مروري بر نگراني هاي رهبري در حوزه «فرهنگ »
اولین دشمنی که بر آنها تاخت، خواب بود!
چکیده اولین دشمنی که بر آنها تاخت، خواب بود! :
كليدواژه «مظلوميت فرهنگ » در سال 1386 در ديدار رهبري با دولت نهم طرح شد و بر سر زبانها افتاد. گزارش رئيس جمهور وقت از فعاليت هاي دولت نهم و حذف گزارش مربوط به بخش فرهنگ، بستري شد كه رهبري بار ديگر دغدغه خود پيرامون اهميت فرهنگ را مطرح كنند و كم توجهي مسئولان به فرهنگ را مورد انتقاد قرار دهند

کلیدواژه «مظلومیت فرهنگ» در سال ۱۳۸۶ در دیدار رهبری با دولت نهم طرح شد و بر سر زبانها افتاد. گزارش رئیس جمهور وقت از فعالیتهای دولت نهم و حذف گزارش مربوط به بخش فرهنگ، بستری شد که رهبری بار دیگر دغدغه خود پیرامون اهمیت فرهنگ را مطرح کنند و
کم توجهی مسئولان به فرهنگ را مورد انتقاد قرار دهند:
«از بخش فرهنگ رفع مظلومیت کنید. بخش فرهنگ انصافاً بخش مظلومی است. الان در گزارش آقای رئیسجمهور، اصلاً اسمی از فرهنگ نیامد؛ یا در اولویتبندیها، این اولویت فدای اولویتهای دیگر شد و آنها تقدم پیدا کرد که در کوتاهی وقت، بیان بشود! این مظلومیت است دیگر. واقعاً مسئله فرهنگ را دست کم نگیرید. خیلی از مشکلات جامعه ما با فرهنگسازی حل میشود. توجه بکنید که امروز، عمدهقوای دشمنان ما در جبهه فرهنگی دارد کار میکند. این جنگهای روانی، این فعالیتهای فرهنگی، این بودجههای پنهان و آشکاری که برای منحرف کردن ذهنها میگذارند، همهاش مربوط به مسئله فرهنگ است. فرهنگ مثل هواست که انسان وقتی این هوا را استنشاق کرد، با هوایی که استنشاق کرده و با آن جانی که گرفته، میتواند دو قدم بردارد و جلو برود؛ بقیه کارها همه برخاسته از آنچیزی است که شما استنشاق کردهاید. اگر چنانچه یک جایی، هوای مسمومی تزریق بشود، نتیجهای که در اندامها دیده خواهد شد تابع آن مسمومیتی است که در این هواست. اگر فضا را با دود یا مخدری تخدیر کنند، وقتی شما آن را استنشاق کردید، رفتار شما متناسب با آن چیزی خواهد شد که استنشاق کردهاید؛ فرهنگ یک چنین حالتی دارد. فرهنگ را دست کم نگیرید؛ خیلی مهم است. » ۰۴/۰۶/۱۳۸۶
نگرانیهای رهبر معظم انقلاب در حوزه فرهنگ، سابقهای حداقل بیستساله دارد. هر چند گرد فراموشی در فضای رسانهای و مدیریتی، موجب گردید مبحث اهمیت فرهنگ و نگرانیهای این حوزه در جمع اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، بحثی جدید جلوه کند اما مرور بیانات ایشان نشان میدهد که این نگرانی و دغدغه حداقل در بیست و یک سال اخیر مستمراً وجود داشته و فقط در دورههای گوناگون، با توجه به وضعشناسی فرهنگی، شرایط اجتماعی و شیوه اهتمام دولتها در این عرصه، تک مضرابها و تأکیدات متفاوتی داشته است:
«در عرصه فرهنگ، بنده به معنای واقعیِ کلمه، احساس نگرانی میکنم و حقیقتاً دغدغه دارم. این دغدغه از آن دغدغههایی است که آدمی به خاطر آن، گاهی ممکن است نصفِ شب هم از خواب بیدار شود و به درگاه پروردگار تضرّع کند. من چنین دغدغهای دارم. البته در سخنرانیها، از این دغدغه با مردم نخواهم گفت؛ اما نمیشود که به شما نگویم. شما خودتان دستاندرکاران مسائل فرهنگی هستید و باید از این دغدغه من خبر داشته باشید. خودِ من هم آدمی بیاطّلاع از مسائل فرهنگی نیستم؛ همانطور که از مسائل کشور نیز هیچگاه بیخبر نبودهام. لذاست که حقیقتاً در باب فرهنگ، احساس نگرانیِ عمیقی دارم. البته در اثر تربیتهای اولیّه اسلامی، احساس مبارکی در ما بهوجود آمده بود. بعد هم خدای متعال منّت گذاشت و کسی مثل امام را بر ما گماشت و ایشان با وجود و حرکت خود، آن احساس را که احساس امید به آینده است، در ما تقویت کرد. من خدا را شاکرم که حتّی برای یک لحظه هم، امید خود را در همین عرصه پر دغدغه از دست ندادهام. » ۲۲/۰۴/۱۳۷۳
تعریف فرهنگ
دغدغهها و نگرانیهای رهبری، بیش از هر چیز ناشی از فهم راهبردی و دقیق ایشان از مفهوم فرهنگ و اهمیت آن در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی است.
فرهنگ، چه به معنای آنگلوساکسون که صبغهای انسان شناختی دارد و شامل آداب و رسوم و باورهای عمومی در جامعهای مشخص است، چه به معنای فرانسویاش که بیشتر بر محور تمرین و ممارست هنری متمرکز است همواره مورد توجه و در مرکز دغدغههای رهبری بوده است. در بیانات رهبر انقلاب، تعریف فرهنگ مبتنی بر «چیستی فرهنگ» و «اجزای آن» است؛ در این دیدگاه، فرهنگ نمودها و عینیاتی دارد (نظیر خط، زبان، آداب، رسوم و…) که این نمودها مبتنی بر مبانی و اصولی است که همان باورها و عقاید یک ملت است؛ و این مبانی و باورهای بنیادین است که عنصر اصلی سازنده هویت ملت هاست. بر همین مبناست که هر تغییر و تحول نامتناسبی (هر چند اندک) در این اصول و مبانی یا ایجاد شکاف و عدم سنخیت میان نمودها و عینیات فرهنگی و تمدنی با اصول و مبانی، میتواند مسیر ملتها را به نحوی غیرقابل بازگشت تغییر دهد.
«[فرهنگ] آن عامل مؤثّر و جهت دهنده ذهنیت است. مراد ما از فرهنگ، همان ذهنیتهاست. هرجا که من تعبیر فرهنگ را بهکار میبرم، مرادم آن معنای عام فرهنگ است؛ یعنی آن ذهنیتهای حاکم بر وجود انسان که رفتارهای او را به سمتی هدایت میکند – تسریع، یا کُند میکند – این، حدّاقل نیمی از عوامل تعیینکننده و پیش برنده و جهت دهنده به همه رفتارهاست.» ۲۳/۰۹/۱۳۷۸
«فرهنگ مایه اصلی هویت ملتهاست. فرهنگ یک ملت است که میتواند آن ملت را پیشرفته، عزیز، توانا، عالم، فناور، نوآور و دارای آبروی جهانی کند. اگر فرهنگ در کشوری دچار انحطاط شد و یک کشور هویت فرهنگی خودش را از دست داد، حتی پیشرفتهایی که دیگران به آن کشور تزریق کنند، نخواهد توانست آن کشور را از جایگاه شایستهای در مجموعه بشریت برخوردار کند و منافع آن ملت را حفظ کند.» ۲۸/۰۲/۱۳۸۳
«فرهنگ، ستون فقرات حیات یک ملّت و هویّت یک ملت است.»۲۸/۰۲/۱۳۸۳ «فرهنگ هویت یک ملت است. ارزشهای فرهنگی روح و معنای حقیقی یک ملت است. همه چیز مترتب بر فرهنگ است. فرهنگ حاشیه و ذیلِ اقتصاد نیست، حاشیه و ذیلِ سیاست نیست، اقتصاد و سیاست حاشیه و ذیل بر فرهنگند.» ۱۹/۰۹/۱۳۹۲
علل نگرانی
با کنکاش در بیانات رهبر معظم انقلاب، میتوان در سطحی کلان، دستکم ۵ عامل را به عنوان علل اصلی نگرانی ایشان در مسئله فرهنگ برشمرد.
۱ ـ تهاجم فرهنگی غرب و برنامهریزی دقیق دشمن؛
عاملی که از سال ۷۱ مستمراً مورد تأکید ایشان به عنوان «صف اصلی مواجهه غرب با انقلاب اسلامی» بوده است؛ از این رو که انقلاب اسلامی، ماهیت تمدنی و مشروعیت نظامهای غربی را به چالش کشیده و زیربنای فکری غرب را متزلزل نموده است. در نتیجه مواجهه قاطعانه انقلاب اسلامی با عالم غرب، به تعبیر استعاری ایشان «پیام انقلاب مثل بوی گُل» عالم را در نوردیده و به الگویی برای ملتهای تحت ستم و آزادیخواه جهان تبدیل گشته است. و این همان نکتهای است و جهان غرب را به معارضهای دائمی با انقلاب اسلامی و مظاهر فرهنگی آن فرا میخواند.
«انقلاب اسلامی که آمد، مثل مشتی به سینه مهاجم خورد؛ او را عقب انداخت و تهاجم را متوقّف کرد. در دورانِ اوّلِ انقلاب، شما ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدّت کوتاهی، تغییرات اساسی در خُلقیّات خودشان احساس کردند: گذشت در بینِ مردم زیاد شد؛ آز و طمع کم شد؛ همکاری زیاد شد؛ گرایش به دین زیاد شد؛ اسراف کم شد؛ قناعت زیاد شد – فرهنگ اینهاست؛ فرهنگ اسلامی اینهاست – جوان به فکر فعّالیت و کار افتاد، دنبال تلاش رفت؛ خیلیها که به شهرنشینی عادت کرده بودند، به روستاها رفتند؛ گفتند: «بگذار کار کنیم. بگذار تولید کنیم.»؛ شبه کارهایی که به صورت گیاه هرزی در زندگی اقتصادی مردم رشد پیدا کرده بود کم شد. این، مربوط به یکی دو سال اوّلِ انقلاب بود. این، مربوط به همان زمانی است که تلاشِ روزبهروز دشمن برای پاشیدن بذر اخلاقیّاتِ منفی متوقّف شده بود و یک گرایش و یک توجّه به اسلام پیش آمده بود. مجدّداً آن فرهنگ و اخلاق و آداب و خُلقیّات اسلامی که در خمیره مردم ما بود، در آنان زنده شد. البته عمیق نبود. عمق، آن زمانی پیدا میکند که روی موضوع، چند سالی کار شود. این فرصت پیش نیامد و آن تهاجم، بهتدریج و به مرور، از سرگرفته شد. تهاجم، در اواسط دوران جنگ به وسیله ابزارهای تبلیغی و گفتارهای غلط و کجاندیشانه شروع شد و آن تهنشینها و رسوبهای ذهنی و روحی خود ما مردم هم در تأثیرگذاریاش مؤثّر بود. امّا باز حرارت جنگ، مانع بود، تا جنگ تمام شد. بعد از جنگ، این جبهه جدید، به شکل جدّی مشغول کار شد. دشمن با یک محاسبه فهمید که جمهوری اسلامی را با تهاجم نظامی نمیشود از بین برد. محاسبه قبلی، غلط از آب درآمده بود. دیدند با محاصره اقتصادی همنمیشود. وقتی ملتی را محاصره اقتصادی کنند، اگر آن ملت یک ملت قانع، صبور، متّکی به نفس و متوکّل علیاللَّه باشد، مگر شکست خواهد خورد؟! هرگز شکست نمیخورد! این را، هم ما در گذرگاههای تاریخی – درگذشته – تجربه کردیم و هم ملتهای دیگر تجربه کردهاند. مخصوص ما نیست. دیدند با محاصره اقتصادی هم نمیشود. فهمیدند باید عقبه ما را بمباران کنند. اگر بخواهیم تشبیه کنیم، این طور است که وقتی یک گروه نظامی، در جلو با دشمن مشغول جنگ است، غذایش از عقب میآید، نیروی تازه نفس از عقب می آید، ملزومات از عقب میآید، نامه دوستانه از پدر و مادر و یاران از عقب میآید. عقبه تا سالم است، این نیروی در خطّ مقدّم، میتواند بجنگد. اگردشمن آمد عقبهها را بمباران کرد؛ غذا از بین رفت، ملزومات ازبین رفت، نیروی تازه نفس ازبین رفت؛ نامه «دست شما درد نکند» از بین رفت، پدر و مادرِ «زهی» و «مرحبا»گو از بین رفت؛ کسی که در جلو مبارزه میکند، چطور قدرت مبارزه خواهد داشت؟! دو روز تلاش میکند؛ ولی از بین خواهد رفت. عقبه ما، در مبارزه ملت ایران با قلدری استکبار جهانی، عبارت بود از «فرهنگ» ما. منطقه عقبه ما عبارت بود از اخلاق اسلامی، توکّل به خدا، ایمان و علاقه به اسلام.» ۲۱/۰۵/۱۳۷۱
«اینکه شما میبینید بنده مسئله تهاجم فرهنگی را مطرح کردم و گفتم؛ روی آن اصرار ورزیدم؛ راجع به آن حقیقتاً غصّه خوردم و تلاش کردم و باز هم به فضل الهی تلاش میکنم؛ گاهی در ریزِ مسائل وارد شدم و اگر کسی در این زمینه به من اشکالی کرد، در یک سخنرانی به اشکال او جواب دادم، همه به خاطر این است که چنین میدان و صحنهای را بهطور واضح مشاهده میکنم و میبینم که اینها چطور با استفاده از همان توانی که در خودشان هست، از ضعفهای جمهوری اسلامی استفاده میکنند. عمده نظر اینها هم سست کردن ایمانها، کور کردن امیدها، متشتّت کردن جبههها و جذب کردن سرمایههاست.» ۲۲/۰۴/۱۳۷۳
صف واحد غرب، با ابزارهای متنوع تهاجمی، از رسانههای مکتوب و تصویری تا بازیهای رایانهای و اسباب بازی ها، جهت دهی بازار مُد و لباس و دهها روش دیگر، استحاله فرهنگی جمهوری اسلامی را دنبال میکند؛ استحالهای که نتیجه آن در صورت تحقق، از میان رفتن جایگاه الهام بخشی انقلاب اسلامی برای ملّتهای جهان خواهد بود. از سوی دیگر سست کردن پایههای فکری و مبنایی نظام و ضعیف کردن پشتوانه اعتقادی مردم نسبت به نظام اسلامی و اصول آن، اثرات سیاسی و اجتماعی بسیاری را به دنبال خواهد داشت که درون مرزها محصور نمیماند.
«تهاجم فرهنگی یک واقعیتی است. صدها – حالا من که میگویم صدها، میشود گفت هزارها؛ منتها حالا بنده چون یکخرده در زمینههای آماری دلم میخواهد احتیاط کنم، میگویم صدها – رسانه صوتی، تصویری، اینترنتی، مکتوب در دنیا دارند کار میکنند با هدف ایران! با هدف ایران! نه اینکه دارند کار خودشان را میکنند. یکوقت هست که فرض کنید رادیوی فلان کشور یا تلویزیون فلان کشور یک کاری دارد برای خودش میکند؛ این نیست، اصلاً هدف اینجا است؛ با زبان فارسی [برنامه میسازند]؛ آن را با وقت استفاده فارسیزبان یا عنصر ایرانی تطبیق میکنند؛ مسائل ما را رصد میکنند و بر طبق آن مسائل، موضوعات و محتوا برای رسانه خودشان تهیه میکنند؛ یعنی کاملاً واضح است که هدف اینجا است. خودشان هم میگویند، انکار هم نمیکنند. بنابراین تهاجم فرهنگی یک حقیقتی است که وجود دارد؛ میخواهند روی ذهن ملت ما و روی رفتار ملت ما – جوان، نوجوان، حتی کودک – اثرگذاری کنند. […] بههرحال این تهاجم فرهنگی به این شکل یک واقعیتی است.» ۱۹/۰۹/۱۳۹۲
«در محیطهایی که یک فرهنگ ملّیِ مدافع – مدافع حیثیّت خود – وجود دارد، کار اوّل این است که آن فرهنگ را از آنها بگیرند. مثل اینکه اگر یک عدّه سرباز بخواهند به یک قلعه مستحکم حمله کنند، کار اوّل این است که پای این قلعه آب میاندازند؛ شاید دیوارهایش بریزد. دیوارهای این قلعه را، هرطور بتوانند، سست میکنند. این، اوّلین کار است. یا اینکه قلعگیان را خواب میکنند. به قول سعدی که در آن داستان، در گلستان، میگوید: «اولین دشمنی که بر آنها تاخت، خواب بود!» خواب، اوّلین دشمنشان بود. چشمهایشان گرم شد و خوابشان برد. بعد از آنکه این دشمنِ خودی – که خواب باشد – از درون خودشان چشمهای آنها را بست و دستهایشان لمس شد، دشمن آمد دستهای اینها را بست و هر چه خواست، برداشت و بُرد! در تهاجم فرهنگی، اینگونه عمل میکنند. » ۲۱/۰۵/۱۳۷۱
۲ ـ بی توجهی دولت به مسئولیتش در نظارت و هدایت فرهنگی
در باب نسبت دولت و حوزه فرهنگ سه دیدگاه عمده وجود دارد:
دیدگاهی که به نقش «حداقلی» دولت در عرصه فرهنگ معتقد است و دولت را «تدارکاتچی» اصحاب فرهنگ و هنر میداند. این دیدگاه، برنامه ریزی، هدایت و نظارت در عرصه فرهنگ را موکول به اهالی حاضر در صف فرهنگ میداند.
دیدگاه دوم درست در نقطه مقابل دیدگاه پیشین، تمامی فعالیتهای فرهنگی را منحصر در اختیار دولت میداند که به موجب آن برنامه ریزی، هدایت و اجرای تمام کارهای فرهنگی بر دوش دولت است و اهالی فرهنگ باید تماماً در اختیار دولت عمل کنند.
اما دیدگاه بینابین و معتدلی وجود دارد که به موجب آن، دولت ضمن آن که ایفاگر نقش هدایتی و نظارتی خود است، مانعی بر سر راه جریانهای فرهنگی سالم ایجاد نمیکند و تا جایی که ممکن است اجرا و پیادهسازی فعالیتهای فرهنگی را به مردم و اهالی فرهنگ و هنر میسپارد. در دیدگاه سوم دولت، ناظری هوشمند است که با چارچوب نظری منبعث از حکومتی ایدئولوژیک یعنی نظام اجتماعی و سیاسی برخاسته از انقلاب اسلامی، فضای فرهنگی کشور و جریان عمومی فرهنگی جامعه را رصد میکند و برای معارضه با جریانهای فرهنگی نامطلوب و ایجاد محیط امن برای رشد جریانهای مطلوب فرهنگی برنامهریزی نماید.
«آیا ما به عنوان دولت اسلامی میتوانیم هدایتِ فرهنگی جامعه خودمان را رها کنیم؟ قطعاً نه، جزو وظایف ماست. حالا مخالفین، معترضین حرفهایی میزنند، نقد میکنند، گاهی مسخره میکنند، گاهی اهانت میکنند، بکنند؛ ما که نمیتوانیم تکلیف الهی را با این چیزها فراموش کنیم. ما وظیفه داریم مردمِ خودمان را هدایت بکنیم؛ هدایت. ریاست در جامعه اسلامی، ریاست مادی محض و صرف نیست؛ اداره امور زندگی مردم هست، همراه با هدایت. تا آنجایی که میتوانیم، باید راه هدایت مردم را باز کنیم و مردم را هدایت کنیم. » ۱۸/۰۶/۱۳۸۸
«فرهنگ، برنامهریزی هم لازم دارد؛ نباید انتظار داشت که فرهنگ کشور – چه فرهنگ عمومی؛ چه فرهنگ نخبگانی، دانشگاهها و غیره و غیره – به خودیِ خود خوب بشوند و پیش بروند؛ نه، این برنامهریزی میخواهد. حالا مسئله نظارت و رصد و این چیزها را عرض خواهیمکرد؛ نمیشود مسئولان کشور مسئولیتی احساس نکنند در زمینه هدایت فرهنگی جامعه. همانطور که اشاره کردند آقای رئیس جمهور، دولت و مسئولان موظفند که توجه کنند به جریان عمومی فرهنگ جامعه؛ ببینند کجا داریم میرویم، چه دارد اتفاق میافتد، چه چیزی در انتظار ما است؛ اگر چنانچه مزاحماتی وجود دارد، آنها را برطرف کنند؛ جلوی موانع را، عناصر مخرب را، عناصر مفسد را بگیرند. ما اگر چنانچه به یک باغبان و بوستانبان ماهر و زبده میگوییم که علفهرزههای این باغ را جمع کن، معنای آن این نیست که از رشد گلهای این باغ میخواهیم جلوگیری کنیم یا به آنها دستور بدهیم؛ نه، شما اجازه بدهید گلهای معطر و خوشبو طبق طبیعت خودشان، طبق استعداد خودشان، از آب و از هوا استفاده کنند، از نور خورشید استفاده کنند، رشد کنند؛ اما در کنار آنها علفهرزها را هم اجازه ندهید که رشد کنند؛ اگر این بود، مانع رشد آنها میشود. اینکه ما گاهی با بعضی از پدیدههای فرهنگی بجد مخالفت میکنیم و انتظار میبریم از مسئولان کشور – چه مسئولان فرهنگی، چه غیرفرهنگی – و از این شورا که جلوی آن را بگیرند، بهخاطر این است؛ یعنی معارضه با مزاحمات فرهنگی هیچ منافاتی ندارد با رشد دادن و آزاد گذاشتن و پرورش دادن مطلوبات فرهنگی؛ این نکته بسیار مهمی است. من، هم به وزرای ارشاد و به وزیر ارشاد محترم خودمان در این مضمون مطالبی را گفتهام، هم با جناب آقای روحانی در این زمینهها صحبت کردهام، به شماها هم عرض میکنم؛ یکی از وظایف نظارتی و مراقبتی دستگاه حکومت این است که متوجه مزاحمها باشد. »۱۹/۰۹/۱۳۹۲
۳ ـ بی تدبیری در مواجهه با جبهه روشنفکری
یکی از عواملی که موجد نگرانیهای فرهنگی رهبر انقلاب بوده است، جبههبندی جماعت روشنفکری است که با تکیه بر پشتوانهای صدساله در مقابله با فرهنگ دینی، ازسالهای ابتدایی انقلاب هجمهای همه جانبه را برای دخل و تصرف در فرهنگ انقلابی مردم، آغاز نمودهاند. این جریان که از دهه هفتاد حضور خود را در رسانههای مکتوب و غیرمکتوب پررنگتر کرد، در نیمه این دهه گستاخانهتر ازسالهای پیش به میدان آمد و در روزنامههایی که در همان دوران به روزنامههای زنجیرهای موسوم گشت، به معارضهای علنی با ارزشهای دینی و اخلاقی پرداخت.
مسیر این جبهه در رسانههای تصویری و مهمتر از همه سینما نیز بر همین منوال مشق میشد. سیاه نمایی جامعه ایران، القای شکاف میان نسل جوان و انقلاب، رویکردهای غلیظ فمینیستی، بازنمایی سیاه از منتسبان به حکومت، نمایش چهرهای متحجرانه از متدینین و منتسبان به نهادهای دینی و نمایش ایران به مثابه جامعهای عقب افتاده تنها بخشی از روندی است که جبهه روشنفکری با استفاده از تساهل وتسامح دولت هفتم و هشتم در سالهای جامعه مدنی و آزادی سیاسی پیمود.
«آنطور که من احساس کردهام و از مجموع کارهایی که دارد میشود، فهمیدهام، این است که حمله همهجانبهای [در حوزه فرهنگی] سازماندهی شده است. طبیعی بود که انقلاب در آغاز، روشنفکرجماعتِ اهل هنرِ اهل کارهای روشنفکریای را که با دین و ایمان و روحانیت و تقوا و امثال اینها سر و کاری نداشتند، نتواند جذب کند. البته بعضیشان جذب انقلاب شدند؛ چون وجدانهای بیداری داشتند که آنها را جذب انقلاب کرد؛ عدهای هم کنار ماندند و انقلاب نتوانست آنها را جذب کند.» ۲۳/۰۵/۱۳۷۰ «انقلاب ما نتوانست آن جبهه [روشنفکری] را فتح کند و این البته عللی دارد. [.. . ] روشنفکران همواره وابستگیهایی دارند که تصرّف آنها، ولو از ناحیه یک فکر زلالِ پاکِ خالص، مشکل است. یعنی اگر فرض کنیم که ما یک وقت نتوانستیم روح حسّاسی را جذب کنیم، دلیلش این است که بد یا غلط میگوییم. دلیلش این نیست که تصادفاً، در ارتباط با آن روح حسّاس، وضع و محاذات مناسب برای اینکه جذب شود، پیدا نشده است. روحی که با یک اخم، با یک تأخیر و با یک بیتوجّهی، افسرده و پژمرده میگردد، نمیشود توقّع داشت که حتماً هر فکر صحیحی او را جذب کند. » ۲۲/۰۴/۱۳۷۳
در سالهای بعد نیز هر چند از حجم فعالیتهای جبهه روشنفکری به واسطه واکنشهای افکار عمومی و تدبیر مسئولان فرهنگی دولت نهم کاسته شد، اما هجمهها در قالبهایی دیگر و حرکتهایی نرمتر ادامه یافت با این هدف که آن چه در تخیل تصویری جماعت روشنفکر، بارها بر قاب سینما تصویر شده بود، جامه واقعیت بپوشد؛ یعنی قلبها و افکار مردمی که پشتوانههای اصلی تفکر و منش مبتنی بر انقلاب اسلامی هستند در اختیار ایده روشنفکری قرار گیرد.
«آن کاری که میخواهند بکنند، این است که پشت جبهه انقلاب را کلاً در بازوهای خودشان بگیرند. پشت جبهه انقلاب، مردمند. خط مقدم مسئولانند، بعد وابستگان شدید به مسئولان، بعداً هم خیل انبوه آحاد ملت. اینها فکر کردند که اگر ما بتوانیم کمندی دور این خیل انبوهی که پشت سر مسئولانند، بیندازیم و اینها را در اختیار بگیریم، همه چیز حل خواهد شد. [.. . ] البته این درست است که اگر چنین چیزی را بتوانند، ضربه محکمی به انقلاب خواهد خورد. اگر بتوانند فکر و ذکر و دل و هوی و هوس و احیاناً تشخیص عقلانی آن کسانی که پشت جبهه هستند، به سمتی جذب کنند، اینها را در بین دو بازوی خودشان گرفتهاند. این درست است؛ اما اینکه آیا میتوانند یا نه، به نظر ما برآوردشان، برآورد سادهلوحانهای است. خیال کردند که میتوانند و شروع کردند؛ هدف این است. » ۲۳/۰۵/۱۳۷۰
اما در دیدگاه رهبر معظم انقلاب، مطلب نگرانکننده نه خود جبهه روشنفکری و فعالیت هایش که نحوه مواجهه با آن هاست؛ نکتهای که در سالهای حاکمیت جریان اصلاح طلب در دولت، عامل اصلی مسیر نادرست جریان فرهنگ و هنر بود.
«بنده یک بار در این جلسه – دو سه سال قبل – مطلبی را به آقایان عرض کردم؛ گفتم: مقصود این نیست که ما آن تفکّر نقطه مقابل خودمان را قلع و قمع کنیم؛ ما که اهل قلع و قمعِ فکر نیستیم. اصلاً دنبال این نیستیم و معتقد نیستیم که قلع و قمع یک فکر، اوّلاً ممکن است و ثانیاً مفید است. ما معتقدیم که باید یک فکر، مطرح هم بشود، گفته و نوشته هم بشود؛ ولی ما که صاحب فکر درست و منطق و استدلال صحیح هستیم، با منطق و استدلال نشان دهیم که این فکر، غلط است. باید در مقابل اظهارات فکری – چه در زمینه سیاسی و چه در زمینه اسلامی – که مخالفین و دشمنان اسلام و مقابلهکنندگان با اسلام و مسلمین و نظام اسلامی مطرح میکنند، کار شود. اگر مشاهده شود که کسانی حقیقتاً وارد میدان میشوند و صفآرایی فرهنگی میکنند، بنده خوشحال میشوم که آن حرفها بیش از آنچه که حالا گفته میشود، گفته شود. منتها مهم این است که ما این صفآرایی را مشاهده کنیم. وزارت ارشاد، وزارت آموزش عالی، وزارت بهداشت و درمان، وزارت آموزش و پرورش، سازمان تبلیغات و صدا و سیما باید نشان دهند که یک صف آرایی دارند. آرایش نیروهای فرهنگی بایستی یک آرایش دینی، اسلامی و انقلابی باشد؛ این بُروبرگرد ندارد. این غلط و خطرناک است که ما ناگهان احساس کنیم آرایش ما بهوسیله نیروهای دشمن به هم خورده و ما خودمان همدیگر را نمیشناسیم؛ مثل میدان جنگ! شما ناگهان نگاه کنید، ببینید بهجای اینکه نیروی شما در مقابل دشمن سنگر بگیرد و خاکریز درست کند، خاکریزهایش تا دل دشمن رفته و خاکریز دشمن هم تا دل شماست و قاطی هستید! احیاناً شما در مقابل بعضی از خودیها خاکریز زدهاید! این انسان را نگران میکند. من امروز از این نگرانم.» ۲۳/۰۹/۱۳۷۸
۴ ـ بی توجهی مسئولان فرهنگی به نیروهای خودی
از دیگر مسائل مهم حوزه فرهنگ، برخی دیدگاهها در مدیریت فرهنگی است؛ دیدگاههایی که یا قائل به تفکیک بین «نیروی خودی» و «غیرخودی» نیستند یا خط مرزها را چنان مبهم تعریف کرده اند که تعیین تکلیف درباره آن منوط به سلیقه شخصی مدیران میگردد. علاوه بر آن عدم سرمایهگذاری بر نیروهای جوان و تازه نفس فرهنگی و میدان ندادن به عناصری که با منش و افکار انقلابی وارد فعالیتهای فرهنگی شدهاند، موجب سایش نیروهای خودی و محروم شدن فضای فرهنگ و هنر از استعدادهای آنان است. روندی که از سالهای ابتدایی انقلاب در وزارتخانه و نهادهای مرتبط به حوزه فرهنگ و هنر آغاز گردید و کم و بیش (با شدت و ضعف در دورههای گوناگون) هم چنان ادامه دارد.
«یکی از عوامل سایش در جبهه خودی، این است که مسئولینِ خودیِ فرهنگ، مانند وزارت ارشاد و بعضی دستگاههای دیگر، به آن کم توجّهی کردند. از ابتدا که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تشکیل شد، باید دفتر گزینش دایر میکرد و به سراغ کسانی که اهل نویسندگی، شعر، فیلمسازی، موسیقی حلال و دیگر رشتههای هنری بودند، میرفت. حتی به سراغ کسانی میرفت که صدای خوبی برای خوانندگی داشتند. بنده گاهی اوقات که میبینم نوجوانی را به تلویزیون میآورند که از صدای خوبی برخوردار است، دلم میلرزد که آیا بناست این نوجوان، فردا، پس فردا خواننده خوبِ جبهه مستضعفین و جبهه حق شود، یا قرار است به خود و مادر و پدرش پولی بدهند، بعد هم ببرندش و یک استودیوی مجّانیِ پر زرق و برق در اختیارش بگذارند و یکی دیگر بر خیل آدمهایِ ناباب اضافه کنند؟ [.. . ] مسلّماً وقتی یک مرکزِ دارای قدرت و امکانات، به جذب استعدادها نپردازد، استعدادهای سرگردان و یا حتّی غیرسرگردان، دچار ضعفهایی خواهند شد که آن ضعفها به سایش و ریزش منتهی میشود. من خود ناظر بودم و میدیدم که مسئولین وزارت ارشاد، غالباً به همان قدیمیها چشم میدوختند. کسی که هیکلش درشتتر و ظاهرش چشمگیرتر است، چگونه عوام را جذب میکند؟ آنها هم به همین حالتِ عوامانه، پیوسته به نام و نشاندارها نگاه میکردند و گاهی هم، نه هوشمندانه که ناشیانه، به سراغشان میرفتند [.. . ]
و چنین بود که این سبزههای نو دمیده، این نهالهای نو رسته و این جستهای پای درخت پیر را، که خون جوانی در رگها داشتند، نادیده گرفتند. یکی از عوامل سایش در جبهه خودی، این بود. » ۲۲/۰۴/۱۳۷۳
«جوان، بیتجربه است. به مجرّد اینکه ببیند در یک دستگاه رسمی کشور – مثلاً در یک مرکز فرهنگی کشور – دو نفر به او اخم کردند، به او بیاعتنایی کردند، او را تحقیر کردند؛ در حرکتش اثر میگذارد و او را کُند میکند. یا مثلاً وقتی ببیند که در مجلّاتِ بهاصطلاح ادبی و هنری کشور، چهرههای مخالف با این روش و خط را، بزرگ میکنند، برجسته میکنند، تعریف میکنند، این جوان دلش آب میشود و روحیهاش را از دست میدهد. وقتی یک فیلمساز، اثرش را به مراکزی میبرد که میتوانند از او استفاده کنند و کاری کنند که بتواند کارش را ادامه دهد؛ اما با بیاعتنایی به او میگویند: «نه آقا؛ ما این را قبول نداریم. این طورش را قبول نداریم»، و بعد در همان حال ببیند انواع و اقسام کارهایی که از لحاظ مایههای هنری از کار او کمتر است امّا چون مایه اسلامی ندارد مورد قبول آنهاست؛ این جوان به خودی خود، منزوی و ناامید خواهد شد. من بارها از اعماق جان، قلبم برای این جوانان مؤمن و انقلابی، سوخته و گداخته است. بارها تأسّف خوردهام که چراباید به جوانان به این خوبی، بیاعتنایی شود!؟ اینها هیچ چیزشان ازآن کسانیکه در جاهایی به عنوان هنرمند معروف شدهاند، کمتر نیست. در بسیاری از امور، از آنها خیلی هم بهترند. اما به اینها بیاعتنایی میشود. وقتیکه انسان مطلب را به درستی کاوش میکند، میبیند سرِ رشته میرسد به اراده خباثتآمیزی در نقطهای! مسئولین هم متوجّه نیستند. مسئولین فرهنگی، مردمان خوبی هستند؛ امّا در سطوح بالا، از کارهایی که در سطوح متوسط انجام میگیرد، بیخبرند. لذا، این جوان، این مجموعه جوانان و این جریانها را، ناامید میکنند. ۲۱/۰۵/۱۳۷۱
در مقابل تهاجم، عناصرِ مؤمنِ خودی میتوانند بایستند. عناصر مؤمنِ خودی را، هرجا که هستند، گرامی بدارید. حرف من این است. من به مسئولین فرهنگی کشور، از وزارت آموزش و پرورش تا وزارت ارشاداسلامی، تا سازمان تبلیغات اسلامی، تابقیه مؤسّسات و بنگاههای فرهنگی کشور، عرض میکنم: به عناصر خودی تکیه کنید. منظور من این نیست که اگر کسی، جوان انقلابی نیست، دستش را بگیرید بگذاریدش بیرون؛ نه. چه کسی چنین چیزی را میگوید؟ اصلاً منطق اسلام که این نیست؛ منطق انقلاب که این نیست. میدان بدهید. به همه میدان بدهید. هرکس که میخواهد برای این ملت کار کند، کار کند. من میگویم اجازه منزوی شدنِ عناصر خودی را ندهید. » ۲۱/۰۵/۱۳۷۱
۵ ـ کم کاری و تشتت در جبهه معتقد به انقلاب اسلامی
برخلاف دیدگاه محافظه کارانه در حوزه آسیب شناسی، که تمام آسیبها و مصایب فرهنگی انقلاب را منحصراً موقوف به فعالیتهای دشمن و جبهه معارض با انقلاب اسلامی تحلیل میکند، رهبر معظم انقلاب برای عناصر خودی فعال در این حوزه، نقشی جدی قائل میشوند و کم کاری نیروهای خودی را یکی از عوامل مهم در شکل گیری مسائل فرهنگی دانستهاند.
«من در اینجا گلهای بکنم؛ نه از شماها، بلکه از عناصر مسلمان، که خود من هم جزو یکی از همینها هستم. این اعتراض و این انتقاد را از خودم هم دارم؛ [.. . ] ماها قدری کم کار میکنیم. ممکن است قدر مطلق کار ما، از قدر مطلق کار مخالفان ما بیشتر هم باشد – من این را رد نمیکنم – اما قدر نسبی کار ما، از قدر نسبی کار آنها خیلی کمتر است؛ زیرا که ما چنین رسالت عظیمی بهعهده داریم؛ اما آنها رسالتشان کمتر از این است. رسالت آنها، رسالت کسی است که وارد ساختمانی میشود، سنگ میزند، تا شیشهها را بشکند! آیا این با رسالت ما قابل مقایسه است؟ اصلاً قابل مقایسه نیست. حالا شما اگر بخواهید با این کارها مقابله بکنید، با این رسالت عظیمی که هست، به نظر من خیلی باید تلاش بکنید و خیلی باید مطلب بنویسید». ۲۸/۰۷/۱۳۷۰
میتوان به نکات ذکر شده، مسئله فرهنگ عمومی و بحث سبک زندگی را نیز افزود؛ آن چه که از منظر رهبر انقلاب بخش نرم افزاری تمدن عظیم اسلامی است و نیازمند آسیبشناسی دقیق، شناخت علل این آسیبها و یافتن راه علاج برای آنها است. بخش مهمی که پرداختن به آن مجالی دیگر میطلبد.
«مسئله فرهنگ و مسئله صفآرایی فرهنگی در مقابل دشمن را جدّی بگیرید. این وظیفه ماست. این آن چیزی است که بنده هم اگر در راه آن کشته شدم، احساس میکنم که در راه خدا کشته شدهام. هرکس در این راه کشته شود، در راه خدا کشته شده و هرکس در این راه، زحمتی متحمّل شود، در راه خدا متحمّل شده است.» ۲۳/۰۹/۱۳۷۸