شما اینجا هستید : خانه » آرشیو نشریه » شماره 3 » آیه قرآن خواندم موسوی پیام داد چرا حکم اعدام مرا صادر کردی!

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین محمد‌حسن رحیمیان

آیه قرآن خواندم موسوی پیام داد چرا حکم اعدام مرا صادر کردی!

چکیده آیه قرآن خواندم موسوی پیام داد چرا حکم اعدام مرا صادر کردی! :

حرف‌های برخی شخصیت‌ها تاریخ مصرف ندارد، چرا که بدون حب و بغض شخصی و با فطرتی پاک به قضایا می‌پردازند. حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین محمدحسن رحیمیان متولد سال 1327 در اصفهان، از دوران نوجوانی در خدمت حضرت امام خمینی(ره) بوده و این خدمت تا آخرین دقایق عمر بنیانگذار انقلاب اسلامی ادامه داشت. او در دوران رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای نیز سال‌ها نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید و از سال گذشته تولیت مسجد جمکران را عهده‌دار است. گفت‌وگوی زیر با آقای رحیمیان در سال 1389 انجام شده است ولی تازگی این حرف‌ها انگار برای چند روز پیش است.

آیه قرآن خواندم موسوی پیام داد چرا حکم اعدام مرا صادر کردی!
بحث رویش‌ها و ریزش‌ها بی‌تردید یکی از دغدغه‌های جدی روزگار ماست. تعریفی کلی را از زبان شما بشنویم تا سئوالات بعدی خود را مطرح کنم.

بسم الله الرحمن الرحیم. اصل مسئله ریزش‌ها و رویش‌ها از اول تاریخ بشر بوده، یعنی از زمان حضرت آدم(ع) رویشی هست و ریزشی و قابیلی هست و هابیلی در خانه. نوح پیغمبر(ص) که شیخ‌الانبیاست و جایگاه بسیار رفیعی در پیامبران اولوالعزم(ع) دارد، ریزشی وجود دارد، یعنی فرزند و همسرش. همسر حضرت لوط(ع). در قوم حضرت موسی(ع)، قارون وجود دارد که از جمله سرمایه‌دارانی است که مشمول ریزش شد. بلعم باعورا از دانشمندان و علمای بزرگ بود، خیلی بزرگ‌تر از آیت‌الله یا آیت‌الله‌العظمی‌هایی که الان بین ما مصطلح است و آیت‌الله‌هائی که دست‌پرورده و ساخته و پرداخته احزاب و اشخاص و مقاصد غیر‌الهی هستند.

اجازه اجتهاد را از بی بی سی می‌گیرند.

بله، به هر حال این واقعیتی است که بعضی‌ها آن موقع که در تقابل با اسلام هستند، رسانه‌های غربی بدترین و موهن‌ترین تعبیرات را در باره آنها به کار می‌گرفتند و آن موقعی که در تقابل با نظام قرار گرفتند و دچار ریزش شدند، در رادیو اسرائیل و امثال اینها آیت‌الله‌العظمی شدند. مانند سامری که از زمره هنرمندان و اوتاد بود، معلوم می‌شود که کراماتی هم داشت و چیزهایی را هم از عالم معنا می‌دید و چشمش باز بود و دریافت‌های ویژه‌ای داشت و توانست از آنها سوء‌استفاده کند و دچار ریزش شد و یک فتنه بزرگ اجتماعی و فرهنگی را پدید آورد و سال‌ها تلاش حضرت موسی(ع) را با یک حرکت هنرمندانه و زیرکانه و استفاده از زر و تزویری که به کار برد و ساخت گوساله سامری، تباه کرد و نه‌تنها خودش مرتد شد که جامعه را هم دچار ارتداد کرد.
تا می‌رسیم به صدر اسلام و بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) که «ارتد ‌الناس»، توده مردم دچار نوعی ارتداد شدند، مگر انگشت‌شمار. تا زمان حضرت امیر(ع) که قاسطین و مارقین و ناکثین که از جمله فرو ریختگان بودند و دچار ریزش شدند و در تقابل با حق قرار گرفتند.
این روند در زمان ائمه اطهار(ع) یکی پس از دیگری ادامه داشت و حتی در میان اصحاب و راویان بزرگ حدیث کسانی را داریم که در بالاترین جایگاه‌های نقل حدیث از چندین امام و همنشینی بسیار نزدیک با چند امام معصوم «ع» برخوردار بودند ـ مثل بنی فضّال که می‌گویند خانه‌های ما پر است از کتاب‌های بنی‌فضال ـ اما نهایتاً دچار ارتداد و سقوط اعتقادی شدند و فجایع بزرگی در طول تاریخ و در دوران ائمه(ع) به بار آوردند. در حالی که نگاه ما بیشتر متوجه جنگ جمل و نهروان و … است، در کل زمان ائمه (ع) این روند ادامه دارد تا می‌رسد به زمان امام و پیروزی انقلاب. در اینجا هم می‌بینیم که این سیر همچنان به اشکال و رتبه‌های مختلف پیش می‌رود.
ملاحظه می‌کنید که شیخ علی تهرانی شدید‌ترین علاقه و عشق را به حضرت امام در حد افراط داشت. شاید هیچ کس هم در حد شیخ علی تهرانی به امام فحش نداد. به بغداد رفت و سال‌های طولانی از رادیو بغداد هر شب فحاشی و با تعبیرات بسیار رکیک به حضرت امام توهین می‌کرد.
در سطح مراجع کسی مثل آقای شریعتمداری را داشتیم. در سال ۴۰ وقتی به قم آمدیم، امام برای توده مردم و حتی طلبه‌های مبتدی شناخته شده نبود و همه سه مرجع را می‌شناختند: آقای شریعتمداری، آقای نجفی مرعشی و آقای گلپایگانی. آقای شریعتمداری در آن موقع به عنوان یک مرجع جا‌افتاده و صاحب رساله مطرح بود و می‌بینیم که کسی در سطح ایشان در فرآیند انقلاب دچار ریزش می‌شود و از یک جهت بالاتر، کسی که امام او را حاصل عمر خود نامید. کسی که شاید بیشترین نقش را در انقلاب و حمایت از خط امام و تحمل سختی‌ها داشت و قائم‌مقام حضرت امام بود، اما دچار ریزش شد و در این روند بعد از رحلت امام هم کسانی بودند که در دوره امام ریزش پنهان داشتند، یعنی ریزش اینها روی ملاحظاتی چندان مشخص نشد، اما بعد از رحلت امام که مجال و فرصتی به دست آوردند، ریزش آنها مشخص‌تر و مبیّن شد، والا در زمان امام زخم‌خورده امام و انقلاب بودند، منتهی به‌نوعی این مسئله را از سر خود گذرانده بودند.

زخم‌خورده‌های حضرت امام؟

بله، زخم‌خورده‌هایی که در کمین بودند روزی از انقلاب و راه امام، ولو به نام امام انتقام بگیرند.

راستش این عبارت را بار اول هست که می‌شنوم که بعضی‌ها زخم‌خورده بودند، چون مخصوصاً بعد از ماجراهای اخیر، صحبت از انحراف برخی از انقلابیون هست، اما این که زخم‌خورده بوده باشند…

بعضی‌ها این طور بودند، کلیت ندارد.

لطفاً این موضوع را روشن‌تر بیان کنید.

بعضی از افراد در آن زمان دچار انحرافات اخلاقی یا مالی شدند.

در دوران خود حضرت امام؟

بله، از سمتی که در آن زمان داشتند برکنار شدند، اما دلیل قضیه آفتابی نشد، ولی به هر حال به یک خواب زمستانی فرو رفتند و دنبال فرصت بودند که زمانی خودشان را وارد صحنه کنند و در واقع انتقام خود را از راه و خط اصیل امام بگیرند.

شما از کسانی که از دنیا رفته‌اند، مثل آقای منتظری و آقای شریعتمداری نام بردید. چرا از ریزش‌هایی که زنده هستند نام نمی‌برید و از این کار پرهیز می‌کنید.

هدف من بیشتر این است که به بصیرت و شاخص‌هایی دست پیدا کنیم که خودمان و مردم شریفمان براساس آن شاخص‌ها بتوانند افراد را بشناسند و آنان را ارزیابی کنند.

شاید به بسیاری از کسانی که در باره ماجراهای سال ۸۸ یا ماجرا‌های صدر انقلاب صحبت می‌کنند این ایراد وارد باشد که آنها کجا بودند؟ چقدر به امام نزدیک بودند؟ چقدر از سلوک امام خبر داشتند؟ این ایراد به شما وارد نیست چون بیش از ۲۵ سال چسبیده به عبای حضرت امام و در بیت ایشان بودید، از خصوصیات و صفات روحی، سلوک خانوادگی و سیاسی ایشان مطلع هستید و مهم‌تر از همه اینها روزگاری هم‌حزبی کسانی بودید که امروز دارید علیه آنها صحبت می‌کنید. شما در دهه ۶۰ عضوی از مجمع روحانیون مبارز و به تعبیری چپ بودید؛ لذا سخن شما حجت و بسیار تأثیر‌گذار است. چرا از مجمع جدا شدید و آیا آن را به عنوان مجموعه‌ای که دچار ریزش شده است می‌پذیرید؟

من اصطلاح چپ و راست را از اول هم قبول نداشتم و الان هم قبول ندارم. تعبیری هم که امام در آن موقع داشتند مسئله جناح بود که یعنی بال. تصور بر این بود که وضعیت مطلوب برای نظام این است که دو جناح وجود داشته باشد، چون یک پرنده هم با یک بال نمی‌تواند پرواز کند، منتهی این دو بال باید هماهنگ و مکمل هم باشند تا پرواز درستی انجام بشود، لذا امام هم وقتی برای شکل‌گیری مجمع روحانیون مبارز اجازه دادند، بر همین اساس بود. حتی یادم هست بعد از رحلت حضرت امام وقتی به عنوان مجمع خدمت مقام معظم رهبری رفتیم، ایشان فرمودند اگر هم در زمان امام این کار انجام نشده بود، من این کار را تأیید و سعی می‌کردم شکل بگیرد.
ما تا آن زمان عضو دفتر امام و مشغول کار خودمان بودیم و خیلی کاری به مسائل سیاسی نداشتیم. خط فکری ما هم از مجله پاسدار اسلام در آن دهه کاملاً روشن است، اما انگیزه‌مان برای ورود به مجمع در آن شرایط این بود که فکر می‌کردیم دیگران آن طور که باید و شاید و با همه وجود برای تحقق خواسته‌های امام تلاش نمی‌کنند. با این هدف که به صورت مضاعف، شدت و جدیت بیشتر برای تحقق فرامین و آرمان‌های امام اقدامی بشود، وارد این تشکل شدیم.
البته خود من تا زمانی که مسئولیت مستقیم بنیاد شهید بر عهده‌ام قرار گرفت، رابطه‌ام با مجمع قطع شد. خود مجمع هم مدتی غیر‌فعال بود. اعتقاد داشتم اگر کسی در کار اجرائی و مسئولیتی در نظام قرار گرفت، باید حزب، گروه و جناح را رها کند و در خدمت نظام باشد، لذا وقتی انسان رئیس‌جمهور، وزیر کشور یا هر مسئول دیگری می‌شود، باید فقط در خدمت نظام جمهوری اسلامی باشد و به حزب و گروهی وابسته نباشد.
لذا از اینجا بود که مجمع روحانیون مبارز را رها کردم و فقط من هم نبودم. عده‌ای از افراد اصلی هم پس از رحلت امام، آنجا را رها کردند، اما این نکته هم برای خود جای شگفتی است و نتوانسته‌ام برای این سئوال پاسخی پیدا کنم که چطور بعد از ده سال، یکدفعه همه چیز جا‌به‌جا شد، یعنی آن انگیزه‌ای که اول کار برای شکل‌گیری مجمع مطرح شده بود که جدیت و تلاش مضاعف برای تحقق آرمان‌های حضرت امام بود، ده سال بعد معکوس شد. مثلاً مشخصاً در قضیه آقای منتظری. آن موقع در راستای فرمان و دستور حضرت امام، تندترین مواضع را از این جمع مشاهده می‌کردیم، در حالی که ده سال بعد حداقل در مورد تعدادی از اشخاص، قضیه کاملاً دگرگون شد و چه بسا در بعضی از اشخاص به ۱۸۰ درجه تغییر جهت رسید. در اواخر سال ۶۷ همراه یکی از دوستان قدیمی نزد آقای منتظری رفتیم تا آخرین تلاشمان را برای اصلاح امر و پیشگیری از حادثه بدی که داشت اتفاق می‌افتاد انجام بدهیم. در آنجا شاهد بدترین و تندترین برخوردها بین این دو شخص بودم، یعنی کار به جایی رسید که آن آقا می‌گفت باید گذرنامه بگیرم و بروم و نمی‌توانم در کشوری که در بیت قائم‌مقامش به رهبر و امام من توهین می‌شود زندگی کنم. این را خودم شاهد بودم، ده سال بعد سی‌دی‌اش را دیدم که همین آقا از اصفهان نزد آقای منتظری می‌رود، خم می‌شود، دست ایشان را می‌بوسد و می‌گوید پای شما را هم می‌بوسم. چطور شد؟ شما عوض شدید یا آقای منتظری عوض شد؟ اگر بگوییم آقای منتظری عوض شد که اتفاقاً ایشان بعد از انتشار خاطراتش نسبت به آنچه که اتفاق افتاد و موجب برکناری ایشان شد مواضع تند‌تری اتخاذ کرده بود. یا شما عوض شدید؟ آیا فکر و خط آن روز شما به عنوان پیروی از حضرت امام درست بود و برخورد قاطع و تند نسبت به ایشان یا کار الان‌تان را درست می‌دانید. اگر کار الان را درست می‌دانید، معلوم می‌شود کار آن روزتان غلط بود. اگر کار آن روز درست بوده، پس کار امروزتان غلط است. اگر بگویید براساس تفاوت در شرایط هر دو برخورد درست بوده است، پس باید موضوع عوض شده باشد. اگر آقای منتظری به صورت مثبت عوض شده بود، حرف شما درست بود، ولی اگر ایشان به صورت مثبت عوض نشده است، پس معلوم می‌شود شما عوض شده‌اید، پس چطور باز هم ادعای پیروی از خط امام می‌کنید؟ چرا نام و ادعای دفاع از خط امام را روی خودتان گذاشته‌اید. چطور دست و پا می‌بوسید؟
نامه آقای موسوی در اسناد هست که به استناد فرمان حضرت امام بخشنامه سراسری می‌کند و با خط خودش می‌نویسد و امضا می‌کند که عکس آقای منتظری را از ادارات سراسر کشور جمع‌آوری کنند. پس چطور آن ارتباط وثیق بین اینها برقرار می‌شود؟ او عوض شده است یا شما عوض شده‌اید؟ اگر عوض شده‌اید، چرا ادعای پیروی از خط امام می‌کنید؟ و حالا این رشته سر دراز دارد و داستان‌ها مفصل هستند.
اگر بخواهیم وارد مصادیق بشویم، فراوان‌اند و ممکن است مصادیق هم مورد نفی و اثبات یا توجیه بعضی‌ها باشند، ولی وقتی شاخص‌ها را پیدا کردیم، مسئله کاملاً روشن می‌شود. شاخص و خط‌کشی که خود امام برای ما قرار داده، معیار است نه ادعاها. ادعا همیشه بوده. همیشه جریان نفاق به زبان چیزی می‌گفتند و در عمل و در درون چیز دیگری بودند. اگر شاخص‌های خط و اندیشه ناب امام را بیان کنیم، حق از باطل و نفاق از ایمان متمایز می‌شوند.

 

 

بسیاری معتقدند شما تقریباً تنها مسئولی هستید که در دفتر کارتان مبل ندارید و وضعیت بسیار ساده‌ای بر آن حاکم است. به نظر شما چه شد که عده‌ای از کسانی که روزگاری محبوب حضرت امام هم بودند، در فاصله ده سال، به فرمایش شما ۱۸۰ درجه تغییر کردند و از این شیوه‌ها فاصله گرفتند؟

می‌گویند بنده خدایی نماز قشنگی می‌خواند، یکی آمد و گفت به‌به! چه نماز قشنگی می‌خوانی. طرف نمازش را شکست و گفت روزه هم هستم! در اتاق ما همان وسایلی هست که حدود ۲۰ سال پیش از آقای کروبی تحویل گرفتیم. این هم دلایل خاص خودش را دارد. شاید تظاهر باشد، ولی به اعتقاد من این تظاهر، مطلوب است و مدیران نظام جمهوری اسلامی باید تعمد بر ساده‌زیستی داشته باشند. نماز شب را باید پنهان بخوانند، اما مرگ بر امریکا را باید آشکار بگویند. ساده‌زیستی هم جزو چیزهای آشکار و مبین باشد، همان طور که منزل امام در نجف، در جماران و در قم کاملاً مبین بود و امروز هم وضعیت زندگی مقام معظم رهبری هم همین‌گونه است. در نظام جمهوری اسلامی واجب است که همه مسئولان این مسئله را رعایت کنند.
در باره علت ریزش‌ها، بهترین شیوه برای ریشه‌یابی این است که به قرآن مراجعه کنید، زیرا قرآن کتاب خدا و خالق انسان‌هاست و برای سعادت انسان‌ها نازل شده است و حتی قصه‌ها و داستان‌هایش هم داستان‌های یک بار مصرف نیست و داستان‌های تکرار‌شونده زندگی بشر است. خداوند می‌فرماید: «أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» آیا آن کسی که خلق کرده است نمی‌داند چه خلق کرده، در حالی که لطیف و خبیر و بر همه چیز آگاه و مطلع است؟
علت ریزش‌ها را در آیات متعدد قرآن شاهد هستیم. در مورد بلعم باعورا قرآن می‌فرماید: «آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا» ما آیات خود را به او بخشیده بودیم، چشم او را به حقایق به حقایق عالم باز و او را آگاه کرده بودیم. آیات و نشانه‌های معرفت خدا و حکمت را به او آموخته بودیم، به گونه‌ای که آیات خداوند همه وجود او را احاطه کرده بود، اما «فَانسَلَخَ مِنْهَا» به تعبیر خودمان خلع لباس نشد، نه لباس ظاهر، بلکه لباس حکمت و معرفتی که بر اندام مثل پوست چسبیده بود، از او کنده شد. سلّاخ از این جهت می‌گویند که پوست را می‌کند. منسلخ شدن یعنی پوست انداختن، کنده شدن پوست. «فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ». معلوم می‌شود شیطان ابتدا به ساکن خیلی از پس انسان بر نمی‌آید و خود آدم پیشقدم می‌شود، بعد شیطان تعقیبش می‌کند و پی قضیه را می‌گیرد؛ «فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ» دچار گمراهی شد. غاوین شاید یک درجه بالاتر از ضالین و گمراهان باشد، یعنی کسی که هم راه و هم مقصد را گم می‌کند. کسی که دچار ضلالت می‌شود، مقصد را گم نکرده است، راه را اشتباه می‌رود، ولی غاوین هر دو را از دست می‌دهد. قرآن می‌فرماید: «وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا» اصلاً با این ظرفیت و مقامی که پیدا کرده بود، می‌توانست مقرب خدا بشود. نکته اینجاست «وَ لَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ» ملتزم به زمین، مادیات و دنیا شد. دنیا هر چه غیر از خداست و در مقابل خداست، از جمله ریاست‌طلبی، شهرت‌طلبی، قدرت‌طلبی، عشق به این که رئیس کذا و مسئول کذا شود. همه اینها می‌تواند باشد. چسبیدن بیش از حد به مال دنیا و به بچه‌ها: «أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَ أَوْلاَدُکُمْ فِتْنَه».
اگر انسان تعلق خاطری بیش از آنچه که باید به اموال، پدر، برادر، مادر و فرزند پیدا کند و اینها از خدا برای انسان عزیزتر بشود، هلاک خواهد شد. قرآن کتاب ادب و آداب است، کتاب تربیت، اخلاق و انسان‌سازی است، اما در دو جا از تعبیر «کَمَثَلِ الْحِمَارِ» و «کَمَثَلِ الْکَلْبِ» استفاده می‌کند تا اوج بیزاری از برخی از ویژگی‌ها را نشان دهد. اینها را به سگ تشبیه می‌کند که اگر به او حمله کنی زبان در می‌آورد و به تو حمله می‌کند و اگر هم رهایش کنی باز همان کار را انجام می‌دهد. این نتیجه انکار آیات خداست. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ». این آیات را برای مردم بگو. خیال نکنید داستان بلعم باعورا، داستان یک بار مصرف تاریخ گذشته است. نه، داستان تکرار‌شونده هر انسانی است. ممکن است یک روز دامن مرا بگیرد و یک روز دامن شما را.
شاخص و معیار مهم است. اگر به دنیا چسبیدی و دنیا‌خواهی و آخرت‌خواهی باعث شد که از دنیا غفلت کنی، سرنوشتت این خواهد بود. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ». خدا به ما رحم کند. همه در معرض این خطر هستیم. نکته مهم‌تر را خدمتتان عرض کنم و آن مسئله هم‌نشینی است. دوستان و دشمنان انسان، یعنی همان تبری و تولی، حب و بغض. از امام سئوال کردند آیا در دین حب و بغض هست، فرمود «هل الدّین الّا الحبّ و البغض». اصلاً دین چیزی جز حب و بغض نیست. دوستی‌ها و دشمنی‌ها. چه کسی با انسان دوست است؟ چه کسی با انسان دشمن است؟ دوستی و دشمنی که یک طرفه نیست. هر کسی با شما دوست باشد، معلوم می‌شود که به نوعی با او همگونی دارید. همنشینی نقش بسیار مهمی دارد. به آیات سوره فرقان اشاره می‌کنم «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ». در قرآن آیاتی دارد که کفار گاهی از شدت خشم و غضب علیه شما، انگشت خود را می‌جوند. در اینجا می‌گوید ظالم در روز قیامت چنین وضعی دارد. ظالم وقتی به دیگران هم ظلم می‌کند، در درجه اول به خودش ظلم می‌کند. شمر که امام حسین (ع) را سر برید، ظالمی است که در اثر ظلم او امام حسین (ع) به بالاترین مقام رسید، ولی به پست‌ترین درجه نزول کرد، لذا در درجه اول به خودش ظلم کرد. به هر حال «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ»، دست خود را از شدت حسرت گاز می‌گیرد. بیان اوج حسرتی است که انسان در روز قیامت به آن گرفتار می‌شود. «یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا» ای کاش این راه را به روی خود نبسته و باز نگه داشته بودم. آیه بعد مسئله مورد نظر ماست که: «یَا وَیْلَتَى»وای بر من! «لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا» ای کاش فلان کس را دوست خودم قرار نداده بودم و با فلان کس دوست نشده بودم. «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَ کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا». به این نکته توجه داشته باشید که در آنجا بلعم باعورا به بالاترین مقام آیت‌اللهی رسید، در اینجا می‌گوید من اهل ذکر بودم، یعنی در خط بودم، در خط امام بودم. از دیوار سفارت امریکا بالا رفتم. احیاناً جبهه رفته بودم. شعارهای تند و تیزی علیه آمریکا می‌دادم «لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی» اهل ذکر، خدا و قرآن بودم، مرا از این راه گمراه کرد: «وَ کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا».
امام به آن شخص توصیه کرد که بیت خود را تصفیه و ارتباط خود را با لیبرال‌ها قطع کن. واقعاً باعث تأسف است و تن انسان می‌لرزد وقتی می‌بیند کسانی را که انسان انتظارش را ندارد و تصورش را نمی‌کند، در کنار نهضت آزادی در فلان کنگره نشسته باشند و عکس آنها منتشر شود. در کنار سران فتنه بنشینند. خیلی شگفت‌انگیز است. همنشینی‌ها خطرناک‌اند. این اشخاص عمدتاً به خاطر همین همنشینی‌ها به این مسئله گرفتار شده‌اند. اگر انسان در همنشینی و ارتباط در نقطه حق و باطل، اسلام و کفر، ایمان و نفاق مرز را مشخص نکند و سر آن مرز نایستد، آن مرز را خاکستری کند، با تساهل و تسامح مخدوش کند، نتیجه این می‌شود که بعد از مدتی انسلاخ و خذلان اتفاق می‌افتد.

بعضی‌ها می‌گویند علت عقب‌نشینی برخی از افرادی که نامشان را بردید از آرمان‌های انقلاب و خط امام این است که مردم سست شده و از آن آرمان‌های بلند و اهداف بزرگ حضرت امام عقب‌نشینی کرده‌اند. در مقابل عده‌ای معتقدند ایراد از مردم نیست. اشکال از درون خود خواص است.

این حرف را که به گردن مردم بیندازیم و مسئله را فرافکنی کنیم غلط است. مردم موضع خود را در ۹ دی و ۲۲ بهمن سال ۸۹ که از ۲۲ بهمن‌های معجزه‌آسا بود، نشان دادند. اساساً این که بعد از ۳۰ سال ۲۲ بهمن تغییر نکرده باشد، معجزه است، چه رسد به این که مضاعف، مشدد و قوی‌تر از ۲۲ بهمن‌های گذشته باشد. وضعیت مردم که روشن است. البته بعضی‌ها چون در اطرافشان آدم‌های خاصی هستند، دنیا و همه جا را به اشتباه همان طور حساب می‌کنند. از بعضی از دوستان داستان‌ها دارم که مردم کذا و کذا…

از این داستان‌ها برایمان بگویید.

حتی زمان خود ما هم وحشت می‌کردیم که نکند الان این طور شود آن طور شود و امام با آن نگاه مثبت و امیدبخش ذره‌ای تردید به خود راه نمی‌دادند و روز قدس، ۲۲ بهمن و سایر مناسبت‌ها می‌شد و می‌دیدیم همه چیزهایی که دیگر القا کرده بودند، مثل عصای موسی(ع) همه سحرهای آنها را از بین می‌برد.
در همین ایام با برخی از دوستان که اهل ولا هستند و گاهی گعده داریم، صحبت می‌کردم، ولی به نظر من گاهی نگاهشان به مسائل اجتماعی اشتباه است. نمی‌خواهیم بگوییم مطلقاً ما درست می‌گوییم، اما بالاخره سندی مثل ۹ دی یا ۲۲ بهمن را داریم، ولی آن آقا همین طور کلی خلاف این را می‌گوید. می‌گویم علتش این است که با کسانی که به‌طور مستمر ارتباط داری، یک جور دیگر فکر می‌کنند و شما تصور می‌کنی دنیا این شکلی است و همه این جوری هستند، در حالی که قضیه این طور نیست. وضعیت مردم که روشن است. حتی نظرسنجی‌هایی که در دوران اصلاحات انجام شدند. خود ما در بنیاد شهید نظرسنجی‌ای را انجام دادیم، البته دادیم دستگاه‌های دانشگاهی برایمان انجام دادند. مثلاً یکی از سئوالاتمان این بود که اگر جنگی اتفاق بیفتد، چقدر آمادگی دارید به جبهه بروید؟ بالای ۷۰ درصد اعلام آمادگی کردند، یعنی چیزی فراتر از زمان جنگ. باورمان نشد. چند وقت بعد دیدیم وزارتخانه‌ای نظرسنجی‌ای انجام داده بود که یکی از سئوالاتش مشابه همین سئوال ما بود و همین نتیجه به دست آمده بود. کمی باور ما زیادتر شد. بعد وزارت ارشاد زمان اصلاحات نظرسنجی دیگری انجام داد، باز مشابه همین جواب برای سئوالی مشابه به دست آمده بود.
به هر حال وضعیت مردم روشن است، اما علی‌الفرض که همه مردم دنیا هم برگردند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ عَلَیْکُمْ أَنفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» امام فرمود اگر همه دنیا مرگ بر فلانی بگویند، باز من به راه خودم ادامه می‌دهم. مردم عوض نشده‌اند، خودتان عوض شده‌اید و باز ادعای خط امام می‌کنید. امام انسانی بود که وقتی نهضت را شروع کرد یک دانه کُلت در اختیار خودش یا دوستانش نبود. اصلاً در ابتدای نهضت کسی را نداشت. کادرسازی اتفاق نیفتاده بود و نیروی آن چنانی نداشت. غریبانه وارد عرصه مبارزه شد.
در نجف و آن غربت که شاهد غربت امام بودیم و در آن شرایط در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ انواع و اقسام کسانی که در عراق بودند ادعای مثلاً مبارزه با شاه و امریکا را داشتند. کسانی مثل تیمور بختیار که به دلایل شخصی با شاه اختلاف پیدا کرده بود. رئیس ساواک و آدم جنایتکاری بود که فرار کرده و به عراق آمده بود. ژنرال پناهیان، آقاموسی اصفهانی، نوه آسید حسن اصفهانی کسانی بودند که مدعی مبارزه و مخالفت با شاه بودند. همین طور خود صدام بعد از تشدید اختلافات مرزی با شاه با وی اختلاف داشت. همه اینها در دوران غربت امام آمدند و به هر وسیله‌ای متوسل و متمسک شدند که خودشان را به عنوان کمک، همراهی و همگامی با امام به ایشان نزدیک کنند و امام لحظه‌ای به اینها راه نداد. چگونه کسی ادعای حمایت از امام و پیروی از خط امام را می‌کند و هر چه ضد انقلاب در دنیا هست دور او جمع شده‌اند و حاضر هم نیست آنها را محکوم و از خود طرد کند؟ مگر امکان دارد؟
یکی از شاخص‌های خط امام مسئله تولی و تبری است. اگر کسی در خط امام باشد، یقیناً همه دشمنان امام با او دشمن هستند. همه دوستان امام در همه جای دنیا با وی دوست هستند. چطور می‌شود کسی ادعای پیروی از امام را بکند و همه کسانی که از صدر تا ذیل دشمن امام‌اند، از سلطنت‌طلب تا منافق، از امریکا تا اسرائیل، از تمام عناصر فراری چپ و راست جنایتکار تروریستی که در دنیا هستند، بالاتفاق به اینها دل بسته‌اند و از اینها حمایت و باز هم تصور می‌کنند راه و خط درستی را می‌روند؟
می‌خواهم خدمت این آقایان عرض کنم بیدار شوید و همین یک جمله امام را که مکرراً به ما فرمود به یاد بیاورید که اگر یک روز امریکا از ما تعریف کند، باید عزا بگیریم. عزا را برای مرده می‌گیرند. مرده است کسی که امریکا برایش کف و سوت می‌زند. امریکاصفت‌ها، مزدوران امریکا و وابستگان به او از آنها حمایت و باز هم تصور می‌کنند راه درستی را می‌روند؟

 

 

اگر صحبت تکمیلی در باره ریزش‌ها رویش‌ها دارید بفرمایید تا سئوالاتم را مطرح کنم.

باز به عنوان نمونه آیه دیگری را عرض کنم، چون باز احساس می‌کنم بهترین مأخذ برای ما قرآن است. امیدواریم خدا با نور قرآن، دل‌های همه ما را با حقایق آشنا کند. در سوره محمد(ص) می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» باز اینجا تأکید می‌شود «مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى»بعد از این که برای آنها راه هدایت آشکار شد، یعنی امام سفره ناب را گشود. دوران جاهلیت قبل از نهضت نبود. حجت برای ما تمام شد. «تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى»، اما « ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم» اینها به عقب برگشتند و دچار ارتداد شدند. ارتداد یعنی در راه بودند و داشتند جلو می‌آمدند، ولی برگشتند. خود ارتداد به در راه بودن در قبل اشاره می‌کند. حالا چرا بعضی‌ها با این که «تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى» دچار ارتداد شدند؟ «الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلَى لَهُمْ» شیطان برای آنها تسویل کرد، یعنی چنان تصویری را برای آنها ایجاد کرد که حتی زشتی‌های کارشان را هم زیبایی تلقی می‌کنند. بسیار نکته مهمی است که شیطان به‌گونه‌ای به انسان القا کند که حتی زشتی‌های کارش را هم زیبا ببیند. با آرزوهای دور و دراز آنها را فریفت. شیطان برای همه این چنگک را می‌اندازد که آنها را به دام بیندازد و صید کند. چرا بعضی‌ها را می‌تواند صید کند و بعضی‌ها را نمی‌تواند. بستگی دارد. بعضی‌ها قلب و روحشان صیقلی و صاف است و مثل آئینه می‌مانند و هر چه این چنگک روی آن می‌افتد، می‌لغزد و شیطان موفق نمی‌شود او را صید کند. بعضی از دل‌ها، درون‌ها و باطن‌ها دچار گره‌ها و گیرهایی مثل دنیاطلبی و نفس‌پرستی هستند و شیطان که چنگک می‌اندازد، به آن گره‌ها گیر می‌کند.
در آیه بعد می‌فرماید: «قَالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ» حکایت از این دارد که اینها همنشین با کسانی شدند که با خدا و احکام خدا سازگاری ندارند. در دوران اصلاحات در مقاله‌هایشان نوشتند اگر هم احکام خدا کارآیی داشت و مفید بود، در ۱۴۰۰ سال پیش داشت و امروز دیگر این احکام کارآیی ندارد و امروز عقل جمعی بشر می‌تواند خود را اداره کند و این احکام دیگر به درد امروز بشر نمی‌خورند. اینها را صراحتاً نوشتند و گفتند و از این حرف‌ها زیاد زدند. «کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ». گفتند خلاف حقوق بشر و خلاق حقوق انسان و در واقع توحش است و انواع تعبیرات زشت را به احکام خدا نسبت دادند که البته در زمان امام وقتی جبهه ملی‌ها یک کلمه راجع به مسئله قصاص اشاره کردند، امام حکم ارتداد آنها را صادر فرمود. این جریان و نویسندگانشان در باره احکام اسلام فراتر از آن را گفتند و نوشتند.

پذیرفتن این که جبهه ملی و نهضت آزادی کاری بکند و ما در باره‌شان قضاوت و صحبت کنیم خیلی سخت نیست، ولی گاهی حرف از بیت شخصیتی شنیده می‌شود.

عرض می‌کنم. این لایه به لایه است دیگر. «کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ» در اثر تماس با کفر مطلق در اینها شکل می‌گیرد. آدم‌هایی هستند که کافر به آن معنا نیستند، اما در عین حال نسبت به احکام خدا کراهت دارند که به هر حال همین‌ها هم مرتدند، چون حکم ضروری خدا را قبول ندارند. حالا اگر کسی با اینها در تماس و همنشین باشد، همنشینی و دوستی با چنین افرادی، مجالست و گفتگو با آنان موجب می‌شود مؤانست و صمیمیت ایجاد شود و به خاطر این که دل او را به دست بیاورد، تدریجاً تحت تأثیر القائات وی به آنجا می‌رسد که می‌گوید «سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ» این نتیجه همان ارتداد و امتداد آن ارتداد است. در ابتدا می‌گویند ما در آینده «فِی بَعْضِ الْأَمْرِ» از شما اطاعت می‌کنیم، یعنی به صورت جزئی با شما همراهی داریم و نه در همه مسائل. این یک آغاز است. انحراف که شروع شد، مسیر که عوض شد، خط ریل که عوض شد و روی خط ریل «کَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ»، وقتی تو رفتی و با نهضت آزادی و جبهه ملی نشستی، وقتی با کسانی نشستی که وحیانیت قرآن را انکار می‌کنند و به حمایت آنها از خودت افتخار کردی، وقتی چنین افرادی جزو حواریون و هواداران تو شدند، آن وقت «فِی بَعْضِ الْأَمْرِ» اتفاق می‌افتد و «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ» و این نقطه پنهانی کارشان است و تدریجاً سیری پیش خواهد آمد که این پنهان آشکار می‌شود. کم کم تصویرش روی سایت‌ها می‌آید، کم کم لو می‌رود و معلوم می‌شود دلیل این که در فلان موضوع آن جور موضع گرفتند، در فلان قضیه آن جور موضع گرفتند، چه بوده و دلیلش این است که خط‌کشی را قرار ندادیم.
فلان حزبی که سران آن صراحتاً مسئله جدایی دین از سیاست و نفی ولایت فقیه را مطرح کرده‌اند. البته لایه به لایه داشتند. بعضی از لایه‌هایشان این را نمی‌گفتند، ولی همان‌ها هم اشکال داشتند که اگر به آنها اعتقاد نداشتی چرا در حزب آمدی؟ انسان در روز قیامت دو پرونده دارد. یک پرونده شخصی که ممکن است خیلی پاک باشد، ولی یک پرونده شأنی و سازمانی هم دارد، ممکن است کسی پرونده شخصی پاکی داشته باشد، ولی وقتی پرونده حزبی و گروهی‌اش باز شود، آن وقت تمام مسائلی که زیر چتر آن حزب اتفاق افتاده است دامن وی را می‌گیرد و اگر موضع نگیرد، روز قیامت مشمول همان‌ها می‌شود.
ما در باره منکر سه گروه داریم. کسی که مرتکب منکر می‌شود، کسی که ساکت است و کسی که موضع می‌گیرد و تنها او اهل نجات است.

شما از دوستان نزدیک اقای موسوی و کروبی بودید؛ برایشان پیامی نفرستادید؟

برای آقای کروبی نه، چون ارتباطمان کاملاً قطع بود. چندان امیدی هم نداشتم که با پیغام من چیزی حل شود. شاید در این قضیه امیدم به آقای موسوی بیشتر از آقای کروبی بود. ایشان هم در این مدت گلایه‌ای از ما کرده بود که چرا فلانی حکم اعدام ما را صادر کرده است. در دانشگاه تهران بعد از این که عکس امام را پاره کرده بودند، من آیات آخر سوره احزاب را خواندم، ترجمه هم نکردم، چه رسد به این که بخواهم با کسی تطبیق بدهم، اما خود مردم در اثر خواندن آن آیات تطبیق و شعار دادند و ایشان گلایه کرده بود که دوست قدیمی ما هم حکم اعدام ما را صادر کرد. البته مطلب مربوط به فتنه‌گرانی بود که ماشین‌ها و مغازه‌ها را آتش زده و آسایش مردم را سلب کرده بودند و مشمول قطعی آن آیات می‌شدند. کسانی هم که سبب بودند، به نظر ما گاهی اقوی بر آنها بودند.
البته در هیئت منتخب در شورای نگهبان هم توسط یکی از دوستان سعی کردیم ایشان را دعوت و رفع ابهام کنیم که ایشان جواب صد در صد منفی داد و کاملاً یکسویه و مستبدانه عمل کرد. نعل وارونه که می‌گویند همین است. مقام معظم رهبری مظهر عطوفت و انعطاف که حتی یک کار فراقانونی در انتخابات انجام داد و افزودن پنج روز مهلت برای بررسی شکایات بود، در حالی که از آن پنج روز هم استفاده نشد و تا آخر روی حرف خودشان ایستادند. هنوز هم روی حرف غیرمنطقی و باطل خود ایستاده‌اند و نیامدند یک کلمه استدلال بیاورند و همراهی و همکاری کنند.
به هر حال در اینجا هم به ایشان پیغام دادیم حسابتان را از امریکا و اسرائیل و کسانی که در روز جمعه ماه رمضان تظاهر به روزه‌خواری کردند، از آنهایی که به اصول اسلام و خط امام توهین کردند تبری بجویید، ما دست شما را هم می‌بوسیم. دعوای شخصی با کسی نداریم و نباید داشته باشیم. بحثمان سر ارزش‌ها، اصول و دین است و امام به ما یاد داد بر سر مسائل دینی با هیچ کسی اهل معامله نباشیم: «إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَآؤُکُمْ وَ إِخْوَانُکُمْ وَ أَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ» هر کسی که باشد، تا آنجا که در مسیر حق، دین و خدا باشد او را دوست داریم و مرید و ارادتمند وی هستیم. کسی هم از این مسیر خارج شود و در تقابل با ولایت قرار بگیرد، از او تبری می‌جوییم. میراث اصلی ما جمهوری اسلامی است نه جمهوری ایرانی که زیر پرچم آنها شعار داده شد و حاضر نشدند محکوم کنند. میراث اصلی امام و روح جمهوری اسلامی مسئله ولایت فقیه است. مسئله اصلی امام مبارزه با استکبار و تقابل با امریکا و اسرائیل است. اینها یک‌سری اصول ثابت و لایتغیر هستند. اگر کسی در این مسیر باشد، ما دست‌بوس او هستیم. اگر هم با تقابل با این اصول قرار بگیرد، تکلیف مشخص است.
امروز شاخص اصلی برای ما ـ همان که مرحوم احمد آقا در وصیت‌نامه‌اش به حسن آقا تصریح کرد که خدا رحمت کند این انسان وارسته‌ای را که حقاً فرزند راستین امام بود ـ متجلی در پیروی از ولایت فقیه است. ولایت فقیهی که حدوث، بقا و ادامه انقلاب و تضمین آینده انقلاب به این اصل و پیروی از آن بستگی دارد. دشمن هم تمام تمرکزش روی زدن این اصل است.
بنابراین هر کسی در هر جایی و با هر جایگاهی اگر همصدای با امریکا و دشمنان اسلام در جهان بخواهد با این اصل همراهی نکند، نمی‌توانیم او را بپذیریم، او از خط امام و ریل خط اصلی امام که ولایت و پیروی از ولایت فقیه است خارج شده است.

ارسال دیدگاه


یک − = 0

رفتن به بالا