یادداشت
ایران در مختصات مقاومت
چکیده ایران در مختصات مقاومت :
بیش از یک سال از زمان جابهجایی قدرت بین دولتهای دهم و یازدهم میگذرد. علیرغم توقع دولتمردان و حامیان آنها، یک سال زمان مناسبی برای بررسی نتایج اولیه دستاوردها بویژه در ابعاد راهبردی کشور از جمله سیاست خارجی است. سیاست خارجی نیز مانند بسیاری موارد دیگر، نقش چالشبرانگیزی در ابعاد داخلی و خارجی ایفا میکند. یکی از اصلیترین شعارهای دولت فعلی- قبل و بعد از انتخابات- «تعامل سازنده» با کشورها است. شواهد و قرائن نشان میدهد که هیأت دولت علاقه خاصی به گره زدن تمام مسائل کشور به مقوله سیاست خارجی دارد کأنه تمام مشکلات ما ریشه در دیپلماسی دارد و احتمالاً خواهد داشت. متأسفانه این مهمترین آسیبی است که تفکرات دولت یازدهم را تهدید میکند. دلسوزانه باید گفت اگر دولتمردان یازدهم تفکر خود را اصلاح نکنند، عواقب اعتدال در سیاست خارجی بدتر از گفتوگوی تمدنهای اصلاحات خواهد شد که اینجا مجال توضیح واضحات نیست. آنچه از عملکرد سیاست خارجی دولت فعلی تا به حال برداشت میشود، نوید آیندهای مثبت و امیدوارکننده نمیدهد.
بیش از یک سال از زمان جابهجایی قدرت بین دولتهای دهم و یازدهم میگذرد. علیرغم توقع دولتمردان و حامیان آنها، یک سال زمان مناسبی برای بررسی نتایج اولیه دستاوردها بویژه در ابعاد راهبردی کشور از جمله سیاست خارجی است. سیاست خارجی نیز مانند بسیاری موارد دیگر، نقش چالشبرانگیزی در ابعاد داخلی و خارجی ایفا میکند. یکی از اصلیترین شعارهای دولت فعلی- قبل و بعد از انتخابات- «تعامل سازنده» با کشورها است. شواهد و قرائن نشان میدهد که هیأت دولت علاقه خاصی به گره زدن تمام مسائل کشور به مقوله سیاست خارجی دارد کأنه تمام مشکلات ما ریشه در دیپلماسی دارد و احتمالاً خواهد داشت. متأسفانه این مهمترین آسیبی است که تفکرات دولت یازدهم را تهدید میکند. دلسوزانه باید گفت اگر دولتمردان یازدهم تفکر خود را اصلاح نکنند، عواقب اعتدال در سیاست خارجی بدتر از گفتوگوی تمدنهای اصلاحات خواهد شد که اینجا مجال توضیح واضحات نیست. آنچه از عملکرد سیاست خارجی دولت فعلی تا به حال برداشت میشود، نوید آیندهای مثبت و امیدوارکننده نمیدهد.
عملکرد بیش از یک ساله دولت در عرصه سیاست خارجی نشان میدهد وعدههای دولت تدبیر و امید به جز در مواردی مشخص، در حد شعار باقیمانده است. مجموعه اظهارات دستاندرکاران سیاست خارجی دولت یازدهم علاوه بر برخی نکات مثبت، نقاط ضعف زیادی دارد که در عرصه عمل با آنها مواجه هستیم. شعار اصلی دولت در تلاطمات دیپلماتیک این روزها که بیش از همه در ادبیات رئیسجمهور محترم بروز دارد، «تعامل سازنده» با دنیا و خط قرمز تلقی کردن «منافع ملی» است. بررسی گوشهای از عملکرد دولت یازدهم نشان میدهد که این واژگان در ادبیات دیپلماسی دولتمردان نیاز به بازتعریف دارد. به عنوان مثال تجربه مفیدی از تعامل به اصطلاح سازنده در مذاکرات هستهای سال ۸۲ در تاریخ ثبت نشده یا احیای «عزت ملی»- که بعد از تعامل سازنده، پرتکرارترین شعار دولتمردان فعلی در انتخابات ۹۲ بود- نیز در این مدت علاوه بر این که رنگی به خود نگرفته، نشانههایی از کمتوجهی داخلی و خارجی نسبت به آن به چشم میخورد. این شعارها که عمدتاً در تقابل با گفتمان مقاومت مطرح شد، باعث شکلگیری مجموعه مطالباتی از سوی دوست و دشمن شد که تا به حال دولت توفیق چندانی در برآورده کردن آنها نداشته است. منظور نظر مطلب پیشرو آن است که ضمن بررسی مختصر سوءبرداشتهای موجود در فضای حاکم بر رسانههای حامی دولت، آفاتی که دامان سیاست خارجی اصلاحات و اعتدال را گرفته یا تدریجاً خواهد گرفت، روشن شود.
عملکرد دولت اوباما قبل از فتنه ۸۸ و بخصوص در مبارزات انتخاباتی ۲۰۱۲ امریکا به وضوح نشان میدهد که کاخ سفید یک تغییر تاکتیک پنهانی را در پیش گرفته است. نشانه عملی این تغییر تاکتیک را باید در تعویض سکانداران دیپلماسی امریکا در دولت دوم اوباما دانست. در دولت اول اوباما، هیلاری کلینتون وزیری بود که قویاً موافق مقابله قهرآمیز و وضع تحریمهای شدید علیه ایران بود در حالی که جان کری سناتوری بود که دائماً لزوم مذاکره با ایران را به اوباما گوشزد میکرد. بنابراین تغییر لحن دیپلماتهای امریکایی از «تحریمهای فلجکننده» به «فرصت دادن به دیپلماسی» در برابر ایران تابلویی منطقی برای این تغییر تاکتیک محسوب میشود. اینجاست که دیپلماتهای ایرانی باید هشیاری به خرج داده و دست برتر را از آن خود کنند نه این که در زمین طراحی شده دشمنان این ملک و ملت بازی کنند. صورت مسأله بسیار ساده است:
۱٫ چه چیز باعث این تغییر تاکتیک امریکا در قبال ایران شده است؟
۲٫ اگر رفتار ما دشمنان را به این نتیجه برساند که تحریم و تهدید باعث عقبنشینی میشود، چرا دشمن باید در جهت کاهش بخشی از تحریمها (یا به روایت تیم مذاکرهکننده ایرانی، همه تحریمها) اندک قدمی بردارد؟!
پاسخ به این سؤالات- البته با لحاظ شرایطی که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد- میتواند تا حدود زیادی اهمیت مقاومت را روشن سازد. شکی نیست که اگر نبود دستاوردهای مقاومت در موضوع هستهای، دولت یازدهم بالاجبار سیاستهای شکنندهتری از آنچه در قالب برنامه اقدام مشترک ژنو آمده، اتخاد میکرد. بنابراین میتوان نقطهای را در محاسبات دشمنان متصور شد که آنها را مجبور به بازگشت از مواضع تند خود خواهد کرد. حال چه زمانی میتوان گفت که دشمن به این «نقطه بازگشت» رسیده است؟ زمانی که استراتژی ما رسیدن به «نقطه بیبازگشت» باشد. در واقع در مقیاسهای خرد و کلان، رساندن دشمنان به «نقطه بازگشت» از اعمال سیاستهای خصمانه و تهدیدآمیز معادل است با رسیدن ما به «نقطه بیبازگشت»؛ نقطهای که سیاستهای اعمالی دشمنان در قبال تحدید پیشرفتهای ما نتواند حتی برای مدتی کوتاه هزینه چندانی به محاسبات ما تحمیل کند یا این هزینه به سرعت و سهولت قابل جبران باشد. لذا طبیعی است که این شرایط برای جمهوری اسلامی، تنها در «مختصات مقاومت» به عینیت میرسد. مختصات مقاومت برای یک کشور عبارت است از تعادل میان مجموعه نیروها یا مؤلفههایی که دست برتر آن کشور را در معادلات منطقهای و فرامنطقهای تضمین میکند. این مؤلفهها که شامل عوامل گوناگونی از جمله فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و دفاعی (نظامی) میشود، برای کشورهای مختلف و با در نظر گرفتن تفاوتها و شباهتهای منطقی و منطقهای، متفاوت مینماید. به عنوان مثال، برای کشوری مانند امریکا که جنگطلبی را چاره مشکلات خود میداند، طبیعتاً در تعادل میان این مؤلفهها، عنصر نظامی پررنگتر خواهد بود. یا برای جمهوری اسلامی ایران با توجه به نقش والای فرهنگ در شکلگیری نهضت و پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، عنصر فرهنگ اهمیت بیشتری خواهد داشت.
ترجمان این مؤلفهها در تعیین قدرت بینالمللی جمهوری اسلامی ایران چگونه است؟ در زمینه فرهنگ بهترین نمونه میتواند بیداری اسلامی و نقش سازنده دین در تعاملات داخلی و خارجی باشد. در شرایطی که غرب برای افزایش عمق استراتژیک خود به تمامی مسائل با عینک پنتاگونیسم مینگرد، تبلور روح انقلاب اسلامی ایران در رخداد بیداری اسلامی در کشورهای مسلمان غرب را به هرگونه تلاشی برای به انحراف کشاندن آنها وادار کرده است. درباره عنصر اقتصادی باید به اقتصاد مقاومتی اشاره کرد. اقتصادی که میتواند علاوه بر عبور ایران از اقتصاد نفتی و تکمحصولی، تابآوری اقتصادی را در برابر ضربات تحریم و تحدید تقویت کند. در توصیف عنصر نظامی، اصل بازدارندگی به معنای تحمیل هزینهای بسیار فراتر از سود حاصل از اقدام نظامی کشور متجاوز علیه دیگری، قابل توجه است. امروز پیشرفت صنایع دفاعی جمهوری اسلامی ایران آن هم در سایه تحریمهای ظالمانه قدرتهای استکباری تا بدانجا که در تسلیح محور مقاومت در منطقه اصلیترین نقش را ایفا میکند، شاهدی بر این مدعا است. وحدت اجتماعی با رویکرد جذب حداکثری و دفع حداقلی در زمینه عنصر اجتماعی و داشتن بصیرت سیاسی در درک و شناخت واقعیات موجود جهان، تفسیر صحیح و دقیق شرایط حاکم بر فضای بینالملل و به تبع آن تنظیم حکیمانه معادلات و محاسبات داخلی و خارجی نیز در زمینه عنصر سیاسی شایان ذکر است. در چنین شرایطی است که دشمنان برای حل و فصل مسائل خود مجبور به جلب نظر جمهوری اسلامی از طرق مختلف میشوند که مذاکره جزو پر سروصداترین آنها است. یکی از اشتباهات مفسران مسائل بینالملل این است که ایران را مجبور به مذاکره میدانند در حالی که اگر واقعیات موجود را وارونه تحلیل نکنیم، به وضوح مشخص است که طرف غربی بیش و پیش از ایران نیاز به مذاکره دارد. برای نمونه دو تجربه متفاوت مذاکره با طرف غربی در تاریخ دهه اخیر ایران به ثبت رسیده است؛ مذاکرات با کشورهای۱+۵ با موضوع اعتمادسازی هستهای در دولت اصلاحات و مذاکره با امریکا درخصوص عراق بعد از حمله سال ۲۰۰۳ امریکا در دولت مهرورزی. آنچه در مذاکرات مربوط به به اصطلاح اعتمادسازی هستهای اتفاق افتاد را باید از موضع عقبنشینی تعریف کرد چرا که ما را برای مدتها از پیگیری روند پیشرفت هستهای بازداشت:
«در همین قضیه هستهای آن وقتی که ما با اینها همراهی کردیم و عقبنشینی کردیم- البته برای ما تجربهای بود، اما این واقعیت است- اینها جلو آمدند. اینقدر جلو آمدند که من در همین حسینیه گفتم اگر بنا باشد که این روال از سوی آنها ادامه پیدا کند، من خودم وارد قضیه خواهم شد و وارد قضیه شدم؛ ناچار شدیم؛ اینها کار ما نیست. عقبنشینیها آنها را گستاختر کرد، طلبکارتر کرد. یک روزی بود که مسئولان ما قانع بودند که اجازه بدهند ما ۲۵ سانتریفیوژ در کشور داشته باشیم. آنها گفتند نمیشود! اینها قانع شدند که ۵ سانتریفیوژ داشته باشیم. باز هم گفتند نمیشود! مسئولان ما قانع شدند که ۳ سانتریفیوژ داشته باشیم. باز هم گفتند نمیشود! امروز گزارش را شنیدید، ۱۱ هزار سانتریفیوژ داریم! اگر ما آن عقبنشینیها را، آن انعطافها را ادامه میدادیم، امروز از پیشرفت هستهای که هیچ خبری نبود، به این نشاط علمی هم که در چند سال اخیر در کشور وجود پیدا کرده- این حرکت علمی، این جوانها، این ابتکارات، اختراعات، پیشرفتهای گوناگون در بخشهای مختلف- قطعاً لطمه میخورد. چون اولاً نسبت به هر یک از آنها ممکن بود یک بهانهای بیاورند، ثانیاً حرکت هستهای و صنعت هستهای، نماد پیشرفت یک کشور است. این هم یک واقعیت دیگر است.»
(بیانات در دیدار کارگزاران نظام، ۳/۵/۱۳۹۱)
اما آنچه در موضوع عراق بعد از جنگ اتفاق افتاد، مذاکرهای بود که از موضع قدرت عملیاتی شد. لذا طرف مقابل نتوانست به خواستههای خود دست یابد:
«دوتا تجربه کوتاه مدت هم داریم: یکى مذاکرات در مورد مسائل مربوط به عراق بود که من در سخنرانى عمومى گفتم که ما این مذاکره را قبول میکنیم و رفتند مذاکره کردند. یکى هم در دولتهاى قبل بود درباره یک موضوعى که امریکایىها پیغام دادند یک مسأله امنیتى مهمى هست، دولت دو سه دور مذاکره کرد. امریکایىها معمولاً در مذاکره اینجورند که وقتى در مقابل استدلال متین کم مىآورند، وقتى نمیتوانند استدلالى که قابل قبول و منطقى باشد ارائه کنند، متوسل میشوند به زورگویى و چون زورگویى روى جمهورى اسلامى اثر ندارد، یکطرفه اعلام میکنند که مذاکرات تعطیل! این چه جور مذاکرهاى است؟! در هر دو مورد اینجورى شد. البته از کیفیت مذاکرات میفهمیدم اینها دارند به چه مسیرى میروند. گزارشش را براى من میفرستادند. بنده همان وقت به وزارت خارجه گفتم این مذاکره را قطع کنید. هنوز اقدام نکرده، آنها یکجانبه اقدام کردند؛ اینجورىاند. ما اهل مذاکرهایم اما نه با امریکا.»
(بیانات در دیدار با مسئولان نظام، ۲۷/۵/۱۳۸۹)
با توجه به آنچه بیان شد، بهتر میتوان نسبت به آفاتی که سیاست خارجی ما را تهدید میکند، قضاوت کرد. در یک نگاه کلی میتوان دو آفت مهم و کلان را برشمرد:
۱٫ تعدیل سیاست استکبارستیزی تا جایی که آن را مخالفت و دشمنی با چند کشور معنا کنیم. متأسفانه حذف دیدگاه استکبارستیزی از تفاسیر دیپلماتیک بدین معنا است که باید مؤلفههای معمول در برقراری رابطه با کشورهای استکباری مانند سایر کشورها تعدیل و محدود شود. ریشه این گونه گرایشها را باید در سه زیرشاخه بررسی کرد:
۱-۱- این کار تا حدود زیادی ناشی از نادیده انگاشتن سابقه خصومت آن دولتها با دولت و ملت ایران میباشد. در حالی که این منش در هیچ کجای دنیا منطقی به نظر نمیرسد:
«ما معتقد به تعامل با دنیا هستیم. در تعامل با دنیا، باید طرف مقابل را شناخت. اگر نشناسیم، پشت پا خواهیم خورد. پرونده خصومت خودمان را فراموش نکنیم. ممکن است انسان یک وقتی سابقهای را به رو نیاورد؛ اشکالی ندارد. شما یک وقتی با یک شخصی مواجهید، میخواهید یک کاری را انجام دهید، یک سابقهای هم از او دارید، مصلحت نمیدانید به رو بیاورید؛ این اشکالی ندارد. اما این سابقه یادتان نرود. اگر یادتان رفت، پشت پا خواهید خورد، ضربه خواهید خورد.»
(بیانات در دیدار مسئولان نظام، ۳۰/۴/۱۳۹۲)
۱-۲- بدتر از این بیتوجهی به سابقه خصومت، ساختن چهرهای موجه از دولتهای استکباری است که نمونههای متعدد آن در رسانهها و مطبوعات حامی دولت به چشم میخورد:
«یک عده سعی نکنند چهره امریکا را بزک کنند، آرایش کنند، زشتیها و وحشتآفرینیها و خشونتها را از چهره امریکا بزدایند. در مقابل ملت ما، به عنوان یک دولت علاقهمند، انساندوست معرفی کنند. اگر سعی هم بکنند، سعیشان بیفایده است.»
(بیانات در دیدار مردم آذربایجان، ۲۸/۱۱/۱۳۹۲)
۱-۳- نسبت به برخی عملکردها و برخی مسئولان امریکایی خوشبینی کاذبی به وجود آید و همین طرز تفکر تحلیلها را تحتالشعاع برداشتهای غلط قرار دهد:
«دشمنیهایی که از اول انقلاب، دولت ایالات متحده امریکا و رؤسای جمهور مختلف- کسی نگوید این کار زمان فلان رئیسجمهور شد، زمان رئیسجمهور کنونی نشده. نه، همهشان یکجورند- با نظام اسلامی انجام دادهاند، در زمان رؤسای جمهور مختلف است. اما همه یک جنس است، همه یکجور است.»
(بیانات در دیدار با فرماندهان بسیج سراسر کشور، ۲۹/۸/۱۳۹۲)
این دیدگاه در واقع همان پاک کردن صورت مسأله است. با توجه به این شرایط، ممکن است بتوان برای برههای از زمان، مشکلات را حل شده فرض کرد اما بلااستثنا این راهحلها دوامی نخواهد داشت و چه بسا بعدها مشکلاتی بس دشوارتر را تحمیل میکند.
۲٫ متأسفانه تحلیلهایی پیرامون مفهوم مقاومت ارائه میشود که نشاندهنده سوءبرداشتهایی مغرضانه میباشد که عمدتاً از سوی رسانههای خارجی وارد ادبیات سیاسی ما شده است مانند مصلحتگریزی، انزواطلبی، دشمنتراشی و… (بماند که برخی کشورهایی که امروز لقب ابرقدرت را به یدک میکشند، در برهههایی از حیات سیاسی خود از همین سیاستها بهره بردند.) مانند ریاضتی خواندن اقتصاد مقاومتی و مصلحتگریز خواندن مقاومت در کارزار سیاست خارجی. در حقیقت مسیر مقاومت، مسیری است بر پایه رفتارشناسی صحیح و دقیق دشمنان. مسیری که در طی طریق آن علاوه بر این که فرصتی برای عبور از خطوط قرمز و حقوق ملی به دشمنان داده نمیشود، قدم به قدم آنها را مجبور به احترام و عقبنشینی خواهد کرد.
در انتها باید به این مهم اشاره داشت که تجربه قبل و بعد از انقلاب از رفتار دولتهای دو سوی آتلانتیک ثابت کرده است که عملکرد طرفهای غربی در برابر اتخاذ سیاستهایی که علیالظاهر با مقاومت در تضاد است، خوشبینانه نخواهد بود. نتایج حاصل از حاکم شدن تفکراتی اعم از گفتوگوی تمدنها، گفتوگوهای انتقادی، تنشزدایی، اعتمادسازی، دشمنتراشی، واقعگرایی و… بر اصول برنامهریزیهای مسئولان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نشان میدهد که اگرچه در برهههایی محدود، نشانههایی از تغییر عملکرد دول استکباری در قبال حسن نیت ایران به افکار عمومی تلقی میشود- که همواره در تحلیلها بسیار بزرگتر از آنچه هست نشان داده میشود- اما در انتها نمیتوان تعاملات مبتنی بر این نشانهها را برد- برد نامید. هر چند در ابتدا تلقی دولتمردان از برد طرف غربی محل ابهام بود ولی اخیراً نیاز است که برداشت خود را از برد طرف ایرانی هم مشخص کنند! این طرز تعامل دستگاه سیاست خارجی ما با دشمنان قسمخورده واقعگراییای نیست که وعده داده شده بود. وقتی طراحان اصلی سیاست خارجی دولت یازدهم- به استناد اظهارات متعددشان در رسانهها- پشت میز مذاکره نشستن و یک گفتوگوی ساده تلفنی بیمورد و ناشی از ذوقزدگی طرفین را تابوشکنی و نقطه عطف در سیاست خارجی جمهوری اسلامی میدانند، باید به صراحت گفت که متأسفانه جای هدف و وسیله عوض شده است. واقعگرایی این است که فراموش نکنیم دشمن، دشمنی میکند و این غفلت ماست
که نباید تکرار شود.