نگاهي به تواناييهاي نظامي و ساختار عملي جبههالنصره و مناطق تحت نفوذ اين گروه
اسرائیل باقی ماندن اسد را ترجیح میدهد یا بر سر کار آمدن جبههالنصره را؟
چکیده اسرائیل باقی ماندن اسد را ترجیح میدهد یا بر سر کار آمدن جبههالنصره را؟ :
در خلال جنگ سوريه، دو سازمان پيرو القاعده در بين ديگر گروههايي كه براي سرنگوني بشار اسد ميجنگند، جايگاه خاصي يافتند، يكي «جبههالنصره لاهل الشام» و ديگري «دولت اسلامي عراق و شام» (داعش).
در خلال جنگ سوریه، دو سازمان پیرو القاعده در بین دیگر گروههایی که برای سرنگونی بشار اسد میجنگند، جایگاه خاصی یافتند، یکی «جبههالنصره لاهل الشام» و دیگری «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش).
البته غیراز این دو، سازمانهای نظامی «سلفی جهادی» دیگری هم در سوریه حضور دارند، که لزوماً وابسته به القاعده نیستند. تعداد اعضای این دو سازمان پیرو القاعده در سوریه حدوداً ۶ تا ۷هزار نفر برآورد میشود و بنا به گزارش «مرکز بررسیهای تروریسم» اسرائیلی، این عدد رو به افزایش مستمر است. البته برخی گزارشهای دیگر تعداد اعضای این گروهها را بسیار بیشتر برآورد میکنند.
بین این دو شاخه القاعده، جبههالنصره دست بالا را دارد. این گروه در اواخر ژانویه ۲۰۱۲ یعنی حدوداً ۱۰ ماه پس از آغاز بحران در سوریه اعلام تشکیل کرد. این سازمان در آغاز، به عنوان شاخه «دولت اسلامی عراق» (که خود وابسته به القاعده بود) شروع به فعالیت کرد. بر همین مبنا بود که در آوریل ۲۰۱۳ رهبر القاعده عراق، ابوبکر البغدادی رسماً اعلام کرد که این دو سازمان از این پس در یک سازمان واحد ادغام میشوند و آن را «دولت اسلامی عراق و شام» نامید.
البته جبههالنصره به این سخنان بغدادی اهمیتی نداد و در ژوئن ۲۰۱۳ هم ایمن الظواهری رهبر سازمان القاعده تصمیم تشکیل دولت اسلامی عراق و شام را ملغی اعلام کرد و جبههالنصره را نماینده رسمی القاعده در سوریه خواند. بدین ترتیب جدایی دو شاخه القاعده در سوریه علنی شد و حالا این دو تبدیل شدهاند به دو گروهی که در سوریه ضد هم رقابت میکنند.
از لحاظ ایدئولوژیک، جبههالنصره پیرو ایدئولوژی سلفیگری جهادی سازمان القاعده محسوب میشود و خواستار تشکیل خلافت اسلامی در «سوریه بزرگ» است، یعنی شام که شامل اراضی سوریه، لبنان، اردن و فلسطین میشود و خواهان آن است که در این خلافت مرجع اصلی، قوانین اسلامی باشد.
جبههالنصره دشمنی آشکاری با غرب و اسرائیل دارد و اصول تمدنی غرب (از قبیل دموکراسی و چندصدایی و آزادی مذاهب) را رد میکند و بر همین مبنا مخالف هر گونه دخالت غربی یا بینالمللی در جنگ داخلی سوریه است.
جبههالنصره با اقلیتهای مذهبی سوریه (خصوصاً علویها و شیعیان که آنان را «کافر» میداند) دشمنی دارد. جبههالنصره «جهاد» را نه تنها بهترین راه برای سرنگونی بشار اسد و رسیدن به دیگر هدفهای خود میشمارد بلکه آن را (طبق صحبتهای عبدالله عزام، ایدئولوگ بزرگ گروههای جهادی) بر تک تک مسلمانان «واجب عینی» میداند.
هم جبههالنصره (که نماینده رسمی القاعده در سوریه است) و هم داعش (که دارد بر خلاف دستور الظواهری به فعالیتش ادامه میدهد) هر دو در حال اجرای یک استراتژی بلند مدت و چندمرحلهای برای خود هستند:
مرحله اول کارشان متمرکز است بر گرفتن قدرت در بین گروههای شورشی و ایجاد یک زیر ساخت جهادی قرص و محکم که به سرنگونی بشار اسد منجر شود. آنها در این مسیر (ولو به صورت جزیی و عرضی) از گروههای دیگر «انقلابی» هم کمک میگیرند، خصوصا گروههای دارای تفکرات اسلامی.
مرحله دوم تسلط یافتن بر نظام سوری پس از سقوط بشار اسد در مرحله اول است، نظامی که باید به نظر آنها از تجمع همه گروههای سلفی جهادی فعال تشکیل شود.
به نظر آنان، نظام جهادی سوریه که در دمشق تشکیل خواهد شد شروع خواهد کرد به تلاش برای تشکیل خلافت اسلامی در سوریه بزرگ و بدین ترتیب خط مقدم القاعده و جهاد؛ جهانی خواهد شد، آن هم در قلب خاور میانه.
این شاخه القاعده آن وقت یک سیستم جهادی ضداسرائیل را از بلندیهای جولان اداره خواهد نمود و به قول خودشان «جهاد» را به همه جا دنیا «صادر» خواهد نمود و مرکز برنامهریزی ضد کشورهای عربی و اسلامی همپیمان غرب خواهد گشت.
ساختار جبههالنصره
جبههالنصره را میتوان بارزترین گروه در بین گروههای سلفی جهادی شرکتکننده در جنگ سوریه دانست.
در رأس این جبهه، رهبری قرار دارد که طبق لقب متعارف در سازمانهای جهادی معاصر، «امیر» خوانده میشود. این کلمه در دل خود این معنا را دارد که این شخص در آن واحد هم شخصیتی سیاسی است هم دینی، یعنی همانطور که در صدر اسلام امرا بودند.
این امیر به نوبه خود تعدادی «امیر» محلی دارد که در رأس استانها و شهرهای سوریه هستند و بعضاً خود آنها هم امرای خردتری را رهبری میکنند.
هیأت اعلای رهبری جبههالنصره (که پایینتر از امیر قرار دارد) «مجلس شورای مجاهدین» خوانده میشود. در رهبری اعلای جبههالنصره هیأتهای مختلفی با کارکردهای معین وجود دارد، به علاوه فعالینی که در زمینههای به دست آوردن پول، گیر آوردن وسایل جنگی و قاچاقش به سوریه، شئون دینی، رسانه و روابط خارجی فعالند.
رهبران جبههالنصره در استانهای مختلف سوریه، ساختارهای نظامیای دارند که آن را معمولاً «لشکر» یا «تیپ» میخوانند. در کنار اینها در هر استان سیستمهای اداری و دینی و رسانهای هم فعالند که کارشان متمرکز است بر تقویت تأثیر جبههالنصره بر ساکنین، برای به دست آوردن دوست و سرسپردگی آنان و پر کردن «خلأ» ناشی از بیرون رفتن نظام سوریه از برخی مناطق این کشور.
ابومحمد الجولانی کیست؟
امیر جبههالنصره یک فرمانده میدانی خبره است که با کنیه ابا محمد الجولانی خوانده میشود.
درباره اسم حقیقی او روایتهای مختلفی وجود دارد که نمیتوان هیچ کدام را بر دیگری ترجیح داد. ظاهراً او سوریالاصل (شاید از مناطق جولان) است و تواناییهای نظامیاش را در عراق و در جنگ با آمریکا و همپیمانانش به دست آورده است.
او در گذشته جزو یاران ابومصعب الزرقاوی (رهبر «مجاهدین» القاعده در عراق بعد از سال ۲۰۰۳) بود.
طبق گزارشها، رهبر القاعده در عراق، ابومحمد الجولانی را به سوریه فرستاد تا در آنجا جبههالنصره را تشکیل دهد. در طبقه فوقانی هرم رهبری جبههالنصره نیروهای دیگری هم از القاعده حضور دارند که آنها هم تواناییهای عملیاتیشان را در عراق به دست آوردهاند.
در کنار اینها، هزاران نفر از فعالین جهادی از کشورهای دیگر عربی-اسلامی هم حضور دارند، به علاوه حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ فعال جهادی اروپایی، خصوصا فرانسوی و انگلیسی. توقع آن میرود که باقیمانده اینها بعد از تمام شدن جنگ در سوریه به کشورهای خود بازگردند. برآوردهای مرکز بررسیهای تروریسم اسرائیل حاکی از حضور تقریباً ۵هزار نیروی جهادی غیرسوری در سوریه است.
مراکز نفوذ جبههالنصره
جبههالنصره تا به حال مسئولیت صدها انفجار را بر عهده گرفته است. مراکز فعالیت جبههالنصره و داعش در منطقه دمشق و مناطق شمال شرق سوریه است (حلب، حمص، حاه، ادلب، دیرالزور).
جبههالنصره همچنین فعالیتهای نظامی گستردهای هم در درعا در جنوب سوریه دارد، یعنی جایی که اولین بخش فعالیتهای ضد نظام در آنجا آغاز شد.
در بخشی از استانهای شمالی و شرقی سوریه، جبههالنصره با همکاری برخی سازمانهای اسلامگرای دیگر تأثیر بالایی بر ساکنین محلی دارد. در مقابل، جبههالنصره و سازمانهای جهادی دیگر، حضور نظامی یا اداری قابل ذکری در منطقه ساحل سوریه ندارند.
یعنی جایی که محل اسکان علوی هاست (طرطوس- لاذقیه) و یا درزیها (استان سویداء). جبههالنصره تلاش دارد جای پایی در منطقه جولان هم برای خود بیابد. طبق گزارش مرکز «بررسیهای اطلاعاتی و تروریسم» اسرائیل، جبهه النصره تا به حال نیروی نظامی خاصی در آنجا ندارد، هر چند که تا به حال موفق به انجام یک عملیات انتحاری در آنجا داشته و توانسته طی آن ضررهایی به مرکز مهم نظام سوریه در آنجا بزند (اشاره به انفجار یک ساختمان دولتی در شهر سعسع که مقر شاخه اطلاعات ارتش سوریه در استان قنیطره بود).
در استانهایی که اشاره کردیم، جبههالنصره از جنگ چریکی و تروریستی ضد پایگاهها، مراکز و شخصیتهای وابسته به ارتش و نظام سوریه استفاده میکند (خصوصاً ارتش، نیروهای امنیتی و مؤسسههای حکومتی).
هدف جبههالنصره از این کارها؛ ایجاد هرج و مرج بین نظام و طرفدارانش، جدا کردن مناطق تحت سیطره نظام و ضربه زدن به توانایی نظام و حامیانش در حکومتداری است.
در عین حال میخواهد با این کارها برای خود و دیگر گروههای شورشی، مناطق سیطره بیشتری خصوصاً در شمال و شرق سوریه به دست بیاورد. بر همین اساس جبههالنصره از تاکتیکهای نظامی متنوعی استفاده میکند:
انفجار خودروهای بمبگذاری شده از طریق نیروهای انتحاری یا از طریق سیستم انفجار از راه دور؛ انفجار کمربندهای انفجاری توسط نیروهای انتحاری، حمله به پایگاهها و نیروگاهها و فرودگاهها با سلاحهای سبک یا خمپاره، کارگذاشتن بمب در مسیرهای اصلی (این روشی است که فعالین القاعده در عراق در آن «تخصص» دارند) و حمله به مراکز ایست و بازرسی ارتش و نیروهای امنیتی.
عملیاتهای انتحاری
عملیاتهای انتحاریای که جبههالنصره صورت میدهد وجه ممیزه این گروه است (این گروه مسئولیت اکثر عملیاتهای انتحاری رخ داده در سوریه را بر عهده گرفته است). این عملیاتهای انتحاری (خصوصاً عملیاتهای انتحاری صورت گرفته در دمشق و حلب) «قیمتی اضافی» به جبههالنصره در بعد عملیاتی داده است. کما اینکه موجب اذیت نظام هم شده است. با وجود این، اینگونه عملیات (حتی اگر موفقیت آمیز هم صورت بگیرد) شکل بدی از جبههالنصره در اذعان پدید میآورد.
همین مسئله باعث افزایش نگرانی کشورهای غربی و عربی از حضور نیروهای القاعده در بین مخالفین شده و موجب تردید آنها در حمایت از مخالفین نظام گشته است. گذشته از این، عملیاتهای انتحاری موجب دور شدن بخشی از ملت سوریه از جبههالنصره هم میگردد، چرا که این قبیل انفجارها تفکیکبردار نیست و در برخی از آنها بخشی از افراد غیرنظامی هم صرفاً به دلیل حضور در مراکز انفجار کشته شدهاند.
ظاهراً این شیوه عمل از درگیریهای عراق به عاریت گرفته شده است، جایی که شاخصه اصلیاش عملیاتهای انتحاری القاعده در سالهای اخیر بوده است و جبههالنصره هم که پیرو القاعده است.
جبههالنصره و دیگر سازمانهای سلفی-جهادی با دیگر گروههای «انقلابی» که اسلامگرا باشند همکاری مینمایند، هرچند ضرورتاً تابع تفکر القاعده نباشند. جبههالنصره همچنین در راستای رسیدن به اهداف مشترک با ارتش آزاد سوریه هم همکاری میکند. ارتش آزاد سوریه دارای وجه سوری و سکولار است، هرچند که تعداد زیادی از مبارزین با تفکرات واضح اسلامگرایانه هم در صفوفش میجنگند.
عملکرد جبههالنصره در «مناطق آزادشده»!
مناطقی از شمال و شرق سوریه را که از سیطره نظام خارج شده است مخالفین، «مناطق آزادشده» میخوانند.
جبههالنصره (ظاهراً با درس گرفتن از تجربه منفی القاعده در عراق در برخورد با ساکنین محلی) تلاش دارد که مایحتاج مردم را در این مناطق تأمین نماید و ساختار جایگزینی برای نظام در این مناطق ارائه نماید.
در همین راستا و برای اثربخشتر بودن این کمکها و فعالسازی خدمات عمومی، جبههالنصره اقدام به تشکیل هیأتهایی با کارویژههای مشخص کرده است تا در استانهای مختلف به فعالیت بپردازند.
این هیأتها در توزیع غذا و لباس و پتو و دیگر وسایل مصرفی فعالیت دارند.
از دیگر کارهای این هیأتها فعالسازی سیستم قضایی، پلیس، امور تربیتی و سلامت است.
البته ساکنین این مناطق آزاد شده از یک مسئله شکایت دارند و آن هم برمیگردد به اجرای قواعد تندروانه اسلامی (با قرائت جبههالنصره از اسلام). از جمله این حرکات، سخت گیری در لباسهای خیلی پوشیده برای زنان و اعدام اسرا و بدرفتاری با پیروان اقلیتهای دینی را میتوان نام برد.
در برخی از مناطق شمال و شرق سوریه جبهه النصره و همپیمانانش توانستهاند بر برخی زیرساختهای نظام هم دست پیدا کنند، از قبیل فرودگاهها، خط لولههای گاز و نفت، سدها، نیروگاههای تولید برق، سیلوهای مواد زراعی.
جبههالنصره و دیگر مجموعههای مسلح ضد نظام از این زیرساختها استفاده میکنند و حتی طبق برخی گزارشها گاهی اوقات توافقنامههایی هم با خود نظام برقرار میکنند (مثل قرار داد فروش نفت و گاز به نظامی که در حال جنگ با آن هستند!) پولهای حاصله در این مراکز (خصوصاً از چاههای نفت) درآمد قابل توجهی در اختیار جبههالنصره میگذارد که به او در پرداخت حقوق اعضا، خرید وسایل جنگی و ارائه خدمات به ساکنین کمک مینماید.
اولویتهای جبههالنصره
در خلال جنگ سوریه، این کشور تبدیل شده است به مغناطیس جذب فعالین القاعده و جهاد جهانی.
و البته هنوز هم سیل این افراد به سوریه جاری است. فعالین جهادیای که از عراق و کشورهای عربی-اسلامی و کشورهای غربی به سوریه آمدند، به علاوه فعالین سلفی جهادی خود این کشور، چارچوب اصلی نظامی جهادی را در این کشور تشکیل دادند.
در این ساختار، دو گروه از همه بارزترند: جبههالنصره و داعش.
البته برخی از نیروهای نظامی فعال هم به گروههای سکولار یا گروههای اسلامگرایی که پیرو تفکر القاعده نیستند پیوستهاند. برخی از رزمندهها هم بین گروههای مختلف در حال نقل و انتقالند تا در نهایت در یک سازمان که دارای ایدئولوژی جذابتر و توانمندی نظامی پیشرفتهتر باشد ماندگار شوند.
در این مرحله هنوز شاید سخت باشد که بگوییم نهایت این جنگ دقیقاً چه خواهد شد، قدرت جبههالنصره و دیگر گروههای جهادی در بین نیروهای نظامی مخالف چگونه خواهد شد، سرنوشت درگیریهای مابین خود این نیروهای جهادی به کجا خواهد انجامید و دست آخر آنکه اتفاقات «موج دوم» ناآرامیهای منطقهای (خصوصاً بحث مصر) چه تأثیری بر نیروهای مختلف در سوریه خواهد گذاشت.
در هر حال، جبههالنصره امروز یکی از اعضای فهرست تروریستی در آمریکا و برخی کشورهای اروپایی محسوب میشود و یکی از بارزترین سازمانها در کف میدان به حساب میآید.
در این بین، جبههالنصره اولویت را به جنگ تا سرنگونی نظام سوریه میدهد تا اجرای قوانین اسلامی در سوریه و یا تنظیم فهرست کارهای «جهادی» منطقهای – جهانی (بر عکس داعش که همانطور که از اسمش برمیآید و خود را «دولت» میخواند، اولویت را به اجرای فوری قوانین اسلامی-با قرائت عجیب خود- در همه جا میدهد).
از همین رو میتوان سیاستهای جبههالنصره را سیاستی پراگماتیستی (عملگرایانه) دانست که در چارچوب آن از همپیمانی با گروههای مخالف دیگر (حتی آنها که کاملاً متفاوت با القاعده میاندیشند) ابایی ندارد و فعلاً از تحمیل نظارات خود(به شکل کامل) به ساکنین در اکثر مناطق تحت تصرفش اجتناب میکند و تلاش دارد با استفاده از تجربیاتسالهای اخیر، دل مردم محلی را با کمک به زندگی روزمره و پر کردن خلأ رفتن نظام از «مناطق آزادشده» به دست آورد.
اما در هر حال در میان مدت و بلند مدت، اگر این گروههای اسلامگرا از جمله جبههالنصره بتوانند نظام سوریه را ساقط کنند، حتما سعی خواهند کرد که بر نظام بعدی مسلط شده و «خلافت اسلامی» را در سوریه پایهگذاری کنند تا راه به سوی «خلافت بزرگ» باز شود.
نویسندگان گزارش مرکز تحقیقات تروریسم اسرائیل معتقدند که تحقق این هدف با موانع مهمی روبروست، از جمله ماهیت سیاسی و اجتماعی سوریه به عنوان یک کشور چند مذهبی و چند دینی و همچنین دارای رویکردهای «قومی گرایانه عربی» و «سکولاریستی»). در کنار اینها میتوان به مانع مهم دیگری هم اشاره کرد و آن هم خود درگیریهای بین پیروان القاعده در سوریه است.
در نتیجه اینها باید گفت شانس جبههالنصره برای اینکه در نهایت بر سوریه مسلط شود و یک نظام خلافت با ایدئولوژی القاعده ایجاد کند چندان بالا نیست، هر چند باید گفت جبههالنصره میتواند نیروی خود را جمع کند و در آن صورت به نیرویی تبدیل شود که نمیتوان نادیدهاش گرفت و به سادگی نابودش کرد.
سناریوهای پس از روی کار آمدن جبههالنصره، از دید اسرائیلیها
مرکز بررسیهای تروریسم اسرائیل در گزارش خود، به این موضوع پرداخته که جبههالنصره اگر بتواند در سوریه بر سر کار بیاید در چهار محور به فعالیت خواهد پرداخت:
۱-تبدیل شدن به مرکزی جهادی ضد اسرائیل:
۱-الف) از نظر ایدئولوژیک، جایی برای اسرائیل در نظرگاه جبهه النصره و دیگر سازمانهای جهادی وجود ندارد.
به نظر این گروهها، دولت بزرگ اسلامی که در بلاد شام تشکیل خواهد شد باید سوریه و اردن و لبنان و فلسطین را در بر بگیرد. در فیلم تبلیغاتی اولی که پس از تشکیل جبههالنصره بعد از اعلام تأسیسش منتشر کرد، تصویری از قبهالصخره در قدس بود بر بالای آن پرچمهای جبههالنصره و جهاد جهانی در اهتزاز بود.
ایمن الظواهری رهبر القاعده هم در دوازده فوریه ۲۰۱۲ تصریح کرد که بعد از سرنگونی نظامی سوریه، این کشور تبدیل خواهد شد به پایگاه آغاز و گسترش جهاد جهانی که هدفش «تشکیل دولتی است که از سرزمینهای اسلامی محافظت کند و در راه آزادسازی جولان و ادامه جهاد تا افراشتن پرچمهای پیروزی بر فراز کوههای مقدس در قدس اشغالی تلاش نماید. » دیگر فعالین جبههالنصره همچنین تصریحاتی داشتهاند.
۱-ب) از نظر عملیاتی هم توقع آن میرود که در آن هنگام جبههالنصره اقدام به ایجاد زیرساختهای عملیاتی-تروریستی در بلندیهای جولان نماید (به عنوان تتمه زیرساختهای نظامیای که هم اکنون در درعا در جنوب سوریه دارد). جبهه النصره تلاش خواهد کرد تلاشهای تروریستی خود را با تلاش دیگر گروههای تروریستی در کشورهای مجاور فلسطین هماهنگ و همافزا نماید تا بدین ترتیب از فعالیتهای آنان ضد اسرائیل حمایت نماید (مثلاً گروه انصار بیتالمقدس در شبه جزیره سینا و گردانهای عبدالله عزام در لبنان. )
۲- استیلا بر وسایل جنگی پیشرفته نظام سوریه؛ از جمله سلاحهای شیمیایی: جبههالنصره و دیگر سازمانهای جهادی تلاشهای مستمری برای دستیابی به مخازن سلاحهای شیمیایی سوریه مبذول میداشتند. اگر نظام سوریه سقوط کند، این گروهها بر سلاحهای پیشرفته نظام دست خواهند یافت.
در آن حالت ممکن، سلاحها را برای اهداف تروریستی مورد استفاده قرار دهند، آن هم بدون داشتن خویشتنداری و عقلی که در رفتار گروههای شبهنظامیای مثل حزبلله یا برخی گروههای فلسطینی میبینیم.
گذشته از آن، ممکن است این سلاحها به میدانهای دیگری منتقل شود تا در آنجا برای کارهای تروریستی مورد استفاده قرار بگیرد؛ مثل نمونه لیبی که سلاحهای نظام پس از سقوط قذافی برای استفاده در دیگر جاها ارسال شد.
۳- «صدور تروریسم» به کشورهای غربی: در صورت روی کار آمدن جبههالنصره در سوریه، رزمندگان سلفی-جهادی اروپایی که حالا در سوریه تجربههای عملیاتی و تواناییهای رزمی هم کسب کردهاند میتوانند آنجا را مرکز زیرساختی تروریسم قرار دهند و اقدام به انجام عملیاتهای تروریستی در کشورهای خود در اروپا نمایند.
این میتواند با طرح جبههالنصره یا گروههای دیگر حتی با تصمیم شخصی خود این افراد صورت گیرد (مثل آنچه در افغانستان در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی رخ داد). این چیزی بود که بشار اسد هم در مصاحبه با نشریه آلمانی Frankfurter Algemeine در سال گذشته به آن پرداخت و با هشدار به اتحادیه اروپا درباره تکرار سناریوی افغانستان (در دوره جنگ با شوروی) گفت: «اگر اروپاییها به این گروهها سلاح بدهند، آن وقت حیات پشتی اروپاییها مرکز امن تروریستها خواهد شد و اروپا هزینه این کارش را خود خواهد پرداخت. »
۴- تبدیل شدن سوریه به مرکز منطقهای تروریسم و تخریب: سوریه تحت حاکمیت این گروههای تندرو تبدیل به خطری برای کشورهای عربی-اسلامی دوست غرب خواهد شد.
کشورهایی مثل اردن و عربستان و قطر و مصر و ترکیه از سقوط بشار اسد حمایت میکنند، ممکن است در «فردای پس از بشار اسد» خودشان را آماج تروریستهای برخاسته از سوریه ببینند. (این مسئله و قدرتگیری این گروهها یکی از دلایل بازبینی کشورهای ضد بشار اسد در استراتژیشان برای سقوط نظام سوریه است، به نحوی که هم نظام به دست این گروهها و دیگر گروههای مسلح سقوط کند و هم آنکه نظام بعدی، در دست القاعده قرار نگیرد). گذشته از حرکت مستقیم، ممکن است گروههای سلفی جهادی موجود در کشورهای عربی اسلامی با نظام سلفی جهادی سوریه همکاری کنند و دست به حرکتهایی ضد نظامهای کشورهای خود بزنند.
گذشته از این، مسئله قدرتگیری جبههالنصره و دیگر گروههای جهادی در سوریه (که قرائت خاصی از اسلام سنی دارند) تأثیرش را بر لبنان هم گذاشته و تشنجهایی بین شیعه و سنی در سراسر جهان عرب و اسلام برانگیخته است.
در هر حال، آمریکا همه این مسائل را مد نظر دارد. بر همین مبنا بود که معاون سابق رئیس سیا؛ مایکل موریل چند ماه پیش در مصاحبه با وال استریت ژورنال، بحران سوریه را «تهدید اصلی» مقابل آمریکا در حال حاضر توصیف کرد.
نظر سید حسن نصرالله درباره نگاه اسرائیل به جبههالنصره
در موضوع نگاه اسرائیل به بحران سوریه و حالتهای مختلف انتهای این بحران، نظرات دیگری (یا زاویه دیدهای دیگری) هم وجود دارد که میتوان به عنوان نمونه به صحبتهای سید حسن نصرالله اشاره کرد. دبیر کل حزبالله در مصاحبه تفصیلی اخیر خود با روزنامه لبنانی السفیر در اینباره اینچنین گفت: «من با توجه به پیگیری [مواضع و حرکات] اسرائیلیها و صحبتهای سیاسیون رده بالا و نظامیان و نیروهای امنیتی بلندپایه این رژیم (چه آنها که بازنشسته شدهاند و چه آنها که هنوز مشغول کارند) نظر روشنم این است که اسرائیلیها قطعاً همه گزینههای موجود در سوریه را بر گزینه باقی ماندن نظام رئیس جمهور بشار اسد ترجیح میدهند. اینکه میگویم یک تحلیل صرف نیست، چراکه در بحثهایی که دارند و در تصریحاتشان و حتی در بحثهای حاشیهایشان میبینیم که همه گزینههای دیگر را ترجیح میدهند. سوریه تقسیم شود، آنها سود میبرند؛ سوریه تخریب شود، آنها سود میبرند؛ جنگ در سوریه بیست سال یا سی سال دیگر طول بکشد، آنها سود میبرند. حتی به این مرحله رسیدهاند که آمدند و شروع کردند به مقایسه بین رئیس جمهور بشار اسد و این نظام و بین گروههایی که آنها را اصطلاحاً «جهاد جهانی» میخوانند. حتی در این مقایسه هم اسرائیلیها میگویند این گروهها را بر وجود نظام بشار اسد ترجیح میدهند. این تحلیلشان یک منطق دارد. منطقشان این است (من نمیگویم، تصریح خودشان است) که میگویند رئیس جمهور بشار اسد و نظام فعلی سوریه بخشی از محور ایران – عراق – سوریه – لبنان – فلسطین است (یعنی جنبشهای مقاومت). اگر گروههای جهاد جهانی در سوریه بر سر کار بیایند:
اولاً جنگ داخلی در سوریه (این بار در بین خود آنها) کماکان ادامه خواهد یافت.
ثانیاً اینکه این گروهها توانایی تشکیل حکومت را ندارند، چون تجربههایشان در افغانستان و جاهای دیگر را دیدهایم. این یعنی اینکه اینها نمیتوانند برای اسرائیل «تهدید وجودی» باشند درحالیکه این محوری که الان هست، برای اسرائیل تهدید استراتژیک محسوب نمیشود بلکه تهدید وجودی محسوب میگردد. و [نظام فعلی] سوریه هم بخشی از این محور [یعنی بخشی از این تهدید وجودی] به حساب میآید.
ثالثا، گروههای جهاد جهانی [سلفیون جهادی-تکفیری] اساسا اولویتشان مبارزه با همین محور است نه مبارزه با اسرائیل. یعنی گروههای جهاد جهانی [در صورت سر کار آمدن در سوریه] با حزبالله و عراقیها و ایرانیها خواهند جنگید و حتی با گروههای مقاومت اهل سنت که با آنها بیعت نکنند هم خواهند جنگید.
اینها چیزهایی است که برای اسرائیلیها واضح است [و روی همین حساب، همه گزینهها را بهتر از گزینه روی کار ماندن بشار اسد میدانند].»