود. ضمن آنکه این تغییر و تبدل به وضعیت سلامتی رئیس دستگاه اطلاعاتی سعودی نسبت داده شد، بدون اینکه اعلام شود منصب اطلاعاتی و امنیتی رفیع او [یعنی منصب ریاست دستگاه امنیتی عربستان] چگونه پرخواهد شد. در همین راستا بود که وزیر کشور عربستان سفری به واشنگتن صورت داد (و در آنجا مثل رهبران بزرگ با او تعامل شد) تا بدین ترتیب فضا برای رسانههای امریکایی فراهم گردد و آنان خبر این تغییر مهم در عربستان سعودی را منتشر نمایند.

چرا امریکا خواهان برکناری بندر بن سلطان بود؟
البته این موضوع چندان عجیب هم نیست، چراکه این تغییر، بیش از آنکه یک تغییر و تبدّل داخلی سعودی باشد یک درخواست امریکایی بوده است. امریکا پس از درک حجم فاجعهای که سیاست ریاض با دست بندر به آن رسیده، خواستار این تغییر شده بود. مشکل بندر در این بود که سیاستش چند مسئله ایجاد کرده بود:
مسئله اول اینکه نحوه مدیریت پرونده سوریه توسط او گروههای تندرو را تغذیه کرده بود، دلیل این کار هم این بود که بندر گمان می کرد میتواند از این گروهها در نبرد سوریه سود ببرد، نبردی که او همه وزن شخصیاش را (بدون محاسبه درست وسایل و وظایف) در آن صرف کرده بود.
مسئله دوم آنکه بندر یک بخش مهم از محاسبات داخلی عربستان را نادیده گرفته بود و آن هم اینکه موجب افزایش دخالت جوانان عربستانی در جنگ سوریه شده و روی جریان گسترده جذب این جوانان [به گروههای تندرو] چشم بسته بود. [درحالی که این جوانان پس از جنگ سوریه در نهایت به خود عربستان برخواهند گشت و موجب دردسر برای خود حکومت سعودی خواهند شد]. «فرمان ملوکانه» [امر ملکی] که اخیراً پادشاه عربستان در ممنوعیت حضور جوانان سعودی در جنگ سوریه صادر کرد یک اقرار بی سابقه به میزان خطیر بودن این موضوع است، کما اینکه در این فرمان به هیچ عنوان برای بندر و برادرانش در وزارت دفاع، نقشی جهت حل و فصل این مشکل در نظر گرفته نشده بود.
سومین مسئله هم آن بود که بندر، حاضر شد ریسک کند و به روابط محوری عربستان –امریکا تعرض نماید، وقتی شروع کرد به انتقاد علنی از نقش امریکا در سوریه و تهدید نمود که در موضوع قرادادهای تسلیحاتی و غیره، به سراغ همپیمانی با دیگر قدرتهای بزرگ خواهد رفت. دلیل این تهدید هم آن بود که واشنگتن را به ایفای نقشی قاطع در موضوع سوریه تحریک کند.
در آن روزها ریاض در اوج آمادگی و بسیج برای پیروزی در نبرد اسقاط نظام سوریه بود، ولی نتایج این حرکات بندر در نهایت برای حکومت سعودی بسیار بد تمام شد. فلذا چارهای نبود جز نوعی چرخش، که با «فرمان ملوکانه» شروع شد و در ادامه رسید به قربانی کردن بندر، تا بدین ترتیب چهره عربستان نزد امریکایی ها مقبول گردد.
نظر امریکاییها درباره جانشین بندر بن سلطان
در طرف مقابل، امریکاییها با خبر انتصاب وزیر کشور عربستان محمد بن نایف به عنوان مسئول پرونده سوریه با نوعی رضایت غیر عادی برخورد کردند. چرا که محمد بن نایف از نظر آنان، در مدیریت موضوعات امنیتی و خصوصاً در برخورد با سازمان القاعده در عربستان و یمن، «قابل اعتماد» و «باکفایت» است و در این موضوع مانور و مجامله را نمیپسندد. خصوصا که به اصطلاح صابون سازمان القاعده یک بار به تن خودش هم خورده است، زمانی که در سال ۲۰۰۹ القاعده تلاش کرد تا او را ترور نماید.
حتی از این بالاتر، برخی محافل امریکایی معتقدند که او در خلال مرحله آینده عربستان دارای نقش قابلتوجهی خواهد بود، خصوصا با توجه به پایین آمدن توانایی و انگیزه پادشاه و دیگر مسئولین رده بالای حکومت [که همگی پیر هستند].
نکته قابل توجه در این بین آن است که هر مسئول سعودیای که در مدیریت کردن پرونده سوریه موفق باشد، به صورت طبیعی وزن خود را در خاندان حاکم افزایش داده است. این موضوع، همان وقت که بندر هم مسئول این پرونده شد مطرح گردید و در آینده برای محمد بن نایف هم مصداق خواهد داشت.
در این بین برخی نشانهها وجود دارد مبنی بر اینکه فرمانده گارد ملی عربستان شاهزاده متعب بن عبدالله (پسر بزرگ پادشاه عربستان)، هم در ترسیم سیاست سعودی در قبال سوریه و هم در موضوع روابط با امریکا و هم در پروندههای امنیتی دارای نقش خواهد بود. بدین ترتیب وزن محمد بن نایف و متعب بن عبدالله در تعیین شئون جانشینی پادشاه در عربستان افزایش خواهد یافت. حالا باید گفت جنگ در سوریه میدانی شده است که مسئولین سعودی از طریق آن نقشی مؤثر در توازنات خاندان حاکم به دست میآورند.
اهداف انتصاب محمد بن نایف
با توجه به مجموع این مسائل، میتوان گفت که تعیین امیر محمد بن نایف سه هدف را دنبال میکند:
۱-برقراری مجدد هماهنگی بین اهداف و تاکتیکهای عربستان و امریکا در سوریه. این یعنی بستن کامل صفحه امیر بندر که (به گفته نشریه وال استریت ژورنال)، امریکاییها او را «خودرأی» می خوانند و راه و روش او در پرونده سوریه را «مشکلساز» تلقی می کنند. اینجاست که به نظر میرسد سعودیها مجبورند با حکومت امریکا راه بیایند، اگرچه شاکیاند که امریکا همه توانش (خصوصا توان نظامیاش) را برای اسقاط نظام سوریه به کار نمیگیرد.
۲-آماده کردن زمینه برای گرم شدن مجدد روابط سعودی- امریکایی که روبه سردی (بلکه رو به «دوری») رفته است، این سرد شدن و دوری، در سایه بازنگری حکومت امریکا در دوره اوباما در بسیاری از سیاستهایش در خاورمیانه و عقبنشینی تدریجی (به دلیل مسائل ژئواستراتژیک) رخ داده که این خود موجب ترس و نگرانی ریاض شده که مبادا امریکا او را کنار بگذارد. حالا در همین راستا، مأموریتِ بازی کردن نقش کانال اتصال اساسی بین دو طرف در زمان فعلی به عهده امیر بن نایف گذاشته شده است، از جمله کارویژههای این کانال اتصال میتوان به ترتیب دادن سفر اوباما به عربستان در ماه مارس اشاره کرد.
۳-به کارگیری اهتمام بیشتر در مبارزه با سازمان القاعده با همه فروع و شاخههای آن که محدود به مرزهای جغرافیایی خاصی هم نیست. به نظر می رسد امریکاییها درباره خطرات این مسئله در حال حاضر تأکید بیشتری دارند. چراکه درک می کنند که میدان سوریه برای بسیاری از «القاعدهایها» تبدیل شده است به صرفا یک میدان آموزش و تمرین نظامی و ارتباط گیری. و سپس این افراد به کشورهایی که از آن آمدهاند باز میگردند و منتظر زمان مناسب برای تحرک در آینده میشوند.
در همین راستا امریکایی ها به «جبهه النصرئ» اشاره میکنند و می گویند که این گروه را یک تهدید مخفی [و قابل آشکار شدن در آینده] میشمرند و اطمینانهایی که ائتلاف ملی مخالفین یا برخی مسئولین کشورهای حاشیه خلیج فارس میدهند و معتقدند که میتوان با جبهه النصرئ تعامل کرد و آن را در نبرد اسقاط نظام سوریه و همینطور برای کاستن از نفوذ داعش به کار گرفت، چندان برای امریکاییها قابل پذیرش نیست.
دستهبندی جدید امریکاییها از گروههای مسلح
امریکاییها نقطهنظرات خود را در بحث تعامل با گروههای مسلح در سوریه به کشورهای همپیمان خود قبولاندهاند. در جلسه هماهنگیای که حدود سه هفته پیش با حضور وزیر کشور عربستان [امیر محمد بن نایف] و رؤسای دستگاههای اطلاعاتی ترکیه، قطر، اردن، فرانسه و برخی کشورهای دیگر در واشنگتن برگزار شد، امریکاییها یک «دستهبندی» جدید درباره گروههای مسلحی که در آینده از حمایت برخوردار خواهند شد ارائه کردند به این امید که این موضوع، روش فعلی در حمایت از گروههای مسلح را تغییر دهد که در آن، هر طرفی می خواهد با دادن پول و سلاح به یک گروه، برای خود پایگاه نفوذی دست و پا کند، یعنی چیزی که دقیقا «بازاری» برخورد کردن است.
در طرح امریکاییها، گروههای مسلح به سه دسته کلی تقسیم شدهاند:
۱- دستهای که «معتدل» محسوب میشود و صلاحیت گرفتن کمکها را دارد.
۲- دستهای که به دلیل ارتباط با «تندروی» برای گرفتن این کمکها صلاحیت ندارد.
۳- دستهای که (طبق نظر امریکا و همپیمانانش که در نشست حاضر بودند) تأیید صلاحیتش نیازمند بررسیهای بیشتر است.
البته رسانههای امریکایی مثل وال استریت ژورنال و واشنگتن پست که محتوای این نشست را بررسی کردهاند چیزی از اجرای این معیارها در عرصه میدانی ذکر نکردهاند. ولی این رسانه ها از «سند آنلاین تجدیدشونده»ای سخن گفتهاند که مدام و با توجه به تغییرات همپیمانیهای گروههای مسلح بهروز خواهد شد. این یعنی آنکه قرار دادن یک گروه مسلح در این یا آن دسته قابل تغییر است، به شرط آنکه یک سری شروط عملی را بپذیرد. (یعنی بازگشت محور امریکایی- منطقهای به همان منطق «بازاری» اما این بار به صورت «یکپارچه».)
طرح جدید امریکا برای استفاده درحال و آینده
در کنار این، البته اختلافات مهمی هم در جزئیات بین امریکایی و همپیمانانش وجود دارد: سعودیها از لزوم به ارسال موشکهای زمین به هوای دوشپرتاب به سوریه برا مقابله فعالانه با هواپیماهای سوری سخن میگویند، اما امریکاییها تا این لحظه با این درخواست موافقت نکردهاند چراکه نگرانند این موشکها (که هم حملشان آسان است و هم استفادهشان) در آینده ضد منافع امریکا یا کشورهای همپیمان امریکا به کار گرفته شود. خصوصا که میدانیم تعدادی از این موشکها هماکنون هم در اختیار گروههای مسلح در سوریه قرار دارد و کم و بیش از آنها ضد هواپیماهای سوری استفاده میشود.
موضوع اختلافی دیگر این است که سعودیها خواهان برقراری منطقه پرواز ممنوع در بخشهایی از شمال و جنوب سوریه هستند (درست مثل چیزی که در دهه ۹۰ میلادی در عراق صورت گرفت). اما امریکاییها نسبت به چنین حرکتی تحفظاتی دارند چراکه معتقدند این یعنی احتمال وارد شدن مستقیم در درگیری (درست مثل سناریوی عراق) و این خطی است که دولت اوباما به دلایل متعدد، تأکید دارد که از آن عبور نکند. به جای این طرح، امریکا با همراهی همپیمانانش در شورای امنیت سازمان ملل طرحی آماده کرد برای برقراری «کانالهای امن برای کمکهای انساندوستانه»، تا از طرفی، داشتن نقش فعالش را ثابت کند و از طرف دیگر ابزار فشاری بر حکومت سوریه به دست بیاورد تا دمشق را وادار به دادن مجال مجدد به گروههای مسلحی کند که در مناطق مختلف سوریه محاصره شدهاند تا این گروهها توان تنفس بیابند و شرایط رزمی خود را بهبود بخشند و بدین ترتیب این گروهها را از مسیر مصالحه و کنار آمدن با دولت سوریه (که در چند منطقه، دولت طرح آن را مطرح کرده [و گروههای تحت فشار هم کمکم نسبت به آن نظر مساعد نشان می دهند]) دور کند. گرچه این قطعنامه خواستار پایان دادن به محاصرهای که گروههای مسلح ضد برخی مناطق سوریه برقرار کردهاند هم شده است (ازجمله محاصره نبل و الزهراء در ریف حلب) ولی در مجموع، «پایه و زیرساختی» امریکایی است برای آنکه در آینده فعالیت ضد حکومت سوریه را این بار از دروازه «انساندوستانه» بازفعّال کند، خصوصا که در کنار این میبینیم گهگاه باز هم سوریه را متهم به عدم التزام به کنار گذاشتن سلاحهای شیمیاییاش میکنند و از «عواقب» آن سخن میرانند.
نگاهی به برخی اختلافات امریکا و همپیمانانش در موضوع سوریه
البته «حساب و کتاب» های خاص هر کشور (که تغییر دادن آن سخت است) درجای خود باقی است. عربستان کماکان به فرستادن محمولههای سلاح از طریق مرز اردن با سوریه ادامه می دهد، محمولههایی که (طبق گزارشهای اطلاعاتی امریکایی) شامل موشکاندازهای پیشرفته ضد تانک، سلاحهای ضدهوایی، زرهپوش و تیربارهای سنگین می شود. ترکیه هم (که با ایجاد راههای امدادی بیشتر از طریق خاکش برای کمکرسانی به گروههای «مورد رضایت» موافقت نموده) ایفای نقش مستقیم را رد کرده است، کمااینکه اتهامات امریکا در باب چشمپوشی عمدیاش بر ورود تندروها از طریق مرزهای ترکیه به سوریه را هم رد میکند. گزارشهای رسانهای حاکی از آن است که گروههای مسلح پیرو «جبهه اسلامی» دست به تحرک از طریق خاک ترکیه زدهاند تا در مناطق مرزی به مقابله با داعش بپردازند، مانند قضایایی که اخیرا در شهر جرابلس در ریف شمالی حلب و در نزدیک مرزهای ترکیه رخ داد. طبق گزارش کاخ سفید، رئیس جمهور امریکا هم چندی پیش تماسی تلفنی با نخستوزیر ترکیه داشت و با او بر سر «اهمیت همکاری قوی در مقابله با حضور پرنگ و رو به گسترش تروریسم در سوریه» توافق کرد.
امریکایی ها و همپیمانانش مخفی نمیکنند که این اختلافاتِ مربوط به جزئیات، انعکاسی است از اختلافی بزرگتر در نحوه نگاه به درگیری موجود در سوریه. مثلا به رغم اینکه همه طرفها از ایجاد پیشرفت در نظر طرف دیگر سخن میگویند (کشورهای حاشیه خلیج فارس از «درخواست سرعت بخشیدن و اهمیت بیشتر دادن» از امریکا در موضوع سوریه سخن میگویند و مسئولین امریکایی هم از سطح جدیدی از «همکاری» با بقیه حرفمی زنند) ولی به نظر میرسد که برخی مسئولین عرب همپیمان امریکا از نحوه برنامهریزی امریکا برای عمل در مرحله آینده راضی نیستند. چراکه می دانند هدف امریکا بیش از آنکه سنگینتر کردن کفه گروههای مسلح بر حکومت سوریه از جهت نظامی باشد، بیشتر این است که نظر و نگاه رهبران سوریه را درباره احتمال پیروز شدن [نظامی] بر مخالفین تغییر دهد.
در همین زمان که مسئولان امریکایی میگویند که کشورشان در حال حاضر به گزینه نظامی علیه سوریه از گذشته نزدیکتر نیست، یکی از همین مسئولین با اشاره به اینکه صحبت از تغییری بزرگ در سیاست امریکا در قبال سوریه اغراق آمیز است می گوید: «تغییر در نظرگاه امریکا ایجاد شده است نه در سیاست امریکا». و از همین جمله باید حساب خیلی چیزها را فهمید!
مسئولین امریکایی این روزها زیاد از عبارت «گزینههای جدید» درباره بحران سوریه (که برای تصمیمگیری به اوباما ارائه شده) سخن می گویند. این «گزینههای جدید» ابدا وضوح ندارد (دست کم تا الان) و به نظر میرسد ترکیبی باشد از افزایش کمکهای تسلیحاتی به مخالفین و دیپلماسی «غلیظ» (مبتنی بر تصویب قطعنامههایی در شورای امنیت برای ایجاد فشار) و تهدیداتی مبنی بر قرارگرفتن گزینه نظامی بر روی میز (بدون تعهد به استفاده از آن). اما همه اینها باعث نمیشود که برخی محافل امریکا از «یأس استراتژیک» سخن بگویند، به این معنی که یک گزینه بنیادی آن است به شکست اعتراف کنند و بپذیرند که رئیسجمهور اسد شریکی استراتژیک در مبارزه با تروریسم است، ولی این گزینه پیامدهایی خطیر و تبعاتی برای جایگاه امریکا در بین همپیمانانش دارد. از اینجاست که میتوانیم گیجی و سردرگمی در سیاست امریکا را درک کنیم: گامی به پیش و گامی به پس!
منبع: پایگاه اینترنتی المنار