خاطرات حجتالاسلام والمسلمین محسن موسویفرد از 20 سال فعالیت در دفتر مقام معظم رهبری
اگر شهدا نبودند، الان عمامه سر من و تو نبود
چکیده اگر شهدا نبودند، الان عمامه سر من و تو نبود :
حجتالاسلام والمسلمین محسن موسویفرد (کاشانی) تحصیلات خود را در زادگاهش کاشان و در مدرسه علمیه به پایان رساند. سپس جهت ادامه تحصیل به قم مسافرت کرد و در آنجا در مدرسه علوی با مرحوم شهید بهشتی آشنا شد و همین آشنایی، زمینهای شد تا بعدها وی در معیت شهید بهشتی با جریانات انقلاب درگیر شده و سهمی در انقلاب شکوهمند اسلامی داشته باشد. ایشان از نزدیک شاهد حوادث انقلاب در قم و فشار نیروهای امنیتی بر مردم و علما بود و هنگامی که فعالیت در این شهر را غیرممکن دید، به تهران عزیمت کرد. در تهران ضمن اقامه نماز جماعت در مسجدالنبی نارمک، به دلیل آشنایی قبلی با مرحوم شهید بهشتی، به جلسات روحانیت مبارز راه یافت. اندکی بعد به دلیل فعالیتهای سیاسی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. پس از آزادی از زندان جهت تبلیغ به شهرهای مختلف مسافرت کرد. با روی کار آمدن بختیار و تصمیم امام خمینی(ره) برای بازگشت به ایران و بستن فرودگاه توسط دولت بختیار، موسوی کاشانی در معیت شهید بهشتی در دانشگاه تهران متحصن شد. با ورود امام به کشور و اقامت ایشان در مدرسه رفاه، او نیز از جمله کسانی بود که توانست به طور خصوصی به حضور امام راه یابد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان با شرکت در کمیتههای انقلاب اسلامی به فعالیتهای سیاسی – انقلابی خود ادامه داد و با راه یافتن به دفتر تبلیغات امام، این فعالیتها را تداوم بخشید. مدتی بعد، از پذیرفتن قضاوت در دادگاه خانواده خودداری کرد و در ارتش به جانشین عقیدتی سیاسی ارتش منصوب شد. پس از وفات حضرت امام(ره) و انتصاب حضرت آیتالله خامنهای به رهبری، به دفتر رهبری دعوت شد و در بیت معظم له به خدمت خود ادامه داد. آنچه در ادامه میخوانید بخشی از خاطرات حجتالاسلام والمسلمین موسوی کاشانی از بیش از 20 سال فعالیت در دفتر مقام معظم رهبری است.
![اگر شهدا نبودند، الان عمامه سر من و تو نبود اگر شهدا نبودند، الان عمامه سر من و تو نبود](http://ramzeobour.ir/um/uploads/2014/06/25-shohada-1-609.jpg)
اجازه ملاقات به همه مراجعین با تدبیر مقام معظم رهبری
روزهای اول رهبری آیتالله خامنهای مراجعهکنندگان به قدری زیاد بودند که به عرض مقام معظم رهبری رساندیم که اگر ۲۴ ساعت در روز هم وقت به مردم بدهند باز ملاقات با همه متقاضیان میسر نخواهد شد. مقام معظم رهبری با درایت خاصی که دارند فرمودند به همه متقاضیان اجازه ملاقات بدهید. گفتیم چه جوری به همه اجازه ملاقات بدهیم؟ فرمودند: «به همهشان بگویید یکجا بیایند.» فرمودند حرف و تقاضای اکثر آنها مشابه همدیگر است. وقتی یک جا به همه آنها اجازه ملاقات بدهید، یکی از آنها که حرف بزند، دیگر حرفی برای عده زیادی از آنها نخواهد ماند. به این ترتیب ما توانستیم به همه مراجعین اجازه بدهیم که مستقیماً با ایشان ملاقات داشته باشند. هنوز هم هر بیست روز یک بار ملاقات مردمی حضرت آقا انجام میگیرد. این جلسات بسیار جالب و پربار هستند. افراد و چهرههای مختلفی از اقشار مختلف از جمله محققین، مؤلفین، نمایندگان محترم مردم در مجلس شورای اسلامی، ائمه جمعه، نمایندگان ولی فقیه و خانوادههای شهدا در این جلسات شرکت میکنند.
ملاقات جرج جرداق با مقام معظم رهبری
در یکی از این جلسات آقای جرج جرداق، نویسنده مسیحی، خدمت مقام معظم رهبری رسیدند. از آنجا که ایشان نمیتوانست سوار هواپیما بشود ساحل به ساحل و مرز به مرز از لبنان به عشق دیدن مقام معظم رهبری به تهران آمده بود. در جریان ملاقات ایشان به زبان عربی با آیتالله خامنهای صحبت میکرد و آقا هم که به زبان عربی تسلط کامل دارند به زبان عربی با همدیگر صحبت میکردند. آقای جرج جرداق خدمت آقا گزارش میداد که من کتابی راجع به امام علی (ع) نوشتهام و همچنین درخواست صله از مقام معظم رهبری کرد. آقا فرمودند: «به تهران خیلی خوش آمدید. امیدوارم که سفر بر شما خوش بگذرد. از شهرهای مختلف ایران از جمله مشهد، اصفهان، شیراز و جاهای دیگر حتماً دیدن فرمایید و من به عنوان یک فرزند امیرالمؤمنین از شما تشکر میکنم. شما بر من منت گذاشتید و مطالبه صله کردید. صله شما بسیار بزرگ است ولی به یک شرط؛ شرط آن این است که کارتان را تمام کنید «الاحسان بالاتمام.» تکمیل کار شما این است که کتابی درباره حضرت زینب، دختر امیرالمؤمنین بنویسید. من قول میدهم اگر شما این کتاب را بنویسید خداوند علیّ اعلی صله بزرگی به شما خواهد داد.» آقای جرج جرداق با این سخنان رهبر معظم انقلاب تشکر و خداحافظی کرد. من ایشان را تا دم در بدرقه کردم. در همین اثنا آقای جرج جرداق به من گفت: «این سیدّنا القائد بشّرنی بالاسلام.» و سه بار این حرف را تکرار کرد. یعنی رهبر معظم، من را به اسلام بشارت دادند. گفتم: «ایشان به شما چه گفتند که شما را به اسلام بشارت دادند. گفت: «همین که فرمودند کتابی درباره حضرت زینب بنویس، خداوند علی اعلی به شما صله بزرگی خواهد داد، این بشارتی بود به اسلام. یعنی این که اگر من کتابی درباره آن بزرگوار بنویسم توفیق اسلام پیدا خواهیم کرد و مسلمان از دنیا خواهیم رفت.»
مقام علمی رهبر معظم انقلاب
در بین بزرگان و علمای شیعه، شخصیتهای زیادی بوده و هستند که به دلیل تواضع و فروتنیای که داشتند علاقهای به این که به عنوان مرجع تقلید مطرح شوند نداشتند. خود حضرت امام هرگز دوست نداشتند به عنوان مرجع مطرح شوند و بنابراین همواره از انتشار رسالهشان توسط اطرافیانش جلوگیری میکردند. امام به قدری روی انتشار رسالهشان حساس بودند که از نظر ایشان منفورترین کلمهای که برایشان مطرح بود، مطالبه رساله بود.
همین طور مقام معظم رهبری علیرغم تسلطی که بر علوم دینی و اسلامی دارند همواره دوست دارند گمنام باقی بمانند. امروزه درس ایشان یکی از منحصر بفردترین دروسی است که ارائه میشود. ایشان به تدریس بسیار مهارت دارند و مسائل را در عین عمیق و عملی بودنشان به قدری ساده و روان مطرح میکنند که حاضرین در جلسه از درس ایشان بسیار لذت میبرند. با این همه و به رغم این که همه دروس ایشان فیلمبرداری و ضبط میشوند، ایشان هر گز اجازه ندادهاند که آنها را پخش بکنند. ایشان حتی رسالهشان را که عدهای از طلاب قم و تهران، مشترکاً از نظرات معظمله جمعآوری کرده بودند و در چند باب اعتقادات، معاملات، سیاسات و اخلاقیات تدوین و ضبط کرده بودند، اجازه نشر به آن ندادند. به دلیل همین تواضع و فروتنی علمی رهبر معظم انقلاب، مراجع، احترام خاصی نسبت به معظمله قائلاند؛ چرا که کمتر کسی حاضر است مثل ایشان از مقام و نام، دل بکند.
سفرهای رهبر معظم انقلاب
تصمیمگیری و برنامهریزی برای سفر به شهرها یا استانهای کشور با خود مقام معظم رهبری است. با این حال پس از تصمیمگیری، کسانی برای سنجش مقدمات به محل میروند و گزارشی از اوضاع و احوال آنجا را ارائه میدهند.
در سفرهایی که انجام میشود صحنههای جالبی از حضور حماسی مردم غیور خطهها و اقوام گوناگون کشور ایجاد میشود. در سفر معظمله به استان لرستان یکی از زیباترین صحنههای ارادت و محبت مردم به ولایت را مشاهده کردیم. مردم لرستان، مردمی هستند که علاقه وافری به سادات، خصوصاً شخص مقام معظم رهبری دارند. قویترین و مطمئنترین قسم آنها این است که به عمامه آیتالله خامنهای قسم میخورند. در زمان جنگ، ایشان به لرستان عزیمت کردند و مردم لرستان خاطرات شیرینی از حضور ایشان در کنارشان داشته و ارادت ویژهای به مقام ولایت و شخص آیتالله خامنهای دارند. از جمله مراسمی که مردم لرستان برای ورود شخصیت محبوبی که وارد استان میشود انجام میدهند اسبدوانی و تیراندازی هوایی است. در سفر آقا به لرستان تصمیم داشتند این مراسم را اجرا کنند ولی برادران حفاظت میخواستند جلوی آن را به دلیل ملاحظات امنیتی بگیرند. آقا دستور دادند کاری نداشته باشید و بگذارید مراسم را به نحوی که خودشان دوست دارند اجرا بکنند. همچنین در لرستان رسم بر این است که جلوی پای مهمان گوسفند قربانی کنند. در ورود مقام معظم رهبری به شهر خرمآباد بیش از هزار رأس گوسفند را قربانی کردند و به دستور آقا گوشت آن را بین فقرا تقسیم کردند.
همچنین در تشریف فرمایی معظمله به گنبد کاووس، ترکمنها یک اسب قیمتی به ایشان هدیه کردند و ایشان اسب را به قسمت دامداری آستان قدس رضوی هدیه دادند.
شناخت مقام معظم رهبری از شخصیتهای علمی و دینی فراموش شده و توجه به آنها در سفرها
یکی از چیزهای جالب توجه در سفرهای مقام معظم رهبری این است که ایشان شناخت بسیار عجیبی نسبت به شخصیتهای علمی و دینی شهرستانها دارند و با این که اغلب آنها از کار افتادهاند و یا به هر دلیلی به فراموشی سپرده شدهاند و چندان مورد توجه نیستند، معظمله در سفرهایشان، چنین شخصیتهایی را فراموش نمیکنند و به هر طریقی که شده یا خودشان شخصاً به دیدن این اشخاص میروند و یا اعضای دفتر را به نیابت از خودشان با هدایایی به حضور این بزرگواران میفرستند. آنچه جالب است این که در بعضی از این سفرها رهبر معظم انقلاب سراغ کسانی را گرفتهاند که تیم برنامهنویس آنها را یا فراموش کرده بودند و یا به هر دلیلی ملاقات با آنها را در برنامه نگنجانده بودند.
در سفر به آذربایجان شرقی ایشان فرمودند در مرند به منزل آیتالله میرزا علی اکبر مرندی هم بروید و احوالشان را بپرسید. ما هر چه به برنامه نگاه کردیم اسمی به این عنوان ندیدیم. در هر حال ما به همراه آیتالله مجتهد شبستری به منزل آقای مرندی رفتیم. ایشان در بستر بیماری بودند با این حال، تا به ایشان تفهیم کردند که فرستادگان مقام معظم رهبری هستند که خدمت شما آمدهاند، یک دفعه از جا حرکت کردند. ما با اشاره به اطرافیانشان گفتیم که نگذارید ایشان تکان بخورند، مریض هستند و اذیت میشوند. آیتالله مرندی گفت: «از طرف من دست مقام معظم رهبری را ببوسید.» از طرف رهبری هدیهای خدمت ایشان تقدیم کردیم. ایشان گفتند: «مال فقراست یا مربوط به خود من است؟» گفتیم مربوط به خود حضرتعالی است. سه بار به تکرار پرسیدند که این مال خود من است یا مال مردم است؟ و هر بار ما در جواب گفتیم مربوط به خود حضرتعالی است. همان جا پسران خودشان را صدا زدند و گفتند من این روزها از دنیا خواهم رفت. از همین پول خرج کفن و دفن و ترحیم من را بدهید.
توجه رهبری به شخصیتها منحصر به یک قشر و طبقه نمیشود. ایشان از شخصیتهای دانشگاهی نیز تفقد مینمایند. استاد محیط طباطبایی که از وزنههای سنگین علمی ما بودند مورد توجه ایشان بودند. مقام معظم رهبری به کرّات کسانی را مأمور میکردند که از ایشان احوالپرسی بکنند.
در سفر به سیستان و بلوچستان مقام معظم رهبری مرتباً به ما تذکر میدادند که به دیدن اشخاص مختلف به ویژه شیوخ اهل سنت برویم. در مسیر دیدارهایمان متوجه شدیم که یکی از این افراد از قلم افتاده است و آقا برای دیدن ایشان دستور ندادهاند. ما خودمان این گونه استنباط و اجتهاد کردیم که باید به دیدن آن شخص نیز برویم و آقا به این دیدار رضایت دارند. بر همین اساس به دیدن وی رفتیم. او سیدی بود که زمینگیر شده بود و در گوشه خانه افتاده بود. از روحانیون و بزرگان اهل سنت بود. از دیدن ما بسیار خوشحال شد و قصیدهای را که در مدح مقام معظم رهبری سروده بود- قصیدهای بلند و بی نقطه- برای ما خواند. همچنین اذکار و روایاتی را که به نقل از پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) از کتابهای متعدد استخراج کرده بود در اختیار ما گذاشت که به مقام معظم رهبری بدهیم. بعد از این که برگشتیم و خدمت آقا رسیدیم، موضوع را به معظمله گفتیم؛ فرمودند: «خیلی کار خوبی کردید که آنجا رفتید.»
واحد امور حوزوی و امور معمّرین
در دفتر مقام معظم رهبری واحدی به نام امور حوزوی وجود دارد که یکی از شاخههای آن امور معمّرین است. کار امور معمّرین این است که به برخی افراد از کار افتاده که دیگر مثل سابق نمیتوانند کار کنند یا کارشان رونقی ندارد کمک کند. این افراد شامل روضهخوانانی که نمیتوانند منبر بروند و روضه بخوانند، امامان جماعتی که دیگر نمیتوانند مسجد بروند، مدرسینی که دیگر نمیتوانند تدریس کنند و… میباشد. مقام معظم رهبری دستور دادهاند که از این افراد که به دلیل کهولت سن توانایی کار کردن را ندارند دلجویی شود. این واحد موظف است شهر به شهر و استان به استان بگردد و از این اشخاص عیادت به عمل آورده و در صورت لزوم به آنها کمک مالی نماید. برخی از این افراد که در تهران بستری میشوند، مقام معظم رهبری کسانی را از دفتر موظف میکنند که به دیدن آنها بروند و از آنها عیادت کنند. به خانواده برخی از شهدای انقلاب که در زمان حیات، مخارجی و نانخورهایی داشتند و به قول معروف سفرهشان پهن بوده، کمک میشود که در خانه آنها بسته نشود.
به آن عده از نمایندگان ولی فقیه در مراکز استانها که مخارجی بیش از وجوهات دارند توجه و یاری میشود؛ یا اگر به سمع آقا برسد که شهریه یکی از مراجع به دلیل کمبود بودجه پرداخت نشده است، به طوری که کسی متوجه نشود شهریه ایشان پرداخت میشود.
براندازی برخی رسوم جاهلی توسط مقام معظم رهبری
در یکی از سفرها مقام معظم رهبری دستور دادند رسم جاهلی تبعیض بین زن و مرد که به خاطر آن زنان هر از گاهی دست به خودسوزی میزدند، برداشته شود و از تحمیل ازدواجهای اجباری به زنان پرهیز شود. ایشان در صحبتهایشان فرمودند از این پس دیگر نشنوم که دختری را مجبور بکنند با یک پیرمرد ۷۰-۶۰ ساله ازدواج بکند. این ازدواجهای اجباری نباید باشد. زنها با شنیدن این حرف بالاتفاق هلهله میکردند.
همچنین یکی از رسوم زشت و بسیار غلطی که بین برخی از قبایل رایج بود، این بود که در صورت بروز دعوا و درگیری بین دو طایفه، اگر یک نفر، از یکی از طرفین دعوا کشته میشد، باید از طرف طایفه قاتل یک دختر جوان را به عقد یک پیرمرد دم مرگ از طرف طایفه مقتول درمیآوردند. این رسم نیز با مدیریت و دستور حضرت آقا از میان برداشته شد.
روابط صمیمانه و دوستانه با مراجع تقلید
امروزه مراجع معظم شیعه و فضلای سنی همگی به دید احترام نسبت به مقام معظم رهبری نگاه میکنند. همه آنها روابط دوستانه و صمیمانهای با رهبر معظم انقلاب دارند. در سفرهایی که آقا به قم داشتند همه مراجع جهت دیدار با ایشان تشریف میآوردند. در اولین سفری که ایشان به قم رفته بودند، در مسجد بالاسر حضرت معصومه(س) با مراجع بزرگوار دیدار داشتند. همه مراجع حضور داشتند. حتی افرادی که مریض بودند مثل آقای بهجت به کمک چند نفر تشریف آورده بودند. متقابلاً معظمله نیز به دیدار آنها میرفتند.
در یکی از این سفرها به قم، بنده موظف بودم که به منازل مراجع بروم و اطلاع بدهم که مقام معظم رهبری جهت ملاقات به منزلشان خواهند آمد. بنابراین در منزل حضور داشته باشند. به منزل یکی از مراجع رفتم، گفتند درس تشریف دارند. به محل درس ایشان مراجعه کردم و سعی کردم از زاویهای وارد مجلس بشوم که آن بزرگوار متوجه نشوند و درسشان را ادامه بدهند. با این حال ایشان متوجه حضور بنده شدند و از همان بالای منبر گفتند هم اکنون که من با شما صحبت میکنم، بوی عطر ولایت به مشامم رسید. آقای موسوی فرد به اینجا آمده است و احتمالاً خبر خوشی برای من داشته باشد. من به احترام ورود ایشان درسم را پانزده دقیقه زودتر تمام میکنم. پس از اتمام درس به اصرار آن بزرگوار به منزل ایشان شرفیاب شدیم و خواهش کردیم که موقع تشریففرمایی مقام معظم رهبری به استقبال ایشان از منزل خارج نشوند و در داخل حضور داشته باشند تا همسایهها باخبر نشوند و سر و صدا نشود. شب که به اتفاق آقا به منزل ایشان رفتیم، دیدیم که به احترام ورود مقام معظم رهبری تمام پردهها و ملافهها را عوض کرده بودند. افراد حاضر در منزل همگی لباسهای مرتب و شیک به تن کرده بودند و خود این بزرگوار مانند یک میزبان آماده خدمت ایستاده بود. این هم نمونه دیگری از ارادت این بزرگوارها به مقام معظم رهبری بود.
خدمت یکی دیگر از مراجع بودم، همه را از اتاق بیرون کرد و به من فرمودند از خصوصیات زندگی حضرت آیتالله خامنهای و از ویژگیهای ایشان برای من بگو. از عبادتها، گریهها، درسها، ملاقاتها و روحیات ایشان برای من تعریف کن. طبیعی است که من چیز زیادی نمیدانستم اما آنچه را که جسته و گریخته از خصوصیات ایشان دیده بودم برای این بزرگوار تعریف کردم. ایشان با شنیدن خصوصیات مقام معظم رهبری گاهی لبخند میزدند، گاهی اشک بر دیدگانش جاری میشد. البته این علاقه و دلبستگی مراجع بزرگوار به مقام معظم رهبری یک طرفه نیست بلکه متقابلاً معظمله علاقه وافری به روحانیت و مراجع بزرگوار دارند.
در سفر به زاهدان بعد از این که آقا در استادیوم ورزشی سخنرانی کردند، علمای زاهدان همگی از شیعه و سنی را در جلسه خصوصی و دسته جمعی دیدار نمودند. حضرت آقا نیز تک تک آنها را به اسم میشناختند و نام میبردند و با اشاره میگفتند آقای مولوی عبدالفتی، مولوی عبدالحمید، مولوی عبدالعزیز، مولوی عبدالرحمن و… در آن جمع به قدری اوضاع صمیمانه بود که همه مثل شیر و شکر به هم میجوشیدند و اصلاً بحث شیعه و سنی مطرح نبود. آنها خوشحال بودند که استانشان محل نزول رحمت الهی شده و ولی امر مسلمین آنجا تشریف فرما شدهاند. شیوخ اهل سنت به قدری خوشحال بودند و به قدری به رهبری ارادت دارند که بر خودشان واجب میدانند در جایی که ایشان حضور دارند پشت سر ایشان نماز بخوانند.
سفرهای مقام معظم رهبری به مشهد مقدس
سفرهای رهبر معظم انقلاب به مشهد مقدس نیز تقریباً مثل سایر سفرهای ایشان است. چیزی که در سفرهای ایشان به مشهد مقدس قابل توجه است این است که این سفرها رسمی نیستند. البته در این سفرها معمولاً نماینده محترم ولی فقیه، امام جمعه محترم مشهد مقدس، مدرسین حوزه و برخی رجال استان حضور دارند.
معظمله در این سفرها بدون اطلاع قبلی و بدون تشریفات به منازل خانوادههای محترم شهدا و جانبازان میروند و از آنها دلجویی مینمایند. این تقریباً روالی است که در تهران نیز اعمال میشود. چیزی که در مشهد استثناست این است که در آنجا به برکت وجود امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) فرصت بیشتری برای برخی شخصیتهاست که با رهبر معظم انقلاب دیدار نمایند و فرهیختگان و فرزانگان با حضرت آقا دیدار داشته باشند. در تهران معمولاً به دلیل مشغله و گرفتاریهایی که آقا دارند مراجع و علما جهت دیدار با ایشان با کمبود وقت مواجه میشوند ولی در مشهد مقدس شخصیتهایی که بنا به دلایلی زمان حضورشان در آن مکان مقدس به زمان حضور مقام معظم رهبری تقارن پیدا میکند، میتوانند ملاقاتهای دو ساعته با ایشان داشته باشند.
معمولاً رهبر معظم انقلاب در طول سفری که به مشهد مقدس دارند، ساعات آخر شب را به مناجات و دعا در حرم مطهر اختصاص میدهند. تا نماز صبح مشغول دعا و مناجات و زیارت میشوند. بعد نماز صبح را میخوانند و سپس مشغول کارهای روزمره خودشان میشوند.
یک خواب عجیب
در تابستان ۷۸ توفیق این را داشتیم که در خدمت مقام ولایت به شهر مقدس مشهد سفر کنیم. معمولاً خانواده محترم حضرت آقا در اوائل هر ماهی جلسه روضه بر پا میکنند. در آن سفر مشهد نیز این جلسه تشکیل شد. پنجم جمادی الاول مطابق ۲۶ مرداد ۷۸ در محل اقامت حضرت آقا، جلسه روضه برگزار بود و من توفیق داشتم که روضه بخوانم. در حالی که داشتم روضه میخواندم احساس کردم که معظمله در اتاق مجاور حضور دارند و صدایم را میشنوند. شب آن روز نگران بودم مبادا در منبری که رفتم و مقام شامخ ولایت میشنیدند، حدیث ضعیف السندی را خوانده باشم. این دغدغه را داشتم که نکند روضهام ضعیف بوده و خاطر رهبر معظم انقلاب را مکدر نموده باشم.
وقتی که خوابیدم در عالم رؤیا دیدم که در مدینه منوره به عنوان روحانی حجاج، کاروان حجاج را به جایی میبرم. در همان حال به من گفتند: «چرا در جلسه سخنرانی شرکت نمیکنی؟» پرسیدم: «کدام سخنرانی؟» گفتند: «سخنرانی حضرت زهرا (س) در مسجدالنبی مدینه همه را دعوت کردهاند، شما هم بروید.» وقتی که در عالم رؤیا به مسجد میرفتم ۲۰ نفر بیشتر همراه من نبودند اما به مسجد که رسیدم، دیدم جمعیت فراوان و بسیار است. البته مکانی که من در عالم رؤیا دیدم مسجدالنبی امروز مدینه نبود، بلکه مسجد خرابهای بود تاریک. صدای حضرت زهرا در فضا طنینانداز بود. حضرت در هالهای از نور کمرنگ شبیه به نور مهتاب فرو رفته بودند و مردم در میان غبار و دود و تاریکی نشسته بودند. هنوز صدای حضرت در گوشم هست که با صدای بلند میفرمودند: «ایتها العصابه ایتها العصابه.»
به حضرت سلام کردم و عرض کردم چند تا سؤال دارم، لطفاً با پاسخ خود تکلیف ما را روشن کنید. حضرت بدون معطلی جواب سلام دادند. عرض کردم مردم زمان میپرسند اصالت با امت است یا با امامت؟ حضرت با عصبانیت در حالی که گریه میکردند، فرمودند: «لا ولله و لا ولله الهم اشهدانی بری منهم اللهم اشهد انهم لکاذبون» و بعد این آیه را تلاوت کردند: «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَاللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» (سوره آل عمران، آیه ۶۸، نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی کنند و این پیغمبر و امتش که اهل ایماناند و خداوند دوستدار مؤمنان است.)
سؤال دوم را پرسیدم: «در زمان ما عدهای میگویند اصالت با قیاس است و فقهای ما میگویند اصالت با سنت است و قیاس بدعت است.» باز هم حضرت با صدای بلند فرمودند: «اللهم اشهد ان هولاء قوم مفترون.» نه! نه! بلکه اصالت با سنت است و این آیه را تلاوت فرمودند: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا»(سوره احزاب، آیه ۲۱ البته شما را در اقتدای به رسول خدا چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه دیگر اوصاف و افعال نیکو خیر و سعادت بسیار است. برای آن کسی که به ثواب خدا و روز قیامت امیدوار باشد و یاد خدا بسیار کند.)
دیدم حضرت ناراحت میشوند، سؤال سوم را مطرح نکردم.
فردای آن روز ششم جمادی الاولی مطابق ۲۷ مرداد، ناهار را در خدمت مقام معظم رهبری بودم. خوابم را به ایشان باز گفتم. ایشان در فکر عمیقی فرو رفتند و پس از چند دقیقه فرمودند شما خوابهایتان هم سیاسی است. با این حرف معظم له حاضرین در جلسه خندیدند. سپس حضرت آقا فرمودند این خواب هر چه باشد، برای شما خیلی مهم است چرا که حضرت زهرا جواب سلام شما را دادهاند. دیدن معصومین در خواب، همان زیارت در بیداری است. در عین حال باید دید در آینده چه پیش میآید. چون در خواب دود و تاریکی در فضای مسجد مطلبی ساده نیست.
پس از گذشت هفت روز از آن ماجرا، فرزندانم در یک سانحه رانندگی درگذشتند و حضرت آقا فرمودند: «آن خواب شما حالا تعبیر شد.»
توقع مادر دو شهید از رهبر معظم انقلاب
در سفر اهواز، خانمی به دیدن حضرت آقا آمد که در جریان حمله بعثیها به بستان، چهار تا از بعثیها را به تنهایی کشته بود و جفت پسرانش نیز در جنگ شهید شده بودند. این خانم در استان خوزستان از مقام و جایگاهی برخوردار بود و همه کس از استاندار و فرماندار و وزیر و مقامات دیگر به او احترام میگذاشتند. به ما گفتند که این خانم میخواهد رهبر معظم انقلاب را زیارت کند. ما به عرض آقا رساندیم. آقا فرمودند تشریف داشته باشند من الآن میآیم. وقتی که حضرت آقا تشریففرما شدند، همین خانم که با همه متوقعانه و طلبکارانه صحبت میکرد، شروع به گریه کرد و گفت: «ای کاش فرزندان من امروز اینجا بودند و میدیدند که خوزستان منور شده به نور ولی امر مسلمین. ما از شما چیزی نمیخواهیم، ما نه از نظام، نه از دولت و نه از هیچ کس دیگر چیزی نمیخواهیم؛ ما فقط اجرای احکام اسلامی را میخواهیم.» معظمله ایشان را دعا کردند و در جمع کسانی که حضور داشتند از ایشان تعریف کردند و فرمودند این خانم در زمان جنگ مانند یک قهرمان، شجاعت و رشادت از خودش نشان داده است و همچنین جفت بچههایش را مثل دو دسته گل در راه خدا تقدیم کرده است.
نظم و حساب در برنامههای رهبری
از جمله مسائل مهم که رهبر معظم انقلاب بشدت رعایت میکنند، وقت شناسی است. وقت شناسی ایشان از جنبههای مهم و آموزنده زندگیشان است. مقدم بر همه حضرت امام (ره) بسیار وقت شناس بودند. ایشان به قدری منظم بودند که حتی فضلای نجف میگفتند ما ساعتمان را با ورود امام تنظیم میکردیم. نقل میکنند یک بار حضرت امام دیر تشریف آوردند و همه ما تعجب کردیم تا این که متوجه شدیم ساعت حرم امیرالمؤمنین (ع) پنج دقیقه جلو نشان میدهد.
شهید مظلوم بهشتی نیز همواره تأکید میکردند این تفکر که میگوید نظم ما روحانیون در بی نظمی است، اشتباه است. ما باید استنباط داشته باشیم.
رهبر معظم انقلاب نیز همچنان که گفتیم بسیار وقت شناس هستند. برنامههایشان را طوری تنظیم میکنند که در میان دو برنامه مختلف هیچ زمان دیگری تلف نشود و به بطالت نگذرد. به عنوان مثال اگر با یک شخصیت سیاسی ملاقات دارند و بعد از آن نیز تصمیم دارند به نماز ظهر بروند، اول فکر میکنند که با آن شخص چند دقیقه ممکن است دیدارشان به طول بینجامد، اگر جلسه آنها نیم ساعت بیشتر طول نکشد، دقیقاً همان نیم ساعت قبل از اذان ظهر در جلسه حضور مییابند و بعد از اتمام جلسه یعنی سر وقت اذان جهت اقامه نماز، جلسه را تمام میکنند.
در سفرهایی که به شهرها و استانهای مختلف تشریففرما میشوند، وقتشان را خیلی دقیق تنظیم میکنند. به همراهانشان میگویند که فلان ساعت کجا باشند و چه ساعتی سوار هواپیما بشوند.
درسهایی از خصوصیات اخلاقی و رفتاری مقام معظم رهبری
زندگی خصوصی رهبر معظم انقلاب بسیار ساده و بی آلایش و بدون تشریفات است. در عروسیهایی که برای فرزندانشان برگزار میکردند، یک رقم غذا بیشتر نبود. در سفرهایشان در هواپیما پذیرایی مختصری که در همه هواپیماها معمول است، انجام میشود. در مهمانیهایی که دارند غذاهایی که مورد استفاده قرار میگیرد بسیار ساده و همیشه در ظروف معمولی و ساده پذیرایی میشوند. ساده بودن زندگی ایشان پیام دارد و ما نباید از کنار این مسأله به سادگی بگذریم.
منش و رفتار خصوصی ایشان به قدری ساده و بزرگمنشانه است که حتی یک پاسدار و محافظ ایشان نیز به راحتی با ایشان خودمانی میشود و صحبت و حتی مزاح میکند. این در حالی است که در مقام سیاسی و به عنوان رهبر یک کشور اسلامی به قدری اقتدار و ابهت و درایت از خودشان نشان میدهند که شخصی مثل خاویر پرز دکوئیار، دبیر کل اسبق سازمان ملل متحیر میشود و از آقای موسوی اردبیلی، حاج احمد آقا خمینی یا از دکتر ولایتی میپرسد آقای خامنهای در کدام دانشگاه تحصیل کردهاند، ما هم برویم یاد بگیریم.
همچنین ایشان از مقام علمی بسیار بالایی برخوردار هستند. شجاعت علمی بالایی دارند و به راحتی هر نظری را نقد میکنند و در این گونه موارد کمترین تعارفی ندارند.
هنگامی که رهبر معظم انقلاب عازم سفری هستند وقتی که هواپیما اوج گرفت و چراغ کمربند به نشانه این که مسافرین میتوانند از سر جایشان بلند شوند، خاموش میشود، اولین کسی که از سر جایش بلند میشود معظمله هستند. از این سر هواپیما تا آن سر هواپیما یکی یکی با همسفران خودشان احوالپرسی میکنند. گاهی در همین احوالپرسیها ما از تشریففرمایی ایشان سوءاستفاده میکنیم و اگر مثلاً روزی باشد که مطابق با عیدی یا مناسبتی باشد، طلب عیدی میکنیم.
بعضی وقتها کسانی از شاگردان ایشان یا از فضلای حوزه در حضور ایشان مطلبی را با آب و تاب عنوان میکنند در حالی که مطلب برای آقا تازگی ندارد و اطلاعاتی است که ایشان قبلاً شنیدهاند، با این حال چنان گوش به سخنان مهمانشان میدهند که او فکر میکند رهبر معظم انقلاب این مطلب را اولین بار است که میشنوند. در پایان نیز معظم له میفرمایند خیلی جالب بود، خیلی شنیدنی بود. این گونه ایشان با مهمانانشان مؤدبانه برخورد میکنند.
گاهی شده در سفر یا هر جای دیگر سؤالاتی را از ایشان پرسیدهایم که چیزهای پیش پا افتاده و سطح پایینیاند ولی رهبر معظم انقلاب به سؤالات چنان در قالب علمی جواب میدهند که همه ما از ذوق بیدار ایشان تعجب میکنیم. به عنوان مثال یک بار یکی از آقازادههای ایشان با دیدن پروانهای که روی برگ گلی نشسته بود، گفت: «پروانه چقدر قشنگ بالهایش را میبندد و باز میکند.» آقا این مطلب را در قالب علمی به نظام خلقت ربط دادند و به صورت علمی، راجع به نظام خلقت و نقش یک پروانه در آن صحبت کردند.
در یک مورد آموزنده دیگر که حضرت آقا در باغی در مشهد، قدم میزدند به پاسدارها نصیحت فرموده بودند که مبادا دخالتی داشته باشید که میوهای از درختی بیفتد یا شاخهای بشکند. درست است که این باغ متعلق به آستان قدس رضوی است ولی میوههای آن مال مردم است. میوههای باغ از قبل فروخته شدهاند و شما مواظب باشید که مرتکب حرام نشوید.
ایشان همچنین به تهجّد و دیگران توجه ویژهای دارند. کسانی که همراه معظمله هستند اکثراً اهل تهجد و نافله هستند و میگویند از محضر حضرت آقا یاد گرفتهایم. مثلاً وقتی که ایشان برای کوهپیمایی میروند، میفرمودند در مسیرتان تا مقصد بیکار نباشید بلکه تا اذان صبح، نیت نماز نافله بکنید و با ایما و اشاره نافله بخوانید. بعد که آنجا رسیدیم به وقت اذان صبح، نماز صبح را میخوانیم.
در زندگی رهبر معظم انقلاب چیزهای به ظاهر سادهای وجود دارد که پیام بسیار بزرگی دارند. مانند چفیهای که ایشان بر گردن مبارک خود میاندازند. این چفیه مقداری پارچه سفید با خطهای سیاه نیست، بلکه آن پیام دیگری دارد. پیام آن این نیست که آن را بگیریم و ببوسیم و به عنوان تبرک نگه داریم. باید ببینیم چفیه را چه کسانی به گردن میانداختند. چفیه را شهدای والامقام مثل شهید آوینی، شهید بروجردی و شهدای دیگر به گردن میانداختند. امروز چفیه انداختن معظم له یعنی حفظ ارزشهای جنگ؛ یعنی ما آمدهایم برای از جان گذشتگی؛ پیام چفیه شهادتطلبی است. ایشان با این روش میخواهند به آرمانهای جنگ و ارزشهای آن ارج بنهند.
گاهی در ملاقاتهایی که ایشان با خانوادههای شهدا دارند جوانانی کاملاً آگاه و نجیب پیش حضرت آقا میآیند و از فساد و ابتذال فرهنگی گله میکنند. یا خانوادههای شهدا شکایت میکنند که با این ابتذال فرهنگی که وجود دارد خون شهیدان ما چه میشود؟ بچههای ما خون خود را فدا کردند که اسلام پا برجا بماند. ایشان در جواب آنها میفرمایند: «به من گفته شده که آینده نزدیک از آن شماست، نگران نباشید.»
این حرف بزرگی است از رهبر معظم انقلاب که البته در جایی گفته نشده است. ایشان این گفته خودشان را یک بار نیز در یکی از ملاقاتهای مردمیشان تکرار کردهاند. یکی از شاگردان حضرت آیتالله جوادی آملی، با سوز و گداز خدمت آقا گله میکرد که ما در دانشگاهها عنقریب مسخره میشویم که چرا ریش داریم، که چرا نماز میخوانیم، که چرا پایبند به ولایت هستیم. آقا در جواب فرمودند: «نگران نباشید به ما گفته شده که آینده نزدیک از آن شماست.»
برخورد مقام معظم رهبری با دیگران، بسیار مؤدبانه، مهربانانه و صمیمی است. رفتار ایشان با اعضای دفتر، از آنچنان ویژگیای برخوردار است که تأثیر آن در روحیه افراد، از اثر هفتهها استراحت، بیشتر است. در برخورد با مردم هم همین گونهاند. برخوردشان با قاریان قرآن مجید نیز همراه با تکریم و ادب است. رفتارشان با عالمان، ادیبان و اهل فضل و هنر نیز ستودنی است. معظم له در برخورد با فرزندان نیز الگوی ما هستند. ایشان در برخورد با فرزندان خویش، به تحصیل آنان اهمیت ویژهای میدهند؛ تا حدی که حتی کارنامه تحصیلی فرزندان را خودشان امضا میکردند.
حالات مقام معظم رهبر هنگام عبادت، فوقالعاده است. معظم له در حال نماز، آنچنان خاشع است که اگر کسی پشت سر ایشان نماز بخواند، معنویتی در او ایجاد میشود که قابل وصف نیست. من این حالت را تنها در دو زمان حس کردهام؛ یکی در آن زمان که پشت سر امام خمینی (قدس سره) در قم نماز میخواندیم و دیگری در مسجدالحرام بین حجرالاسود و مقام.
این حالت در ماه مبارک رمضان، فوقالعاده میشود. معظم له در طول سال، دعا و نیایش بسیاری به درگاه خداوند دارند و در ماه مبارک، بیشتر به راز و نیاز میپردازند. حالت معظم له در صلوات شعبانیه دیدنی است. ایشان در کمال متانت و حجب و حیای خاصی –که مخصوص خود ایشان میباشد- آن را میخوانند و تذکر میدهند که این دعاها خوانده شود. معظم له در طول شبانهروز، تنها چهار ساعت میخوابند و بقیه اوقات را به عبادت و انجام وظایف رهبری میپردازند. در سفری که آقا به قم داشتند، علیرغم حجم زیاد کارها، به مسجد جمکران عزیمت نمودند و تا صبح در آن مسجد به عبادت مشغول شدند. معظم له در تهران نیز، هر شب از ساعت ۳:۳۰ تا سپیدهدم به عبادت میپردازند. این عبادت و معنویت ایشان برای همه ما درس و الگوست.
روزی که مقام معظم رهبری در منزل آیتالله حسنزاده آملی حضور پیدا کردند، آیتالله حسنزاده مثل پروانه دور آقا میگشتند. در مقابل آقا دو زانو نشسته بودند و مکرراً میفرمودند: «آقای من! مولای من! سرور من!» آیتالله حسنزاده اسطرلابی را آوردند و درباره آن مطالبی را بیان کردند. مقام معظم رهبری نیز گاهی مطالبی میفرمودند و آیتالله حسنزاده قبول میکردند. ما به دلیل ناآشنایی به علم اسطرلاب متوجه نمیشدیم. از اینجا معلوم بود که آقا به علوم غریبه نیز آشنا هستند.
اقتدار و نفوذ کلام رهبری
یک بار امیر عبدالله، ولیعهد وقت عربستان محضر مقام معظم رهبری آمده بود که آقا آمرانه فرمودند: «یا منا را بسازید یا ما خودمان مهندسینی داریم که بیایند منا را بسازند.»
امیر عبدالله دست روی سرش گذاشت و گفت: «علی عینی یا سیّد القائد» (رهبرا به روی چشم).
سال بعد که بنده به حج مشرف شدم، دیدم منا را درست کرده بودند و تمام امکانات لازم را برای زائرین فراهم آورده بودند.
در اوایل انتخاب حضرت آیتالله خامنهای به رهبری، عدهای از دانشگاهیها موضعگیری علنی و صریحی درباره ایشان داشتند و افرادی از گروهکها بودند که موضوع ولایت را جدی نمیگرفتند ولی زمانی که محضر ایشان میرسیدند و معظم له برای آنان صحبت میفرمود و با آنان سخن میگفت، بعد از صحبت، بعضی از آنها در مقابل آقا آیاتی میخواندند که اشک ما را در میآورد.
«یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ»، (یوسف: ۹۷).
آیاتی که فرزندان یعقوب (ع) برای پدرشان میخواندند. اینها گریه میکردند و از اعمال و افکار خود پیشمان بودند.
اگر این شهدا نبودند
قرار بود مقام معظم رهبری در ساعت مشخص به منزل یکی از علما تشریف بیاورند. پانزده دقیقه از وقت مقرر گذشت و آقا بعد از یک ربع تأخیر تشریف آوردند. آن شخص با کنایه به آقا گفتند: «شما چند دقیقهای تأخیر داشتید.» آقا فرمودند: «بله ما به دیدن خانواده شهدا که میرویم، معمولاً اگر در یک کوچه چند خانواده شهید باشد، به همه آنها سر میزنیم، در کوچهای که ما رفته بودیم، از قبل گفته بودند دو خانواده شهید حضور دارند، بعد معلوم شد خانواده شهید دیگری نیز حضور دارد، تأخیر ما به این علت بود.»
این آقا باز درک نکرد و گفت: «این کارها برای جذب قلوب بد نیست.» یعنی شما این کار را برای جذب قلوب میکنید.
مقام معظم رهبری با یک حالت جدی فرمودند: «شما اسمش را هر چه میخواهید بگذارید، ولی آقای فلانی بدانید اگر این خانواده شهدا نبودند، اگر این خونهای پاک نبود، این عمامه بر سر بنده و جنابعالی نبود.»
وقتی معظم له فرزندان شهدا را روی زانو مینشاندند و یا بر سینه میفشردند، اشک از چشم حاضران سرازیر میشد.
بارها من شاهد آن محبت زیبا بودم. گاه از جمع بیرون میآمدم و در تنهایی خود، اشک میریختم و پس از گریههای بسیار، به محل دیدار بر میگشتم. چه صمیمی و با صفا بود. گویا پدری با فرزندان خود دیدار دارد.
روزی همسر شهیدی به دفتر مقام معظم رهبری آمد و به آقا گفت: «من تنها یک فرزند دارم و به غیر از او در زیر این آسمان کبود کسی را ندارم.» سپس به بیان مشکلات خود پرداخت. مقام معظم رهبری به جناب آقای مقدم فرمودند که مشکل وی را حل کند و بعد، خطاب به همسر شهید گفتند: «دخترم! هیچ نگران نباش. من همه کس تو هستم. هر زمانی که کاری داشتی، به آقای مقدم- ریاست دفتر ارتباطات مردمی – مراجعه کن.» همسر شهید با شنیدن این حرف، گویا همه مشکلاتش را حل شده دید، غصه از دلش رخت بربست و با چهرهای گشاده و خندان، از مقام معظم رهبری خداحافظی کرد و به منزل رفت.
محمدخداوردی
همه چیزم فدای یک لحظه زندگی آقا ومولا